عد نفسانی وجود انسان از سه ساحت معرفتی، عاطفی و ارادی تشکیل شده است. محبّت یکی از مهم‌ترین و شاخص‌ترین مولفه‌های ساحت عاطفی نفس محسوب می‌شود. این مقاله به تبیین جایگاه محبّت در ساحت‌های نفس و تحلیل ساز و کار تاثیر آن بر عملکرد انسان، به خصوص در رسیدن به کمال نهایی از دیدگاه علامه طباطبایی می‌پردازد. علامه به تاثیر نیازها و احساس‌های انسان بر ساحت معرفتی وی التفاتی ویژه دارد و این خود، موجب تمایز تحلیل ایشان در تاثیر عنصر محبت بر صدور نهایی فعل می‌شود. از دید وی، محبّت، حقیقتی وجودی و میلی تعلقی به کمال است که میان همه موجودات جاری است؛ اما صورت کامل محبّت در انسان ظهور و نمود پیدا کرده است. از آنجا که امور مختلفی متعلّق حبّ انسان قرار می‌گیرند، محبّت انواع مختلف مثبت و منفی، و خیالی، وهمی و عقلانی پیدا می‌کند؛ در صورتی که متعلّق محبّت امری روحانی و کامل باشد، نوع محبّت انسان مثبت خواهد بود. این محبّت به مثابه استاد راه، انسان را به کمال حقیقی‌اش رهنمون می‌سازد. محبت با یکسویه کردن حرکت کمالی دیگر ساحات وجودی انسان، آنها را به سوی هدف حقیقی واحدی سوق می‌دهد و ضمن شکوفایی استعدادها، بین قوا اتحاد ایجاد می‌کند. از سوی دیگر، به یاری عقل، فرد را به انتخاب هدف متعالی و استاد راه کامل رهنمون می‌سازد تا با برقرارسازی علقه با وی، مسیر کمالی درست و حقیقی را طی کند.
نوشته
Footer