از جمله مباحث مبنایی فلسفه علوم انسانی، تعیین ماهیت مفاهیم و گزاره‌هایی است که در نظریه‌های این علوم به کار می‌روند. ماهیت این مفاهیم و گزاره‌ها بستگی تامّ به ماهیت موضوع این علوم دارد. علامه طباطبایی، به عنوان یکی از بارزترین متفکران اسلامی، عملاً به نظریه‌پردازی در برخی مسائل علوم انسانی دست یازیده‌اند. مطالعه رویکرد ایشان در این نظریه‌پردازی‌ها، خصوصاً در تفسیر شریف المیزان و همچنین دقت در قراینی که در نظریۀ اعتباریات ایشان وجود دارد، ما را به این امر رهنمون می‌کند که از منظر ایشان، موضوعات علوم انسانی به دو دستۀ عمدۀ حقیقی و اعتباری قابل تقسیم‌اند؛ البته سهم عمده از آن موضوعات اعتباری اجتماعی است که کنشگران اجتماعی به نحو ذهنی خلق می‏کنند و بنابراین مفاهیم و گزاره‌های به‌کاررفته در نظریه‌های علوم انسانی، اغلب اعتباری می‌باشند که این امر تأثیر بارزی بر هدف و روش این علوم بر جای می‌گذارد؛ یعنی هدف از پژوهش را به فهم، تفسیر و انتقاد از وضع موجود و در ادامه به ترسیم نظامی آرمانی بسط می‏دهد و نیز روش تفهمی و تفسیری را قبل از تشکیل قیاس- البته به نحو جدلی- و نظریه‌پردازی در مورد این‏گونه موضوعات ضروری می‏گرداند. طرح این‌گونه مباحث درنهایت می‌تواند تا حدودی راه محققان را در مسیر پرسنگلاخ تولید علوم انسانی اسلامی هموار و شفاف گرداند تا اینکه در ازای موضوعات مختلف علوم انسانی، هدف و روش مناسب و صحیح را برگزینند.
نوشته
نزاع تاریخی علم و دین را میانجی‌های متنوّعی با نیّات و آراء متلوّن، از ادیان و ملل متعدّد، تشدید یا تحدید کردند، که از جمله ثمراتش، گاه الحاد، زمانی تعصب و بعضاً انحراف، گزارش شده است، بنابراین اهمیت این موضوع را به‌وسعت اهمیت تشریع دین می‌توان تبیین کرد، از جغرافیای غربی تفکر بشر که خود مبدأ و منشأ این مباحث بوده اگر بگذریم، در این سمت از عقائد و آراء فکری، برخی همچون سیداحمدخان هندی، البته با انگیزه‌ی اصلاح‌گری، تنها چاره‌ی برون‌رفت از منجلاب رکود و سکون ممالک اسلامی را در همراهی و تبعیت بی‌چون و چرای از علومِ نوزایِ تجربیِ غربی پی‌جوئی کرد و قائل به تطبیق‌پذیری گزاره‌های دینی با این علوم گشت و در جهت فهم دین، با ابزار تأویل، اقدام به همسان‌سازی دین، با این علوم نمود. لذا از کمترین ثمرات این نظرِ بدیع، نفی جمله‌ی حقایق متافیزیکیِ دین، نظیر ملائکه و شیاطین، معجزات انبیاء، کرامات و حقایق صریحِ قرآنی می‌باشد. از سوی دیگر، علامه‌طباطبائی به‌عنوان متفکری تمام عیار اقدام به تحلیل عقلائی این نزاع نموده و با اذعان به اصالت و قداست وحی و غیر قطعی بودن علوم تجربی، اصالت ابزاری، جهت فهم متنِ وحی را به خود وحی می‌دهد، لکن علوم تجربی را در کنار ادراکات عقلانی و داده‌های وحیانی یکی از طرق کسب معرفت ‌دانسته و ضمن رعایت شرایط و ضوابطی همچون عدم مغایرت با وحی، یافته‌های علمیِ مسلّم و اثبات شده را در پروژه فهم دین، داخل می‌کند و این‌گونه به رفع و دفع این نزاع تاریخی می-پردازد.نقد جامع و منطقی سید احمد خان و مواضع مختلف وی در ترازوی اندیشه علامه‌طباطبائی، به‌همراه راه‌کارهای رفع تعارض ظاهری و ارائه روشی منضبط و وحی‌پسند در طریق فهم دین به‌واسطه‌ی علوم تجربی از دستاوردهای این پژوهش می‌باشد.
نوشته
Footer