هدف از این پژوهش بررسی ادراکات اعتباری و نقد های وارده به آن بوده است و برای این منظور روش پژوهشمان را مبتنی بر بررسی و مطالعه کتابخانه و جستجو در آراء و نظرات فلسفی قرار دادیم .ابتدا نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی مورد بررسی قرار گرفت. سپس در فصل دوم ضمن بررسی نظر شهید مطهری درباره ادراکات اعتباری، نقد های ایشان بر نظریه علامه بررسی شد و برخی از آنها پاسخ داده شد. در فصل سوم اشکال آقای مصباح یزدی به نظریه علامه مطرح و سپس راه حل پیشنهادی (ضرورت بالقیاس الی الغیر) ایشان مورد بررسی قرار گرفت.به نظر می رسد نقد های شهید مطهری ره به علامه طباطبایی ره وارد نیست و اشکالات مطرح (اشکال به اصل استخدام و تغییر پذیری) ناشی از عدم دقت در همه فرمایشات علامه در نوشته های مختلف ایشان است. آقای مصباح نیز اگر چه سعی نموده است راه حلی برای برقراری ارتباط میان واقع و اعتبارات بیابد ولی نظریه ایشان از انسجام برخوردار نیست.
نوشته
در این مقاله درصدد هستیم تا ضمن نگاهی به خاستگاه بحث از علوم انسانی اسامی و بومی در غرب و جهان اسام، بر کارنامه تاش های صورت گرفته در ایران معاصر (با تاکید بر سه دهه پس از پیروزی انقاب اسامی) مروری داشته باشیم. با توجه به اینکه معضل اصلی در وضع کنونی را تنقیح نکردن مبانی نظری بحث تحول در علوم انسانی از افق سنت فکری اسامی تشخیص داده ایم، در بخش دوم با مطالعه ای تطبیقی ضمن بازخوانی طرح فکری موسس علوم انسانی مدرن غربی (ویلهلم دیلتای آلمانی)، به تامل در باب امکانات و محدودیت های سنت فکری اسامی با تاکید بر بحث حکمت عملی و سیر تاریخی آن تا عامه طباطبایی(رحمته اللّه علیه) و نظریه ادراکات اعتباری ایشان می پردازیم. در گام نهایی تفاوت های پارادایمیک این دو طرح بیان خواهد شد؛ تفاوت هایی که تامل در باب آن، راه برون رفت از وضع کنونی علوم انسانی در ایران معاصر را هموارتر خواهد کرد.
نوشته
در این مقاله درصدد هستیم تا ضمن نگاهی به خاستگاه بحث از علوم انسانی اسلامی و بومی در غرب و جهان اسلام، بر کارنامه تلاش‌های صورت‌گرفته در ایران معاصر (با تاکید بر سه دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی) مروری داشته باشیم. با توجه به اینکه معصل اصلی در وضع کنونی را تنقیح‌نکردن مبانی نظری بحث تحول در علوم انسانی از افق سنت فکری اسلامی تشخیص داده‌ایم، در بخش دوم با مطالعه‌ای تطبیقی ضمن بازخوانی طرح فکری موسس علوم انسانی مدرن غربی (ویلهلم دیلتای1 آلمانی)، به تامل در باب امکانات و محدودیت‌های سنت فکری اسلامی با تاکید بر بحث حکمت عملی وسیر تاریخی آن تاعلامه طباطبایی (ره) و نظریه ادراکات اعتباری ایشان می‌پردازیم. در گام نهایی تفاوت‌های پارادایمیک این دو طرح بیان خواهد شد؛ تفاوت‌هایی که تامل در باب آن، راه برون‌رفت از وضع کنونی علوم انسانی در ایران معاصر را هموارتر خواهد کرد.
