مسأله زبان دین یکی از مباحث مهم در فلسفه دین جهت تحلیل و معنایابی گزاره های کلامی است که محمول آن صفات و اسماء الهی مشترک با انسان می باشد. رویکردهای متفاوت و گاه متعارضی در دو بخش نظریات شناختاری (ناظر به واقع بودن) مانند رویکرد حکمای اسلامی، سنت توماس آکوئیناس و ... و نظریات غیر شناختاری بودن زبان دین مانند رویکرد پوزیتویست ها، کارکردگرایان و ... بروز یافتند. در این پژوهش با رویکردی تحلیلی، توصیفی و انتقادی و به روش کتابخانه ای، نظریه علامه طباطبایی (ره) و سنت توماس آکوئیناس بررسی شده که هر دو متفکر زبان دین را شناختاری، ناظر به واقع و قابل صدق و کذب دانسته اند. علامه طباطبایی (ره) با قائل بودن به زبان عرف، البته با اندکی تفاوت با آن (زبان عرف خاص) و مجموع اصول اشتراک معنوی و تأویل و نظریه غائیت و کارکردگرایی در معانی صفات الهی، معتقد به حقیقی، عینی و قابل صدق و کذب بودن زبان دین است که اینجا نظریه وی زبان «عرفی ترکیبی» نامید شد و سنت توماس آکوئیناس با بیان نظریه تمثیلی اسنادی و نهایتا تمثیل تناسب نیز قائل به همین رویکرد، البته با اندکی تفاوت در مبانی (زبان شناختی، وجودشناختی و معرفت شناختی) و لوازم است، اما نظریه علامه طباطبایی (ره) با توجه به مبانی و لوازم آن و همچنین سازگاری درونی و بیرونی آن در تحلیل اوصاف الهی متقن و مبرهن شناخته شد و نظریه سنت توماس آکوئیناس بدلیل عدم سازگاری درونی، عدم پاسخگویی به شبهات و تعطیلی عقل، در تحلیل معنای اوصاف الهی عقیم شمرده می شود.
نوشته
آسیب شناسی معرفت دینی ـ به معنای شناخت آفاتی که به درک و باور دینی زیان می رساند ـ از بحث های نوپایی است که البته می توان برخی نمودهای آن را از لابه لای آثار پیشینیان نیز استخراج نمود. علامه طباطبایی در قامت یک متفکر دینی با غور در منابع اسلام، ضمن شناخت آسیب های معرفت دینی، به مقابله با آنها پرداخته و از این رهگذر، شیوه های متفاوتی برای فهم صحیح دین ارائه نموده است. نوشتار حاضر ضمن برشمردن مهم ترین آسیب های معرفت دینی در دو بخش مبانی و روش های فهم دین، با تاکید بر آرای آن عالم ربانی، علاوه بر تحلیل نوع آسیب و آثار مخرب آن در معرفت دینی، راهکارهای ایشان را برای مقابله با این آسیب ها بررسی کرده است. در نگاه ایشان، راه برون رفت از آسیب هایی مانند نسبی گرایی، التقاط، بدعت، خرافه پرستی، عدم جامعیت، تفسیر به رای و جداانگاری دین از زندگی فردی و اجتماعی، پرورش عقل قطعی جامع نگر و تمرکز آن بر قرآن است
نوشته
از عناصر مهم اکثر ادیان، سفارش‌ها و تاکیدات اخلاقی است؛ به‌نحوی‌که ارتباط وثیقی بین حوزه دین و اخلاق فرض شده است. در دو دین مسیحیت و اسلام نیز وابستگی اخلاق به دین به عنوان موضوعی مفروغ‌عنه تلقی می‌شود. در این مقاله به بررسی نظرات رابرت آدامز و علامه طباطبایی، دو تن از متفکران معاصر این دو دین در موضوع ارتباط دین و اخلاق و نحوه وابستگی اخلاق به دین از نظر آنان پرداخته شده است. آدامز، از طرفداران نظریه امر الهی در دوران معاصر، سعی کرده است با تفکیک مقام ارزش از مقام الزام در اخلاق و وابسته‌دانستن الزام به امر الهی و استقلال ارزش از امر الهی، همچنین با جداساختن عنصر معنا از ماهیت در عبارات و گزاره‌های اخلاقی نظریه خود را از بند اشکالات تقریر سنتی وارد بر نظریه امر الهی رها سازد. در این مقاله مطرح شده است که می‌توان مفهوم خوبی از منظر آدامز و مراتب آن را با مبحث مراتب وجود از نظر علامه و بحث وجدان و ندای درون در آدامز و مبحث فطرت و نقش آن در اخلاق از دیدگاه علامه مقایسه کرد؛ همچنین مبحث الزام در آدامز با اعتباریات در علامه مورد مطابقت قرار گرفته است. ضمنا موضوع ساخت اجتماعی اخلاق از نظر علامه که فلاسفه اسلامی کمتر بدان پرداخته‌اند، با نظر آدامز در باب نقش دیگری و اجتماع در شکل‌گیری اخلاق، مقایسه شده است.
