این مقاله بر آن است که به بررسی تطبیقی آزادی اجتماعی از دیدگاه دو فیلسوف و متفکر جهان اسلام و جهان غرب، علامه طباطبایی و کانت بپردازد. در دو بخش نخست دیدگاه علامه و سپس دیدگاه کانت مطرح می شود و در بخش آخر مقایسه و تطبیق نظرگاه ای دو بیان می گردد. علامه آزادی حقیقی را آزادی از همه قیود، جز عبودیت الهی می داند اما کانت آزادی حقیقی را آزادی اراده معرفی می کند. نظر این دو فیلسوف این است که انسان در ابتدا برای تشکیل زندگی اجتماعی مقاومت نشان می دهد اما نهایتاً آن را می پذیرد و برای دوام جامعه و برخورداری از آزادی در اجتماع، قانون وضع می کند. علامه معتقد است قانون باید بر اساس توحید، معاد، اصول اخلاقی و مراعات جانب عقل باشد اما کانت اساس آن را اراده انسان و خویشتن راستین او می داند. این دو فیلسوف معتقدند قانون به تنهایی نمی تواند انسان را در برقراری آزادی اجتماعی یاری کند. علامه توحید و ایمان مبتنی بر اخلاق را پشتوانه قانون می داند و کانت قوانین اخلاقی نشات گرفته از عقل محض را لازمه آن معرفی می کند.
نوشته
مطلوب را اجتماعی سست و بی‌بنیاد در عرصه ایمان و عمل نیک شمرده و فرموده‌ اند:«جامعه‌ای که در آن ارزش‌های اخلاقی به عنوان یک اصل لا ینفک و اعتقادی مورد توجه قرار نگیرد،عواطف انسانی اعضای آن‌رو به انحطاط رفته،در نتیجه منجر به عدم‌ اعتقادشان به مبدأ هستی و توحید خداوند و گسترش روزافزون فساد می‌گردد».2سعی‌ نگارنده در این مقاله آن است که پایه‌های اخلاقی جامعه مطلوب از دیدگاه علامه‌ طباطبائی(رضوان الله علیه)مورد بررسی قرار دهد. اسلام دینی اجتماعی است و احکام فردی آن نیز آهنگ اجتماعی دارد و از آن‌ها در جهت‌ اصلاح و تقویت روابط اجتماعی و اجرای اهداف مقدس جامعه بهره می‌گیرد.دین مبین‌ اسلام میان عبادات فردی و اجتماعی پیوند برقرار کرده است.مثلا نماز،که تبلور عینی‌ ایمان و اعلام نیاز و وابستگی به پروردگار یگانه است،هرچند در آغاز به صورت فردی‌ تشریع گردید،ولی در مراحل بعدی،بعد اجتماعی آن به صورت اکید از مسلمانان خواسته‌ شد.یا روزه،که عبادتی به عنایت فردی و خالی از نمونه خارجی است،با عیدی عمومی‌ (فطر)و نماز عید،بعدی اجتماعی یافته است.پس هدف اسلام،تنها ساختن«فرد دین‌دار »نیست،بلکه ساختن جامعه دین‌دار نیز هست،جامعه‌ای که روابط اجتماعی آن براساس‌ اهداف و احکام دین سامان گیرد؛جامعه‌ای ارزشمند که در آن سعادت فرد با سعادت جامعه‌ پیوند خورده است و میان مسئولیت‌های اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و غیر قابل‌ انفکاک به وجود آمده باشد.یکی از مسائل مهمی که اسلام در این راستا برای آن اهمیت‌ قائل شده و در معارف قرآن نیز مورد توجه قرار گرفته،اخلاق و ایجاد جامعه اخلاقی‌ مطلوب است،که از ارکان و پایه‌های اساسی برخوردار می‌باشد،از جمله تقوا،عدالت‌ اجتماعی،وحدت و امنیت اجتماعی بر این اساس است که دانشمندان و حکمای اسلامی‌ التفات ویژه‌ای بدین مساله نشان داده و پژوهش‌های قرآنی،دینی و فلسفی بسیاری را در این موضوع به انجام رسانده‌اند؛مرحوم علامه طباطبائی(رحمه الله علیه)از جمله این‌ حکما و دانشمندان است که در تفسیر المیزان و اندیشه‌های فلسفی خویش توجه خاصی به‌ اخلاق و جامعه اخلاقی مطلوب معطوف داشته و معتقد است که اخلاق از یک طرف هم‌ مرز با اعتقاد و از طرف دیگر،هم مرز با عمل و فعل می‌باشد.