نوشته
علوم و ادراکات آدمی‌ یا حقیقی هستند یا اعتباری. ادراکات حقیقی از هستی خارجی حکایت می‌‌کنند که برآیند فعل و انفعالات حاصل میان مادّة خارجی با حواس هستند، امّا ادراکات اعتباری (گرچه منشاء هستی‌شناختی دارند،) از خارج حکایت نمی‌‌کنند، بلکه مقام آنها مقام جعل، آفرینش، قرارداد و فرض است. اعتبار با ظهور علم حضوری در ساحت علم حصولی معنا می‌‌یابد و وجود انسان به تمامیّت می‌‌رسد. در واقع، ادراکات اعتباری یک سلسله افکار میانجی بین طبیعت انسانی و خواصّ و آثار تکوینی هستند. نظریّة ادراکات اعتباری به عنوان ابتکار علاّمه طباطبائی(ره) بر رئالیسم تعاملی مبتنی است، چراکه دریافت ما در تعامل با واقعیّت تصحیح می‌شود و تکامل می‌‌یابد. همچنین طرح ادراکات اعتباری نتیجة مواجهة علاّمه با مسئلة تکثّر است که بر اساس آن، تکثیر ادراکات انسان توضیح می‌‌یابد و به تبع آن، ماهیّت گزاره‌های اخلاقی تبیین می‌‌شود، بدین گونه که استدلال علاّمه برای اعتباری ‌بودن حسن و قبح و نفوذ احساسات در اعتباریّات، ناخودآگاه به نسبیّت‌گرایی هنجاری منجر می‌‌شود، هرچندکه مطهّری با پذیرش نظریّة اعتباریّات سعی در ثابت ‌نگه ‌داشتن پایه‌های اخلاقی دارد. استاد مطهّری معیار ادراکات اعتباری را وابسته به قوای فعّالة انسان دانسته است که وی را برای رسیدن به کمالات خود برمی‌‌انگیزد تا بتوان در آنها نسبت «باید»، «وجوب» یا «ضرورت» اعتباری را فرض کرد. همچنین عطف ‌توجّه به ادراکات اعتباری، راه گفتگو با دیگر اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها را می‌‌گشاید، گرچه جهت‌گیری علاّمه طباطبائی(ره) و استاد مطهّری در مواجهه با تکثّر متفاوت است.
نوشته
در نظریهء ادراکات اعتباری علامه طباطبایی،موجود زنده در انجام هر فعلی غایتی را دنبال می‌کند.این غایت که صرفا نوعی اعتبار است،مطابقی جز در ظرف و هم‌ ندارد.از نظر ایشان امور عدمی نیز اغلب نوعی اعتبارند،لذا هیچ نحوهء وجود خارجی‌ ندارند.تنها جایی که می‌توان کم‌ترین شباهتی را در باب این نظریه میان علامه و شلایر ماخر دید،نتایج نظریهء ایشان در بحث تفسیر متن مقدس ست.شلایر ماخر را پدر هرمنوتیک دانسته‌اند.او براساس راست کیشی نوین اشارات متافیزیکی کتاب‌ مقدس را نه تمثیل که حتی استعاره دانسته است و اشارات متافیزیکی کتاب مقدس، برای مثال مسئلهء شر،را عدمی می‌داند. استعاری دانستن امور عدمی نزد شلایر ماخر با انچه علامه اعتباری می‌خواند چندان‌ قابل مقایسه نیست،هرچند تفاوت‌های ژرفی بین این دو نظریه قابل بیان است که در بخش پایانی به آن خواهیم پرداخت. امور اعتباری به لحاظ پیشینهء بحث در اعتباریات،علامه طباطبایی اصل ایدهء اعتبار را به دوران‌های بسیار قدیم در علم اصول و در بحث مجاز و استعاره از علوم بلاغت برمی‌گرداند(لاریجانی،بی‌تا،ص 69)،که به نظر بیان دقیقی است و جا دارد دربارهء ریشه‌های این نظریه در علم اصول تحقیق و بررسی به عمل آید. این آموزهء شلایرماخر برای هرمنوتیک فلسفی،مبدأ الهام شد و هیدگر در بخش معروفی از کتاب وجود و زمان تأکید می‌کند که حرکت حلقوی در پس همهء صور فهم نهفته است:هر تفسیری که می‌کوشد فهم را پیش برد،باید از قبل آنچه را می‌باید تفسیر شود،فهمیده باشد. شلایرماخر به ین نکتهء مهم کاملا واقف بود،اما نتوانست هرمنوتیک عام،گسترده،و متناسبی برپایهء این ایده استوار سازد،بلکه همان رویکرد شبه هرمنوتیکی به تفسیر متون را محور تأملات خویش قرار داد و فقط توانست به برخی نوآوری‌ها دست یابد و هرمنوتیک را از انحصار متن درآورد و به گفتار شفاهی‌ نیز سرایت دهد. تأویل نحوی به این سویهء زیان متعلق است و شلایرماخر آن را اساسا امری سلبی و عام محسوب‌ می‌کند تا شیوهء مرزگذاری‌ای که در آن چنین ساختاری مندرج است که تفکر در آن عمل می‌کند اما تأویل روان‌شناختی در طلب تفرد مؤلف و نبوغ خاص اوست،و برای این کار به نوعی همخویی با مؤلف‌ نیاز است؛این عملی مرزگذار نیست بلکه جنبهء حقیقتا ایجاب تأویل است. به ین طریق آنها در مقام فهم این مطلب قرار می‌گرفتند،مطلبی که شلایرماخر خود متوجه آن بود و آن اینکه دین بدون‌ قربانی کردن و محبوس ساختن عقل،تنها مبنا برای اخاذ یک دیدگاه کامل نسبت به انسان و جهان‌ است. تبیین شد که مقصود شلایرماخر از هرمنوتیک روان‌شناختی همین فهم ذهنیت عینی مؤلف است و به‌ هیچ‌وجه درصدد ذهنی کردن(دور پایان‌ناپذیر)آنچه مؤلف در نظر دارد نیست.
