در این تحقیق مبانی معرفت‌شناختی کواین و علامه طباطبایی تبیین و دیدگاه‌های کواین بر اساس نظر علامه طباطبایی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، روش این پژوهش عقلی و تحلیلی است، کواین مانند تارسکی صدق را درون‌باش می‌داند، اما در مورد توجیه باور مبنا-انسجام‌گرا است، از آنجایی که دیدگاه معرفت شناسی کواین تجربی و عاجز از اثبات باورهای دینی است وی به نوعی وثاقت گرایی در باورهای دینی متمسک می شود کثرت گرایی دینی و عدم ارتباط بین علم و دین از پیامدهای الاهیاتی معرفت شناسی اوست، ویژگی های اصلی معرفت‌شناسی او عبارتند از: تجربه‌گرایی، فیزیکالیسم، وحدت‌انگاری روشی، کل‌گرایی، طبیعت‌گرایی، عدم‌تعین (نظریه، مرجع، ترجمه) ، اصالت عمل، رفتار‌گرایی؛ طبق نظر علامه طباطبایی نکات مثبتی به صورت اجمال در معرفت‌شناختی کواین وجود دارد که عبارتست از: امکان معرفت، خطاناپذیری گزارش‌های درون نگرانه، مبدء بودن حس برای معرفت، پذیرش بدیهیات و مبناگرایی، ، نکات منفی و نقدهایی هم در این دیدگاه طبق نظر علامه وجود دارد، از دیدگاه ایشان صدق مطابقت با واقع است و این با درون‌باش بودن صدق سازگار نیست، همچنین دیدگاه وی در توجیه باور مبناگرایی است آن هم بر پایه بدیهیات عقلی و تمام علوم حصولی اعم از بدیهی و نظری به علم حضوری بر می‌گردد، طبق این مبنا آمیختن مبناگرایی و انسجام گرایی درست نیست و کل‌گرایی کواین نیز مورد نقد قرار می‌گیرد، اساسی‌ترین نقد علامه به تجربه‌گرایانی مانند کواین این است که با عدم پذیرش معرفت‌های یقینی ماوراء تجربه هیچ علمی حتی علوم تجربی شکل نمی‌گیرد و بنیاد علم به این وسیله فرو می‌ریزد و شک‌گرایی و سوفسطایی گری زنده می‌شود. در نهایت سه مساله جهت پژوهش در این زمینه ارائه شده است که عبارتند از: تبیین و نقد دیدگاه مبنا- انسجام‌گرایی کواین، نقد و بررسی پیامدهای الاهیاتی مبنا-انسجام گرایی کواین، بررسی ارزش معرفتشناختی کتاب مقدس با توجه به دیدگاه های معرفت شناختی کواین.
نوشته
ویلارد ون ارمن کواین یکی از فیلسوفان تجربه­گرای آمریکایی است که با سه سنت فلسفه تحلیلی و پراگماتیسم و منطق ریاضی جدید رابطه نزدیکی دارد، وی تجربه گرایی را می‌پذیرد و سعی در اصلاح این سنت معرفت شناختی دارد، او پنج نقطه عطف برای تجربه گرایی بیان می‌کند که سه نقطه آخر را وی برای تکمیل این دیدگاه مطرح نموده است، نقطه اول عطف توجه از تصورات به کلمات است، نقطه دوم توجه از کلمات به جملات است، نقطه سوم عطف توجه از جملات به نظام هایی از جملات یا همان کل گرایی است، نقطه چهارم وحدت انگاری روشی و نقطه پنجم طبیعت گرایی اوست، در مقابل علامه طباطبایی دواصل تجربه گرایی را نمی‌پذیرد البته وی مبدء بودن حس را می‌پذیرد ولی نسبت به معرفت هایی که مطابق حسی دارند، و حجیت علومی را که صرفا مستند به حس باشند را زیر سوال می‌برد، وی معتقد است اگر قضایای پیشین پذیرفته نشود نتیجه جز سوفسطائی گری و فرو ریختن کاخ علم به همراه نخواهد داشت.
نوشته
علامه محمدحسین طباطبایی از فیلسوفان الهی است که از سویی به ماوراء طبیعت باور دارد و از سوی دیگر قائل به رابطۀ علی بین ماوراء طبیعت و طبیعت است. او در دورۀ جدید زندگی می‌کند که علم تجربی حرمت فراوان دارد. یکی از مبانی علم جدید، طبق تلقی کواین، فیزیکالیسم (خودبسنده بودن طبیعت) است. بین این دو تلقی در نگاه ابتدایی تعارض وجود دارد. طباطبایی مستقیماً به بررسی این موضوع نپرداخته است که آیا فیزیکالیسم با اصول فلسفی رایج در فلسفۀ اسلامی هماهنگ است یا خیر. اما در نوشته‌های فلسفی ایشان، در باب نحوۀ ارتباط طبیعت و ماوراء طبیعت دو نظر دیده می‌شود که از آنها می‌توان برای حل این مسئله مدد گرفت. اول آن که بر اساس عوالم متعدد و رابطۀ علی بین این عوالم، تغییرات عالم طبیعت معلول عوالم بالاتر است، اما علت قریبِ افعال طبیعی به صور نوعیه برمی‌گردد. این راه‌حل راه را برای امکان همنشینی علم جدید و فلسفۀ اسلامی هموار می‌کند، اما مشکلاتی دارد. نگاه دیگر ایشان آن است که نه تک‌تک وقایع طبیعت بلکه کلیت عالم طبیعت به جعل بسیط معلول ماوراء طبیعت است. این نگاه دوم زمینۀ هماهنگی مبنای فیزیکالیستی علم جدید و اصل ارتباط طبیعت و ماوراء طبیعت را بیشتر فراهم می‌کند، اما هنوز نیاز به ترمیم دارد تا با مدعیات دیگر فلسفی هماهنگ شود.
نوشته
Footer