نوشته
در این پژوهش سعی گردیده است که با توجه به دیدگاه‌های دو متفکر بزرگ علامه محمدحسین طباطبایی به عنوان نماینده مکتب اسلام و آلوین پلانتینجا فیلسوف معاصر آمریکایی به عنوان نماینده الهیات مسیحی به بررسی و تبیین رابطه عقل و دین در ارتباط با اعتقادات شخص پرداخته شده است. با توجه به تحقیقات صورت گرفته در این پژوهش، مهم‌ترین نمایندگان مکتب الهیات مسیحی (پلانتینجا و ولترستورف) می‌توان به این نتیجه رسید که معرفت‌شناسان اصلاحی اندیش عنوان مکتبی نوظهور بود که برای اولین بار توسط پلانتینجا مطرح گردید. وی به شیوه‌ای تحلیلی ولی با رویکرد دینی به کاوش در مسائل فلسفه دین می‌پردازد. طرفداران این مکتب نه دفاع ایمان‌گرایانه و غیرعقلانی از دین را می‌پذیرند و نه استدلال ورزی برای دفاع عقلانی از دین را، راه مناسب می‌دانند. پلانتینجا از نظر معرفت‌شناسی مبناگرا است. او به طور قوی مبناگرایی کلاسیک و قرینه‌گرایی را رد می‌کند. بر همین اساس در این نوشتار نقدهای متفکران مبناگرایان کلاسیک و قرینه‌گرایی بیان شده است. همچنین نماینده مکتب اسلام در این پژوهش علامه طباطبایی فیلسوف و درد آشنای دین وی عقل و دین را مکمل دانسته و هردو در کنار هم می‌توانند سعادت بشر را تأمین نمایند اما هر دو کافی نیستند و باید وحی را نیز به عنوان یکی از مواردی دانست که عقل و دین در سایة آن می‌توانند سعادت بشر را تأمین نمایند. روش گردآوری اطلاعات در این پژوهش تحلیلی- توصیفی و مقایسه‌ای می‌باشد، که با استفاده از تألیفات و ترجمه‌های این دو متفکر صورت گرفته است. و از نتایج این پژوهش این است که عقل و دین در کنار یکدیگر می‌توانند سعادت بشری را فراهم نمایند و در کنار عقل و دین نیز وحی به عنوان یک راهنما باید باشد و در غیر این صورت شخص در بسیاری از اعتقادات خود نخواهد توانست به جواب صحیح دست یابد. و همان‌طور که الآن در جوامع غربی که وحی را به عنوان یک رکن در اعتقادات حذف نموده‌اند، در بسیاری از موارد در مسائل شرعی نتوانسته‌اند به کمال و نتیجه مطلوب دست پیدا کنند. امید است پژوهش حاضر بتواند راهنمایی برای کسانی باشد که در این مسئله به تحقیق و بررسی می‌پردازند.
نوشته
در جستار پیش‌رو در صددیم با تبیین استقلال ذاتی اخلاق، رابطۀ آن را با دین بیان و با بررسی آموزه‌های اخلاقی کانت و علامه طباطبایی موضع این دو اندیشمند را در ذیل این مسئله بیان کنیم. مبحث اخلاق و ارتباط آن با دین ارتباط وثیقی با مبحث ارزش‌شناسی گزاره‌های اخلاقی و کارکرد عقل عملی دارد. لذا بحث در باب یکی بدون پرداختن به دیگری عقیم خواهد بود. در این جستار نیز پس از تبیین کوتاهی پیرامون موضع و ساختارهای اساسی معرفت‌شناسی کانت و علامه طباطبایی دربارۀ احکام اخلاقی، مهم‌ترین دیدگاه‌های این دو اندیشمند در بحث استقلال اخلاق از دین بررسی خواهد شد. در ادامه با بیان محورهای اشتراک و افتراق این دو اندیشمند، نشان داده می‌شود که بسته به معنای ذاتی در احکام اخلاقی، می‌توان این دو را قائل به استقلال ذاتی اخلاق از دین دانست، زیرا هر دو اندیشمند برآن هستند که عقل عملی با معیارهای عقلانی خود می‌تواند خوبی و بدی اعمال را تشخیص دهد؛ در عین حال عقل به‌منزلۀ منبع اصلی شناخت احکام ارزشی، گاه به نقش تکمیل‌گر دین نیز محتاج است. در پایان به چند کاستی در دیدگاه کانت اشاره شده که دیدگاه علامه طباطبایی مصون از آنهاست.