نوشته
مسائل هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، مفاهیم و روان‌شناسی ازجمله مباحثی است که در باب رابطه بین اخلاق و دین از دیدگاه علامه طباطبایی قابل تحلیل و بررسی است.علامه به استقلال اخلاق در سه زمینه مفاهیم، ثبوت و روان‌شناسی معتقد است و در مرحله اثبات به شرعی و عقلی بودن گزاره‌های اخلاقی معتقد است.ایشان با طرح دیدگاه‌های خود در این حوزه بین اخلاق، دین و فطرت پیوند معناداری برقرار کرده و دو اصل مبدأ و معاد را ضامن افعال اخلاقی می‌دانند.اخلاق و فقه دو علم مشهور از علوم اسلامی است. دانشورانی به بیان وجوه اشتراک و افتراق اخلاق و فقه پرداخته‌اند؛ اما به‌نظر می‌رسد مهم‌ترین تفاوت، موضوع نیت و انگیزه باشد که در اخلاق، پایه و اساس است و در فقه، تنها در ابواب عبادات مطرح است؛ البته آنجا نیز، انگیزه اخلاقی متعالی‌تر از نیت فقهی است.اصولا فقه شرایط صحت عمل و اخلاق شرایط قبول عمل را بیان می‌کند. اولی ظاهر عمل را می‌بیند و به صحت یا بطلان حکم می‌کند و دومی باطن عمل را می‌نگرد که معیار سنجش آن میزان اخلاص در نیت و انگیزه است.تجری و قصد گناه در ترک محرمات و قتل کسی با انگیزه خصومت شخصی، درحالی‌که آن فرد، مهدورالدم باشد، از مصادیق این تفاوت است. هدایت فطری انسان از این‌حیث که برخوردار از قوه عقل، اختیار و انتخاب است، با بقیه موجودات متفاوت‌است؛ چراکه فطرت براساس موازین خود و در جهت رسیدن به هدف مطلوب، افعال را به درست و نادرست و خوب و بد تقسیم می‌کند ـ هرچند مفاهیم اخلاقی اعم از درست و نادرست و حسن و قبح، مفاهیمی اعتباری به اعتبار عقل هستند ـ و فطرت انسان را به کار درست و منطبق با هدف دعوت می‌کند و از مخالف آن نهی‌می‌کند؛ به‌این‌ترتیب از نظر علامه اخلاق با فطرت رابطه تنگاتنگی پیدامی‌کند و هدایت فطری، هدایت اخلاقی را نیز دربرمی‌گیرد: کارهای خوب و بد به الهام فطرت از طرف پروردگار برای انسان معلوم شده؛ یعنی انسانی که دارای فطرت سلیم باشد، می‌فهمد که چه‌کاری را باید بکند و چه‌کاری را نباید انجام‌دهد. مفاهیم اخلاقی و نسبت آنها با دین نتیجه‌ای که در این زمینه به‌دست‌می‌آید در بحث اعتباریات و فطرت، واحد است و آن اینکه علامه مفاهیم اخلاقی، از قبیل باید و نباید و حسن و قبح را مفاهیم اعتباری معرفی‌می‌کند که عقل انسان به اعتبار آنها می‌پردازد؛ به‌این‌ترتیب این امر فهمیده‌می‌شود که از نظر علامه این مفاهیم فی‌نفسه عقلی هستند و فارغ از شرع، عقل خود قادر به انتزاع آنها با توجه به ادراکات حقیقی است؛ بنابراین در این قسمت اخلاق به عقل متکی است. گزاره‌های اخلاقی و نسبت آنها در مقام ثبوت با دین با توجه به بحث اعتباریات، اشاره به این نکته قابل ذکر است که علامه مباحث اعتباری را وارد ساختار نظام مرتبه‌ای عالم هستی می‌کند و اعتباریات و در ضمن آن اخلاق را در نهایت به مراتب عالی هستی متصل می‌نماید؛ به‌این‌صورت‌که او هستی را دارای مراتب طولی معرفی‌می‌کند که در بین مراتب آن رابطه علی و معلولی برقرار است؛ بنابراین هر آنچه در مرتبه مادون است در مرتبه مافوق، به‌صورت کامل‌تر وجود دارد
نوشته
Footer