محمدحسین طباطبایی مانند راغب، متشابه را به طورکلی بر سه نوع تقسیم کرده است؛ متشابه از جهت لفظ، متشابه از جهت معنا و متشابه از نظر لفظ و معنا، که هر یک خود انواعی دارند. وی با قرار دادن محکمات در برابر متشابهات نتیجه می‌گیرد که "متشابه"آیه ایست که دارای معنای شک برانگیزی از ناحیه مفهوم است که با معنای آیه محکم که به معنای اتقان و غیرقابل نفوذ است ناسازگار می‌باشد. به گونه‌ای که این ناهماهنگی از ناحیه لفظ نیست که با طرق مختلف چون ارجاع عام به خاص مطلق به مقید و مانند آن برطرف شود.متشابهات خود به اقسام گوناگونی از جمله: تشابه ذاتی و عرضی، تشابه بدوی و مستقر، تشابه مطلق و نسبی، تشابه فعلی و شأنی، تشابه عام و خاص، تشابه نفسی و نسبی و..تقسیم میشود.هرچند علامه به چنین تقسیماتی به صورت صریح اشاره نکرد، لیکن از کلامشان می توان تشابه نسبی و اقسام آن را نتیجه گرفت. بدین معنی که آیه‌ای ممکن است، برای علما محکم و برای دیگران متشابه باشد. یا از جهتی متشابه و از جهتی دیگر محکم باشد. وی آیات مربوط به صفات و افعال خداوند را جزء آیات متشابه قلمداد نموده است.دیدگاه دروزه با توجه به روش تفسیری وی جالب توجه می‌باشد. یعنی در عین داشتن اشتراک نظر با علامه، از جهاتی نیز تمایزاتی دارد. وی از مفسرن معاصر اشعری و اهل نابلس می‌باشد. محمد عزه در دوران حیاتش سی و نه جلد کتاب نگاشته که از میان آنها "تفسیر الحدیث"مهم‌ترین اثر وی می‌باشد. دروزه نه تنها برخلاف غالب مفسران، تفسیر خود را بر پایه ترتیب نزول سوره‌ها قرار می‌دهد، بلکه در بهره‌گیری از منابع نیز، روش ویژه ای اتخاذ می کند. یکی از دلایل تمایز تفسیر وی مقدم داشتن ظاهر آیات قرآن نسبت به سایر منابع است. از نگاه او تفسیر قرآن به قرآن برترین وسیله برای پی بردن به ظروف نزول، درک ارتباط و تناسب محتوای آیات و سوره‌ها و در یک کلام تفسیر بر اساس ترتیب نزول است. پس از قرآن، روایات تفسیری و اسباب النزول جایگاه مهم و فضای گسترده ای را در تفسیر الحدیث به خود اختصاص می‌دهد.دروزه غیبیات قرآن را متشابهات می‌دانست، و براین عقیده بود که قرآن را باید با توجه به مخاطب و زمان و مکان نزولش تفسیر کرد. مخاطبین پیامبر هم مردمی با عقاید، اداب و تفکراتی ابتدایی و آمیخته با شرک بودند. لذا هرگونه تشبیه، تمثیل، ترغیب، ترهیب، تنبیه، و نیز صفات خداوند و خصوصیات انسانی او اعم از اعضا، حرکات وکلام را متشابهات دانسته و نیز هرچه که از عالم غیر مادی سخن گفته شده، از ملائکه و اجنه ، ابلیس ،شیاطین، معجزات، خلق هستی و ویژگیهای زندگی اخروی، همه را متشابهات دانسته است. چرا که عقل و فهم مخاطبان قرآن قادر به درک این امور نبوده است.
نوشته
هدف اصلی این پژوهش مقایسه‌ای هدفمند بوده که بر اساس آن، روش‌شناسی تفسیری محمّد عزّت دروزه در تفسیر الحدیث و علاّمه طباطبایی در المیزان و بررسی علوم و مفاهیم قرآنی مبتنی بر مطالعه موردی سوره احقاف به روش کتابخانه‌‌ای در پرتو آیات قرآن و روایات تدوین گردیده است. در روش تفسیر تنزیلی دروزه مبانی خاصی که متفاوت با مبانی سایر تفاسیر متعارف باشد، دیده نمی‌شود، وی بیشتر به سبک تفسیر موضوعی گرایش داشته‌اند و کار مهم ایشان نوآوری در سبک تفسیری بوده است. در روش تفسیری علاّمه که تفسیری ترتیبی است، تفسیر قرآن به قرآن و استنباط ناگفته‌های ریز تفسیری مشهود است. دستاورد این پژوهش به روش تطبیقی بیان شده و برتری روش تفسیری هر مفسّر نسبت به دیگری با ارائه مستندات متنی بیان گردیده است. امتیازات و کاستی‌های دو تفسیر بیشتر بر مبنای مطالعه موردی سوره احقاف حاصل گردیده است. تفسیر دروزه از امتیازاتی همچون ایجاز، عقل گرایی، تأکید بر نظم و سیاق آیات و ... و از جمله کاستی‌های آن، فقدان تاریخ مندی دقیق آیات، نقل روایات متناقض، تعصّب فرقه‌ای و... بوده و از جمله امتیازات تفسیر المیزان، تفسیر قرآن به قرآن، ژرف نگری، اکتفا به حداقل نقل روایات، اهتمام به سیاق آیات و ... و از جمله کاستی‌های آن، عدم پایبندی مطلق به ایده اصلی خود، نقل روایات متناقض و بدون سند و ... بوده است. بر اساس این پژوهش با بررسی تطبیقی علوم و مفاهیم قرآنی، در برخی موارد روش تفسیری دروزه نسبت به علاّمه برتر بوده و در بیشتر موارد، نظرعلاّمه نسبت به دروزه برتری داشته است. روش تفسیر تنزیلی تاکنون دستاورد خاصی که متمایز با روش تفسیر ترتیبی باشد، در بر نداشته است؛ گرایش نگارنده بر همان تفسیر ترتیبی است که توقیفی بودن آیات و سوره‌ها از شاخصه‌های بارز آن است.
نوشته
Footer