هدف از این پژوهش بررسی تحلیلی و تطبیقی اندیشه لیپمن به عنوان بنیانگذار فبک با اندیشه علامه طباطبایی در زمینه تفکر اجتماعی و کشف اشتراکات و افتراقات میان آن ها جهت استفاده هر چه بهتر از فبک درآموزش فلسفه برای کودکان در نظام تربیت رسمی و عمومی است. جامعه تحلیلی این پژوهش شامل کلیه آثار، اسناد و پایگاه های اطلاعاتی مرتبط با موضوع تفکر اجتماعی در آراء لیپمن و علامه طباطبایی بوده که ابتدا شناسایی، سپس به صورت هدفمند و عمیق مورد مطالعه گرفتند. سپس داده های حاصل با روش تحلیلی- استنباطی و تطبیقی به طور پیوسته همزمان با جمع آوری داده ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته های حاصل حاکی از آن است که لیپمن و علامه طباطبایی در خصوص "توجه به فردیت در ضمن پذیرش شان اجتماعی" "باور به جایگاه تفکر و عقلانیت در تعاملات اجتماعی" و "توجه به امر گفتگو" با هم اشتراک نظر دارند. افتراقات میان این دو اندیشمند شامل "روش محوری در اندیشه لیپمن در مقابل محتوامحوری در اندیشه علامه" و "مرجعیت تفکر نزد لیپمن و ایمان نزد علامه طباطبایی" است. استلزامات حاصل از این پژوهش، تلاش در جهت توسعه فضای گفتگو محور در تعلیم و تربیت و همچنین خودداری از بستن فضای اندیشه و تفکر می باشد.
نوشته
تبیین معنای عقلانیت بجهت برخورداری از معیار یقینی برای شناخت، در فضای فکری تکثرگرایانه عصر حاضر، اهمیت اساسی دارد که یکی از جلوه های عینی عقلانیت، در برنامه های آموزشی و تربیتی میباشد. برنامه فلسفه برای کودکان یکی از بحث انگیزترین این برنامه هاست که در حال تزریق به فضای آموزشی جامعه ما میباشد. درک اهمیت معنای عقلانیت، تعمیم صحیح آن به عرصه های دانش، برخورداری از قابلیتها و شناخت حدود و صغور آن علاوه بر اینکه به شناسایی و بکارگیری معیار در امور علمی و حل مسائل معیشتی می انجامد، درک منطقی و موشکافانه یی از معنای عقل در برنامه فلسفه برای کودکان را بدست میدهد. در این نوشتار، ضمن بیان اطلاعات و انواع تقسیمات عقل و جایگاه آن در تربیت دینی، به بررسی مبانی فلسفی فلسفه برای کودکان پرداخته شده و رابطه انواع عقل ورزی با انواع تفکر در برنامه فلسفه برای کودکان، یعنی تفکر انتقادی، تفکر خلاق، تفکر جمعی و تفکر مسئولانه ترسیم گردیده است. این پژوهش درصدد تبیین این مطلب است که عقلانیت در برنامه فلسفه برای کودکان بیش از آنکه متاثر از قابلیتهای کودک بعنوان ارزشهای طبیعی و اکتسابی با قید قابلیت ارتقا در سطح کودکانه باشد، وامدار مولفه های عقل ورزی با معیارهای غیرکودکانه است؛ معیارهایی که برای سنجش رفتارهای عقلانی در مرتبه دیگری از رشد آدمی طراحی شده اند. از سوی دیگر، بجهت تاثیرپذیری برنامه فلسفه برای کودکان در شکل اولیه خود، از مولفه های جریان فکری غالب، یعنی پست مدرنیسم، مطابقت کامل آن با فضای دینی در هاله یی از تردید قرار دارد. این پژوهش به روش تحلیلی ـ توصیفی، با معیار قرار دادن تفسیر معتبر المیزان علامه طباطبایی، درصدد تبیین این مسئله است که در کشور ما با رویکرد بومی ـ دینی به تربیت، اجرای برنامه فلسفه برای کودکان به چه تغییرات محتوایی و غایی نیاز دارد.
نوشته
در پژوهش پیش رو تلاش شده است مفهوم «مرگ» در متون داستانی فلسفه برای کودکان و دیدگاه علامه طباطبایی، با یکدیگر مقایسه شود. برای رسیدن به این هدف از سه روش تحقیق تحلیل محتوای کیفی، تحلیل مفهومی و زبانی و تحلیل تطبیقی استفاده شده است و پس از بررسی مفهوم مرگ در سه داستان‌ فلسفی برای کودکان به‌عنوان نمونه و نظر علامه ‌طباطبایی در این مورد، تفاوت‌ها و شباهت‌های آنها در مقولات زیر مقایسه شد: ترس از مرگ، انتقال، میراندن، بهشت و جهنم، ناشناختگی مرگ، آخرین مرحله زندگی بودن، تجسم اعمال، ادامه زندگی در قالب موجودی دیگر، آمادگی برای مرگ، نابودی بدن، اشتیاق نسبت به مرگ، جاودانگی روح و قطعی بودن مرگ. نتیجه چنین حاصل شد که مفهوم مرگ در داستان‌های فلسفی برای کودکان به دلیل عدم توضیحات روشن و متقن در رابطه با حقیقت مرگ باعث سردرگمی و به‌هم‌ریختگی آرامش روانی کودک است. این در صورتی است که توصیف و توضیح مرگ در اسلام به دلیل ژرفای آن و همچنین دقت نظر موجود در آن به فهم متقن و روشن در رابطه با مرگ منجر می‌شود.
نوشته
تربیت اخلاقی نسل آینده بخشی اساسی از نظام تربیتی همه جوامع به شمار می‌آید. هدف اصلی این پژوهش، نقد تربیت اخلاقی در برنامه درسی موسسه پیشبرد فلسفه برای کودکان (IAPC) بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی (ره) و ارائه راهکارهایی برای بومی‌سازی آن می‌باشد. نوع این پژوهش کاربردی است و از روش‌های پژوهشی، توصیفی تحلیلی، استنتاجی و نقد توسعی استفاده شده است. پس از بررسی تربیت اخلاقی برنامه فلسفه برای کودکان و نقد آن بر اساس ملاک‌های مطلوب تربیت اخلاقی علامه طباطبایی (ره) نتایجی به شرح ذیل دست یافتیم: در تربیت اخلاقی فبک هدف،، تقویت استدلال عملی، درک اخلاقی و بهبود روحیه مشارکت اجتماعی و دموکراتیک شدن کودکان است و علیرغم مخالفت مبنایی با ارائه هرگونه محتوا، در قالب داستان به ارائه محتوا پرداخته است که در هر دو مورد با نظر علامه متفاوت است. همچنین در تربیت اخلاقی فبک برخلاف علامه که بناتر رویکرد دعوت بر فهم، انتخاب و پذیرش از سوی شاگرد و دعوت بر مبنای ارائه دلیل از سوی معلم تأکید دارد، به نحوی افراطی بر روش اجتماع پژوهشی (حلقه کندوکاو) تأکید دارد که در آن بر حذف اقتدار محتوایی معلم تأکید می‌شود؛ اما هر دو بر اهمیت اسوه بودن معلم در تربیت اخلاقی تأکید می‌کنند. خودسنجی روش ارزشیابی مورد تائید هر دو رویکرد است. هرچند علامه به چهار مهارت مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه تأکید دارد.
نوشته
Footer