نوشته
در این مقاله با رویکردی تحلیلی نشان داده می‌شود که اساساً هر معرفتی از جمله علوم انسانی تابع پیش‌فرض‌های پارادایمی در ابعاد هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی است، اما در علوم انسانی مفروضات انسان‌شناختی نیز تأثیر اساسی دارد؛ به‌گونه‌ای‌که حتی می‌تواند ابعاد دیگری را نیز تحت تأثیر قرار دهد. در این حالت ذیل تحولات پارادایمی در علوم انسانی و اهمیت انسان‌شناسی فلسفی، به‌نوعی عرصه‌های دیگر معرفت انسانی در پرتو مفروضات آن معنادار شده و این امر توانسته است از سطح پیش‌فرض‌ها و انگاره‌های ساده مربوط به انسان گذر کند و ضمن مفهوم‌سازی و نظریه‌سازی در باب انسان، نوعی انسان‌شناسی اخلاقی و تجویزی را نیز پدید آورد. در این حالت، کلیه مفاهیم و ضرورت وجودی آنها در علوم انسانی در پرتو این انسان‌شناسی معنادار می‌شوند. این مواجهه خود کلید خلق علم بومی، یعنی علم انسانی اسلامی‌خواهد بود، زیرا بر حسب شناخت و مفهوم‌پردازی انسان‌شناسی مبتنی بر منابع اسلامی می‌توان به ساخت نظریه و معرفت اجتماعی اسلامی دست یافت. در این راستا، ضمن بازخوانی نظریه اعتباریات اجتماعی علامه طباطبایی در قالب یک انسان‌شناسی فلسفی و استخراج لایه‌های مختلف آن، می‌توان به ضرورت وجودی عدالت به‌عنوان عنصر مرکزی هر علم انسانی و اجتماعی در وجوه فلسفه علوم اجتماعی در سنت اسلامی دست یافت.
نوشته
اعتباریات و نقش آن در زندگی اجتماعی انسان مورد مطالعه رویکردهای گوناگون حوزة علوم انسانی و اجتماعی واقع شده است. رویکرد توحیدی سنت اسلامی و رویکرد تفسیری در علوم اجتماعی نوین غربی، از جمله این رویکردهاست. این پژوهش، با بررسی نظرات ابتکاری و تفصیلی علامه طباطبائی در اعتباریات اجتماعی، به عنوان حکیمی توحیدگرا و رویکرد تفسیرگرایانه پیتر وینچ، به دنبال شناخت کیفیت توجه به اعتباریات در این دو رویکرد و وجوه تشابه و تمایز آن می‌باشد. مطالعه مبانی روش‌شناختی این دو اندیشمند، واکاوی رویکرد ایشان به اعتباریات اجتماعی و مقایسه آن با یکدیگر، این نتیجه به دست می‌آید که با توجه به مبانی و مبادی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی این دو متفکر، می‌توان تفاوت‌های عمیقی از قبیل توجه مبنایی به فطرت و کمال فطری در بحث اعتباریات علامه طباطبائی، در مقابل بازی‌های زبانی وینچ و نسبی‌گرایی مورد نظر وی، مطرح کرد.
