بنیان‌های فلسفی گادامر به عنوان معمار اصلی هرمنوتیک فلسفی برگرفته از اندیشه های فلسفی هایدگر است و تلقی او از مفاهیم کلیدی ای همچون هستی، حقیقت، فهم، معنا، انسان و... همه بر این اساس است. گادامر ابتدا در تاسیس هرمنوتیک فلسفی، در پی ساماندهی به روشی جدید در علوم انسانی بر مبنای فلسفة هایدگر در مقابل روش دیلتای در علوم انسانی بود؛ ازاین‌رو اندیشه های او در این مرحله، همان‌گونه‌که از فصل دوم کتاب حقیقت و روش پیداست، کاملا هستی شناختی بوده و هرگز ادعای ورود به روش‌های علوم تفسیری را در دریافت مراد مولف ندارد و بلکه این روش‌ها را در جای خود درست می‌داند و کار خود را بعد از کاربست صحیح آنها در مواجهه با متن معرفی می کند. اما او در ادامه- ‌در بخش سوم کتاب مزبور و در مقالة همگانی‌بودن مسئلة هرمنوتیک- بر خلاف نظر اول خود، به ممیزی روش‌های علوم تفسیری در دریافت مراد مولف می پردازد و از اساس منکر کارآمدی آنها می شود. به نظر می رسد این تهافت به دلیل عدول از مسئله و هدف اولیه و به‌کاربردن اندیشه های فلسفی هایدگر در ساحتی است که صلاحیت آن را نداشته و از اساس نیز برای آنها طراحی نشده بودند.
نوشته
هدف این پژوهش شناسایی مفاهیم هشیار، پیش‌هشیار و ناهشیار از نگاه روان‌تحلیل‌گران و مقایسه آن با اندیشه‌های علامه طباطبائی است. بدین‌منظور به منابع معتبر در زمینه رویکرد روان‌تحلیل‌گری و آثار علامه طباطبائی مراجعه گردید. سپس، با روش توصیفی- تحلیلی بررسی و با یکدیگر مقایسه گردید. یافته‌های پژوهش، نشان می‌دهد که از نظر روان‌تحلیل‌گران، روان دارای سه سطح ناهشیار، پیش‌هشیار و هشیار است و بسیاری از فرایندهای روان‌شناختی به صورت ناهشیار اتفاق می‌افتد. همچنین، هشیاری از نظر علامه به معنی علم به علم، پیش‌هشیاری به معنی نسیان و ناهشیاری به فرایندهایی اشاره دارد که موجب حصول علم به علم، در قلمرو آگاهی حضوری یا حصولی دشوار می‌شود. از نظر علامه، شماری از ادراکات و افعال انسان، بدون علم به علم، صورت می‌پذیرد که به یک معنی، می‌توان آن را «ناهشیار» نامید، ولی رویکرد علامه بیشتر با نظریه شناختی در ناهشیار، هماهنگ است، نه روان‌تحلیل‌گری. شباهت‌ها و تفاوت‌هایی بین کهن‌الگوی خدا در نظریه یونگ و خداشناسی و خداجویی فطری در نظریه علامه وجود دارد. در مجموع، ناهشیاری از نگاه علامه، به معنی ناآگاهی از علم یا بی‌توجهی به شناخت می‌باشد.
نوشته
Footer