قلب به عنوان یکی از محوری ترین کلمات در قرآن کریم برای معرفت و رسیدن به ایمان معرفی شده است. پژوهش حاضر بر آن است که نظریات تفسیری علامه طباطبایی و شنقیطی درباره ابعاد معرفت شناختی قلب را نشان دهد. برای این منظور در یک فصل به کارکردها و عوامل قلب پرداخته می شود و در فصل دیگر موانع بر سر راه معرفت قلب روشن می گردد. هستی شناسی قلب نیز در فصل کلیات مورد واکاوی قرار گرفته است. نوشتار به این نتیجه ختم می شود که از نگاه طباطبایی و شنقیطی کارکردهای معرفتی قلب عبارتند از عقل، سمع، علم، وحی، ذکر، فقه و عوامل معرفتی انذار و تبشیر. هر کدام از کارکردها ضمن فرایندی به افزایش ادراک قلب منجر می شوند. در موانع معرفتی قلب علامه و شنقیطی غفلت، قساوت، اثم، عصیان، اکنه، غلف، ختم، رین و طبع را مانع معرفتی معرفی می کنند که قلب را از فهمیدن کلام حق باز می دارند. برخی از این موانع مترادف و برخی متفاوت در عمل بیان شدند.
نوشته
پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی شیوه تفسیری علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن و شنقیطی در تفسیر اضواءالبیان فی ایضاح القرآن بالقرآن پرداخته است. در این راستا مبانی، منابع، گرایش و شیوه استناد به آیات در تفاسیر مذکور بررسی شده است.از مبانی مشترک دو مفسر، اعتقاد به اعجاز قرآن و عدم تحریف قرآن می‌باشد. هر دو مفسر معتقد به جامعیت قرآن هستند، با این تفاوت که علامه جامعیت هدایتی و شنقیطی جامعیت مطلق قرآن را قبول دارد. همچنین هر دو معتقد به نسخ در آیات هستند اما شنقیطی معتقد به نسخ آیات توسط روایات و نسخ تلاوت آیات نیز می‌باشد. مبنای علامه در استفاده از روایات تفسیری، به صورت تکمیلی و موید و مبنای شنقیطی استفاده به صورت مستقل بوده است. مبنای علامه استفاده از دستاوردهای علمی در تفسیر آیات و مبنای شنقیطی عدم استفاده از دستاوردهای تجربی بوده است. از منابع مشترک هر دو مفسر قرآن، سنت، منابع لغوی و تاریخ می‌باشد. اما نحوه استفاده دو مفسر از این منابع یکسان نبوده است بعلاوه علامه از عقل و دستاوردهای تجربی استفاده نموده، ولی شنقیطی از این دو منبع استفاده نکرده است. از گرایش مشترک دو مفسر گرایش ادبی و کلامی است. همچنین علامه گرایش اجتماعی و فلسفی دارد و شنقیطی گرایش فقهی دارد. هر دو مفسر گرایش علمی ندارند، همچنین هر دو مفسر گرایش عرفانی ندارند. علامه آیات قرآن را دارای بطن می‌داند اما شنقیطی در این مورد مطلبی ذکر نکرده است. بر اساس بررسی‌های انجام شده، چنین به دست می‌آید که با وجود روش تفسیر یکسان- قرآن به قرآن- دو مفسر، به دلیل تفاوت در مبانی، نحوه استفاده از منابع، گرایش‌های متفاوت تفسیری، وجود اعتقادات مذهبی و پیش‌فرض‌های متفاوت، در استناد به آیات شاهد نتایج یکسان در دو تفسیر نیستیم.
نوشته
استعمال مجاز، کنایه، استعاره و دیگر محسنات بدیعی در قرآن، از بارزترین جنبه‌های اعجاز بیانی قرآن شناخته شده است. اغلب اهل بلاغت و ادب، بر آن اتفاق نظر دارند؛ اما در میان مفسران اختلاف دیدگاه در به‌کارگیری آن در قرآن است. علامه طباطبایی، مفسر شیعی از موافقان و شنقیطی، مفسر سلفی معاصر منکر استفاده از آن در قرآن است؛ هرچند هردو بر اصل بودن استعمال حقیقی الفاظ قرآن توافق دارند و حتی‌الامکان مجاز و استعاره لفظی را بر‌نمی‌تابند؛ اما طباطبایی درصورتی‌که ظاهرلفظ منافی با معنای عقلی و ناسازگار با بافت کلمه باشد، قائل به مجازاست و با نظریه­های متفاوت سعی بر توجیه استعمال الفاظ قرآن در ما وضع له و به نحو حقیقت دارند. به نظر می‌رسد، نظریه "روح معنا" از طباطبایی و نظریه "نفی مجاز" شنقیطی در لایه رویین با یکدیگر تلاقی می‌کنند؛ ولی تفاوت‌های اساسی دارند. در این مقاله این دو نظریه بررسی و مقایسه می­ شود. طباطبایی مجاز را به‌طورکلی انکار نکرده است؛ اما با توسل به نظریه «وضع الفاظ برای ارواح معانی» دایره کاربرد مجاز را در قرآن محدود کرده است و تنها درجایی که قرینه‌ای برخلاف ظاهر باشد، پای مجاز و استعاره را به میان کشیده است؛ اما شنقیطی با رویکرد کلامی اساساً آن را انکار کرده است.
نوشته
Footer