نوشته
بیان مسأله تحقیق: مسئله عدالت اجتماعی به دلیل پیچیدگی و گستردگی آن همواره از موضوعات مورد توجه و چالش برانگیز اندیشمندان در طول اعصار مختلف بوده است. بشر در عصر حاضر دریافته که دست یابی به مبانی و معیار عدالت اجتماعی می تواند زمینه ساز تحقق یک جامعه متعالی و مطلوب باشد. مسئله این پژوهش بررسی چیستی عدالت اجتماعی با تأکید بر آرای جان راولز فیلسوف غربی و علامه طباطبایی فیلسوف مسلمان است. عدالت اجتماعی را می توان از ابعاد گوناگونی مورد توجه و بررسی قرار داد؛ نظیر مفهوم عدالت اجتماعی، اقسام آن، متغیر ها، ضرورت، اصول و مبانی، موقعیت، لوازم، سازوکارهای تحقق، خاستگاه و نهایتاً کارکرد آن، که اندیشمندان در طول تاریخ به گونه های متعددی این فرآیند را تبین نموده اند. بحث در چیستی عدالت اجتماعی و متغیر های آن، ضرورت و باید های استقرار آن به عنوان یک نیاز تعاون در جامعه، مبانی، کارکرد و سازوکارهای تحقق عدالت اجتماعی بخشی از ابعاد متنوعی هستند که پژوهش حاضر در صدد است تا در یک بررسی تطبیقی از منظر این دو متفکر ارزشمند به آن دست یابد. در حالی که عدالت به طور کلی می تواند شاخص و معیار درستی عمل باشد، عدالت اجتماعی در رفتار و کنش متقابل انسان ها مصداق پیدا می کند. لذا می توان گفت معیاری است برای ایجاد توازن در رسیدن همه افراد به حقوقی که استحقاق آن را دارند تا مبانی درستی رفتار متقابل انسان ها در محیط جمعی را بیان کند. گرچه متفکران متعددی این مقوله را مورد بررسی قرار داده اند اما بحث درباره چیستی عدالت اجتماعی همچنان در بین اندیشمندان استمرار دارد و برداشت آن ها از این مقوله متفاوت است. یکی از مهم ترین و جدی ترین دیدگاه های معاصر در باب عدالت اجتماعی نظریه عدالت جان راولز در عقلانیت لیبرال است، که بر مبنای فلسفه اخلاق کانت و با تکیه بر مفهوم حق در برابر خیر شکل می گیرد.(تی بلوم، 1373، ص 749) مسئله مهم عدالت در اندیشه او رفع نابرابری هاست که اساساً عدالت را آمیزه ای از برابری و آزادی می داند و از آن به منزله انصاف تعبیر می کند. (رک: محمودی،1376، ص130) پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که عدالت اجتماعی راولز چه نسبتی با مفاهیمی چون آزادی و خوشبختی دارد؟ راولز با چه استدلالی عدالت را همان انصاف در نظر می گیرد؟ متغیرهای عدالت اجتماعی نزد راولز چیست؟ علامه طباطبایی نیز از علمای برجسته اسلامی مباحثی در خصوص عدالت اجتماعی بیان کرده است. البته نظریه های ایشان در این باب با عنوان عدالت تعبیر شده است اما با توجه به مؤلفه های به کار رفته در آثارشان و امکانات درونی آنها، می توان عدالت اجتماعی را از نظر ایشان استنباط، تحلیل و واکاوی کرد. ایشان عدالت اجتماعی را اینچنین تعریف می کنند که با هر یک از افراد جامعه طوری رفتار شود که مستحق آن است و در جایی قرار داده شود که سزاوار آن است.(طباطبایی،1386،ج2،ص653) علامه همچنین عدالت را مساوی با حسن و ملازم آن می داند.( طباطبایی، 1386، ج 12، ص 478) بنابراین می توان پرسید مبانی عدالت اجتماعی نزد علامه طباطبایی چیست؟ و اساساً چه تلقی و تفسیری از عدالت اجتماعی می توان در علامه طباطبایی سراغ گرفت؟ منظور از حسن بودن عدالت اجتماعی چیست؟ سؤالات دیگری که در این پژوهش مطرح است عبارتند از: مفهوم عدالت اجتماعی از دیدگاه راولز با تعریف عدالت اجتماعی از نگاه علامه طباطبایی قابل انطباق است یا اساساً مفهومی متفاوت دارد؟ آیا در اصل ضرورت عدالت اجتماعی و لزوم آن هردو نظر واحدی دارند؟ با توجه به اینکه عدالت اجتماعی می تواند مبانی متنوعی چون هستی شناس
نوشته
چکیدهدر دوران معاصر تحولات گسترده ای در عرصه سیاسی، اجتماعی و عقیدتی در جوامع مسلمان رخ داده،که گرایش اجتماعی در تفاسیر قرآن کریم یکی از آثار این تحولات است. این نوع گرایش، مفسر را وا می‌دارد تا واقعیت را نه به طور خنثی، بلکه به صورت فعالانه مورد کاوش قرار دهد و مهمترین ویژگی آن، کاربردی کردن آموزه‌های قرآن کریم در اجتماع و ارتقای این تعالیم از فردگرایی به جمع اندیشی و تحلیل مسیرکمال و سرنوشت جامعه مسلمان است. این پژوهش که با روش تحلیلی توصیفی و با نگاه تطبیقی انجام شده، کوشیده است تا با مطالعه مباحث اجتماعی در دو تفسیر المیزان و التحریر و التنویر و بررسی گرایش اجتماعی دو مفسر معاصر عالم تشیع و تسنن؛ علامه سید محمد حسین طباطبایی و محمد الطاهر ابن عاشور، زمینه پاسخ گویی به نیازها و پرسش‌های جامعه را فراهم آورد. در این نوشتار محور های اساسی جامعه از جمله اقتصاد، سیاست، حقوق و اخلاق از نگاه دو مفسر مورد بررسی قرار گرفت و شرایط تحقق هر یک از این محور ها در جامعه و اشتراکات و افتراقات رویکرد اجتماعی دو مفسر روشن شد. یافته‌ها نشان داد در حوزه اقتصاد هرچند دو مفسر قوام جامعه را در اقتصاد می دانند اما شرح و بسط مباحث و پرداختن به نتایج اجرایی ساختار های مثبت و منفی موثر بر جامعه در المیزان جلوه ی بیشتری دارد. در زمینه سیاست و حقوق به دلیل تفاوت در مذهب، اختلافاتی وجود دارد که در امر حکومت، امامت، شورا و ازدواج موقت نمود بیشتری پیدا کرده است. در مباحث اخلاقی هر دو مفسر به وجود پیوندی میان اخلاق و جامعه معتقدند اما تحلیل بحث‌های اجتماعی و کمیت و کیفیت پرداختن به اوضاع اجتماعی و نیازهای عصر در تفسیر المیزان شاخصتر از تفسیر التحریر و التنویر بوده است.
