این پژوهش «نسبیت معرفت» را از دیدگاه علامه طباطبایی بررسی، تحلیل و نقد می‌کند و می‌کوشد تا راه گذر از آن را نشان دهد. پرسش معرفت درباره واقع‌نمایی معرفت و پرسش نسبیت معرفت درباره وابستگی‌های این واقع‌نمایی است. هویت تحولی، پیوستگی درونی، وابستگی بیرونی و محدودیت‌های روشی می‌تواند عوامل نسبیت معرفت باشد. در این پژوهش، رویکرد علامه طباطبایی در مواجهه با مسئله نسبیت معرفت، مبتنی بر اصول انکارناپذیر بررسی می‌شود. اصول انکارناپذیر، اصولی هستند که انکار آن‌ها مستلزم اثبات شان است. اصل واقعیت و اصل علم، به عنوان اصول انکارناپذیر، مبادی عبور از سفسطه و نسبیت معرفت هستند. علم حضوری، پیوند علم و واقعیت است. نیل به واقعیتی که برای همه یکسان است، امکان علم مطلق، کلی، دائمی و ضروری را فراهم می‌آورد. «علم حصولی و حضوری»، «علم حقیقی و اعتباری»، «جهان‌های موازی و تودرتو»، «شهود لایه‌های مثالی و عقلی»، «تجرد علم از ماده و ویژگی‌های مادی»، «بازگشت حصولی به حضوری» و «بازگشت نظری به بدیهی»، «تقدم ذهنیِ ماهیت بر وجود»، اجزای «نظام معنایی» برای پاسخ به مسئله نسبیت معرفت است. برخی از ارکان این نظام معنایی توسط فیلسوفان مسلمان معاصر مورد انتقاد قرار گرفته است. مطهری، ثبات در حرکت را اعتباری می‌داند، حائری به جای شهود، خلاقیت منِ فعال را در ایجاد صورت‌های حسی و خیالی پیش می‌کشد، مصباح، شهود موجود مجرد مثالی و عقلی را افلاطون‌گرایی دانسته و رد می‌کند و جوادی‌آملی مفاهیم وجودی را نخستین تصوراتِ گرفته شده از واقعیت به شمار می‌آورد. آثار علامه طباطبایی، مطهری، مصباح، حائری و جوادی‌آملی منابع اصلی این تحقیق است. با الگوگیری از نظریه داده‌بنیاد، اطلاعات مورد نیاز از این آثار جمع‌آوری و ساماندهی شده است و با روش توصیفی-تحلیلی مورد پژوهش قرار گرفته و نظریات نهایی استنباط و مقایسه شده است. در این پژوهش با کشف الگوی مفهومی علامه طباطبایی در مواجهه با مسئله نسبیت معرفت و با پاسخ به نقدهای مطرح شده، توانایی نظریه بازگشت علم حصولی به حضوری در پاسخ به مسئله نسبیت معرفت اثبات شده است.
نوشته
Footer