نوشته
با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار مردم‌سالاری دینی، پرسش از پیشینۀ مباحث نظری سازگاری و یا ناسازگاری اسلام و دموکراسی به مسئله‌ایی بنیادین در عرصۀ مشروعیت بخشی به نظام جدید تبدیل شد، موضوعی که، پاسخ آن کمتر از دل الگوپردازی‌های متفکران دورۀ پهلوی دوم عرضه شده است. با این حال، آیا می‌توان نظریۀ مردم‌سالاری دینی را در آرای اندیشوران اسلام‌گرای پیش از انقلاب اسلامی ریشه‌یابی کرد؟ (سوال) آرای علامه طباطبایی و دکتر شریعتی دربارۀ مردم‌سالاری، می‌تواند، به نمایندگی از دو اندیشة سنتی و مدرن، پیشقراول گفتگوهای نظری و تئوریزه‌سازی اولیه در این عرصه باشد. (فرضیه) هدف نوشتار حاضر آن است که زمینه‌های نظری بخشی از آرای اندیشوران جریان اسلام‌گرای سنتی و مدرن پیش از انقلاب اسلامی که در تحلیل الگوهای مردم‌سالاری دینی به کار می‌آید را تحلیل کند. (هدف) این مقاله، با کاربست روش توصیفی- تحلیلی، تلاش می‌کند آرای آن دو را تصویرسازی و نسبت آرای آنان را با نخبه‌سالاری پیش از انقلاب اسلامی بیان کند. (روش) کارآمدی نظری دو الگوی دموکراسی مسئولانه طباطبایی و دموکراسی متعهدانه شریعتی در شرایط قبل و گرایش به الگوی مطرح شده از سوی امام خمینی، نکتة جدید این نوشتار به‌شمار می رود. (یافته)
نوشته
انتظار بشر از دین، به معنای میزان توانایی دین برای پاسخ گویی به نیازهای بشر و سامان بخشی به حیات اوست. دین در حقیقت، عبارت است از مجموعه معارف اعتقادی و برنامه های عملی، که از طریق عقل و وحی به بشر ابلاغ شده است. اقتضای حکمت و فیاض بودن خداوند و اتمام حجت بر بندگان، عمده ترین دلایل ضرورت بعثت انبیا است. علامه طباطبایی برای اثبات ضرورت بعثت، به جنبه اجتماعی بودن انسان توجه نموده، و شهید مطهری در این زمینه، ناکافی بودن عقل و علم برای درک همه حقایق، سامان دهی زندگی اجتماعی، هدایت، سعادت و نجات مردم را مطرح می نماید. بنا بر این، آنچه از ارسال پیامبران انتظار می رود این است که ارزش های معنوی را استوار ساخته و عدل و قسط را برپا نماید. علامه و شهید مطهری قائل به پیوستگی و ارتباط متقابل عقل و دین هستند. در این باره، علامه می گوید ما ناگزیریم علومی که محصول عقل می باشد را در فهم دین اعمال کنیم، همچنان که دین ما را به تعقل فرامی خواند. وی معتقد است که هیچ گونه تعارضی بین حکم عقل و دین وجود ندارد. شهید مطهری نیز عقل را یکی از مبانی استنباط حکم شرعی می داند، و تعارض بین عقل و دین را نمی پذیرد. قوانین اسلام به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم می-شود، که گروه اول در ارتباط با عناصر ثابت زندگی بشر وضع شده، و گروه دوم بر تأمین نیازهای متغیر، دلالت دارد. علامه اسلام را یک دین اجتماعی معرفی می کند که در تمام شئون فردی و اجتماعی بشر مداخله می کند، و برای اصلاح فرد و جامعه علاوه بر اعتقاد به دین، به کار بستن دستورات دینی را نیز لازم می شمرد؛ و شهید مطهری، بهجت و انبساط، بهبود روابط اجتماعی و کاهش ناراحتی ها را از آثار دین و ایمان می شمرد. بدین ترتیب، دین از طریق کنترل غریزه استخدام که موجب ظلم، تجاوز به حقوق دیگران و از هم پاشیدگی جامعه می شود، جامعه را سالم و پویا نگه می دارد.
نوشته
Footer