نوشته
در این مقاله با اشاره به مبانی نظری تفکر اجتماعی - سیاسی علامه طباطبایی به جایگاه نظام اجتماعی اسلام و نیز چگونگی قرارگرفتن آن در منظومة فکری وی اشاره شده است . در نظر ایشان ، اسلام دینی است که بنیان خود را بر اجتماع نهاده است و در هیچ یک از شئون و امور انسانی ، مسئله اجتماع را مهمل نگذاشته است ؛ وی می نویسد از نظر اسلام میان فرد و جامعه رابطه ای حقیقی وجود دارد و با تجمع افراد، وجود دیگری به نام جامعه به وجود می آید که از خواص و آثار ویژه خود برخوردار است ؛ ازهمین روست که اسلام مهم ترین احکام و قوانین خود از قبیل حج ، جهاد، نماز، انفاق و خلاصه تقوای دینی را بر پایه اجتماع بنیان نهاده است . به نظر می رسد، با کنار هم قراردادن دیدگاه های وی در زمینه های مختلف می توان به برداشتی روشمند از دیدگاه وی دربارة نظام اجتماعی اسلام دست یافت تا از طریق این بررسی ، الگویی برای جامعه مورد نظر اسلام استخراج شود.
نوشته
فهم و تبیین تغییر و پویایی جوامع انسانی همواره مورد توجه اندیشمندان علوم اجتماعی بوده است. سیر تغییر و دگرگونی جوامع از این لحاظ که به چه سمت و سویی در حال تحول است و به کجا خواهد انجامید، سه دیدگاه کلی تحت عنوان نظریات تکاملی، دوری یا چرخشی و انحطاطی به خود اختصاص داده است. این مقاله تلاش میکند پس از فراهم آوردن مقدمات نظری، دیدگاه علامه طباطبایی و استاد مطهری مبتنی بر سیر تکاملی جوامع و نقشی که فطرت در تکامل جوامع ایفا مینماید را بررسی نماید. از این روی تلاش شده با مراجعه به آثار مکتوب و غیر مکتوب ایشان و تحلیل همهجانبه آثار ایشان به این مهم دست یابیم. در این بین بر خلاف دیدگاه افرادی که تکامل اجتماعی را صرفا به بُعد مادی تقلیل داده و عواملی همچون انطباق با محیط و یا تضاد درونی پدیدهها را به عنوان علت تکامل جوامع بیان میکنند، علامه طباطبایی و استاد مطهری تکامل اجتماعی را تابعی از تکامل انسان در نظر میگیرند به نحوی که با تکامل انسان از بُعد مادی به معنوی تکامل اجتماعی نیز در ساحتهایی چون ساختار اجتماعی، ساختار اقتصادی و فرهنگ تکامل یافته و با فراگیر شدن فرهنگ معنوی همه ابعاد و بخشهای مختلف جامعه متاثر از فرهنگ معنوی و تحت الزامات آن قرار خواهد گرفت. همچنین در این تلقی از تکامل اجتماعی فطرت به عنوان علت تکامل اجتماعی و نیز معنا دهنده تکامل اجتماعی در کانون توجه این اندیشمندان قرار دارد.
نوشته
Footer