در این پژوهش نخست به بحث معرفت شناسی از دیدگاه دو فیلسوف بزرگ جهان اسلام و غرب علامه طباطباییو هیوم پرداخته می شود و سپس بعد از بررسی تفاوت ها و شباهت های نظرات این دو فیلسوف به مسئله ی برهان نظم و ارتباط آن باعث معرفت شناسی پرداخته می شود، در ابتدا به توضیح معرفت شناسی و اهمیت آن در میان فیلسوفان اسلامی می پردازیم. معرفت شناسی یا نظریه شناخت به بررسی ماهیت وجود معرفت و مبانی آن می پردازد و قابلیت اعتماد به دعاوی معرفتی را می سنجد و همچنین علمی است که درباره شناخت های انسان - ارزشیابی انواع معرفت - تعیین ملاک صحت و خطای آن و توصیه علوم و امکان یا عدم امکان آن ها بحث می کند در معرفت شناسی به دنبال یافتن معلومات یقینی هستیم تا اطمینان حاصل کنیم که آیا معرفتی که حاصل می شود قابل اعتماد است یا توهمانی بیش نیست. معرفت شناسی در بین مسائل فکری عصر جدید جایگاه ویژه ای دارد، آنچه دنیای جدید را پدید آورد در واقع یک رویکرد نوین در حوزه معرفت شناسی بود امروزه ما چه بخواهیم و چه نخواهیم با لوازم و آثار این نگرش جدید رو به رو هستیم. فیلسوفان اسلامی اعم از پیروانی حکمت مشاء و حکمت متعالیه و حکمت اشراق و حتی عارفان نیز به بحث و بررسی در پیرامون مسئله ی معرفت شناسی پرداخته و در مورد آن اتفاق نظر دارند؛ زیرا آن ما واقعی بودن جهان هستی را باور دارند و معتقدند که حقیقت فی الجمله وجود دارد و این حقیقت در نظر آنان، ثابت و دائمی است و همچنین این فیلسوفان در مورد راه های وصول به شناخت تقریبا اتفاق نظر دارند. در تعریف معرفت شناسی یا همان نظریه ی معرفت باید گفت که این علم شاخه ای از فلسفه است که به بررسی و حدود مرعفت و مبانی آن می پردازد و قابلیت اعتماد به ادعاهای معرفتی را میسنجد. بنابراین یکی از وظیفه های فلسفه یا معرفت شناسی پژوهش در باب چیستی معرفت است. مسائل معرفت شناسی در گذشته در ضمن یکی از مباحث فلسفی در فلسفه اسلامی مطرح نبوده است اما متفکران از عصر حار همانند مرحوم طباطبایی و برخی از شاگردان ایشان در اثر مواجهه با دستاوردهای فیلسوفان غرب در قلمرو معرفت شناسی با مباحث و پرسش های جدذیدی رو به رو شدند از این رو معرفت شناسی در بین سایر مباحث فلسفی نقش مهمی را به خود اختصاتص داد.
نوشته
Footer