کنایه، نوعی فن بیان از شاخه‌های علوم بلاغت است، که گوینده به اهداف مختلف به صورت غیر مستقیم از کلام بهره می‌برد، که هم کلامش را به صورت تأثیر گذار القا می‌کند و هم کسی معترض آن نمی‌شود. در این شیوه‌ی بیان ذهن برای دریافت مفهوم نیازمند برقراری رابطه لازم و ملزوم است. از آنجا که بسیاری از مفاهیم بلند قرآن کریم به هدف‌های مختلف در قالب این شیوه‌ی بیانی ارائه شده است، و نیز علامه طباطبایی برای بیان فهم بسیاری از آیات از این اسلوب بهره برده است، لذا بررسی این موضوع به دلیل کاربرد شاخه‌ی علوم بلاغی و استفاده از امکانات آن در حوزه ادبیات در عصر حاضر حائز اهمیت است، هدف ما در این پژوهش بیان رویکرد علامه نسبت به بحث کنایه در این تفسیر است. پژوهش حاضر با رهیافتی توصیفی- تحلیلی، از روش کتابخانه‌ای و اسنادی بهره برده است.تفسیر المیزان علامه‌ طباطبایی، در بین تفاسیر بیشتر به تفسیری فلسفی شهرت پیدا کرده است و پژوهشگران بُعد بلاغی آن را صرفا بعنوان وسیله برای کمک به بیان بهتر معانی لحاظ کرده اند. نظر به اهمیت زیاد کنایه در تفسیر المیزان، شناخت اصول و قواعد آن براساس آنچه در کتاب های بلاغی آمده است و بیان کاربردی آن در تفسیر آیات، خود می‌تواند دلیلی بر رد این مدعا باشد. از رهگذر این جُستار مشخص می‌گردد که علامه طباطبایی بین کنایه و تعریض فرق دانسته است، ایشان ساختار کنایی آیات را در دو نوع مفرد و مرکب مطرح کرده است. علامه کنایه را نوعی مجاز دانسته است، سیاق بعنوان نشانه‌‌های لفظی و معنوی در برداشت کنایی علامه ویژگی بارزی است که در تمامی آیات مورد بحث به چشم ‌می‌خورد. احاطه علامه طباطبایی بر زبان عربی وشناخت اصطلاحات رایج آن در برداشت کنایی علامه از آیات در المیزان بسیار موثر بوده است.
نوشته
Footer