موضوع رساله بررسی تطبیقی مبانی، و روش تفسیری دکترصادقی وعلامه طباطبایی می‌باشد؛ سوال محوری درباب زمینه‌های فکری آقای صادقی وآراء جدید وی و روشهای مشترک واختصاصی در باب مبانی واصول وروش تفسیرقرآن باهدف روشن شدن مبنا وآراء دکترصادقی درسایه مبانی متقن و زمینه استفاده محققین ازآراء جدید وی می‌باشد که باتحقیق درآثاروی به صورت کتابخانه‌ای ومقایسه آن با مبانی علامه درتفسیر انجام گرفت.مبانی تفسیری دکترصادقی در تفسیر الفرقان مثل علامه با محوریت خود قرآن وسنت به شرط عدم مخالفت با قرآن است. روش وی روشی است متکی برتفسیرقرآن به قرآن وقرآن به سنت.روش صادقی در تفسیر را می‌توان یکی از مکاتب تفسیری وابسته به مشرب تفسیری علامه طباطبایی به شمار آورد. مبانی وروش دکترصادقی دراکثرموارد باعلامه یکیست ولی علامه خبرمتواتر را بدون توجه به مخالفت وعدم مخالفتش با قرآن می‌پذیرد اما صادقی برشرط عدم مخالفتش با قرآن اصرار می‌ورزد. علامه فقط ترتیب آیات را توقیفی می‌داند اما صادقی جمع سور، آیات، حروف، حتی اعراب را وحیانی می‌داند. علامه بعضی موارد اختلاف قرائت را می‌پذیرد. صادقی هیچ اختلافی را برنمی‌تابد.آراء جدید دکترصادقی در توسعه معانی لغات وعدم جمود برمعنای واحد(درموارد مقتضی وفاقد قرینه)، توقیفی دانستن چینش سور، آیات، اعراب، التزام به قراءت واحد، وبیان مسائل فقهی به صورت مستدل وگسترده می‌باشد. مهمترین دست آورد رساله روشن شدن مبانی وروش دکترصادقی در برداشت ازقرآن وتوسعه مفاهیم وبه خصوص مصادیق آیات، باتکیه براطلاقات وعمومات قرآن درپرتو منطق فصاحت وبلاغت و نیز اهرم بیان وتبیین کتاب هدایت است. سعی شده است مبانی، متخذ از وحی؛ وتمام قبض و بسطها دارای تکیه‌گاه محکم وبدون هیچ تحمیل علمی یا عقیدتی باشد. رساله طی چند فصل به ترتیب: کلیات، مبانی واصول، روش وگرایش ونهایتا نتیجه‌گیری، طراحی و ارائه گردید.
نوشته
علامه طباطبایی در تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن در مورد ارتباط برخی از روایات با آیات از تعابیر مختلف و خاصی استفاده کرده است؛ اما به‌ طور صریح روش مشخصی را برای این گونه گونی در تعابیر بیان نمی‌کند. از طرفی این تعابیر تشکیل‌دهنده بخشی از اندیشه تفسیری علامه و جهت دهنده به فهم روایت و قسمتی از مراحل فهم آن است. لذا در این پژوهش سعی شده با بررسی این تعابیر و دسته‌بندی آنها با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی ضمن معرفی آن‌ها به بیان روش علامه در تبیین پیوند روایات با آیات پرداخته شود. در این راستا، علامه ارتباط روایات با آیات را از باب تفسیر، تعمیم، تأویل، مصداق و جری دانسته است. در مواردی گاه به‌صورت احتمال از دو اصطلاح استفاده می‌کند و گاه نیز این اصطلاحات را به همراه قید خاصی به کار می‌برد که بیشترین کاربرد در این زمینه را اصطلاح جری و مصداق دارد. در نهایت اینکه دو تعبیر جری و مصداق کاربرد اساسی در پیوند میان روایات و آیات در تفسیر البیان دارند.
نوشته
از مهمترین مبانی علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم باور به استقلال قرآن در حجیت، دلالت و تفسیر است. آنها معتقدند قرآن کریم که خود را روشنگر همه چیز معرفی می‌نماید، هم در حجیت و هم در بیان مدلول و مقصود آیات، مستقل است و به غیر خود وابسته نیست. البته هر دو مفسر از دیگر منابع تفسیری مانند روایات و شواهد تاریخی در تفسیر استفاده نموده‌اند که به نظر می‌رسد با مبنای استقلال قرآن، تعارض دارد. اما تعارض یاد شده با تبیین آیت الله جوادی آملی مبنی بر عدم انحصار قرآن در حجیت و دلالت، در روش تفسیری خود و استادش علامه طباطبایی، رفع می‌گردد. از جمله موارد موید این تبیین، کاربرد و تاثیر روایات اسباب نزول و روایات تطبیقی در فهم و تفسیر این دو مفسر است. در مقاله سعی شده، ضمن تبیین نوع و کارکرد روایات در فرایند تفسیری دو مفسر، به بررسی انتقادی مبنای «استقلال قرآن» و تاثیر روایات در فهم تفسیری علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی پرداخته شود.
نوشته
هدف این پژوهش تبیین و بررسی روش تفسیری قرآن به قرآن علامه طباطبایی و روش معناشناسی ایزوتسو است. در این پژوهش ابتدا به تبیین روش تفسیری قرآن‌به‌قرآن علامه طباطبایی و تبیین روش معناشناسی ایزوتسو و در ادامه به وجوه اشتراک، افتراق و نقاط ضعف و قوت این دو روش پرداخته شده است. بررسی تطبیقی روش‌ها و گرایش‌های تفسیری مفسران می‌تواند نتایج سودمندی ارائه دهد و الگوهای مناسبی را فرا روی پژوهش‌گران این عرصه نمایان سازد. مهم‌ترین نقطه‌ی اشتراک این دو روش این است که هدف هر دو از تفسیر، به‌سخن درآوردن خود قرآن است و یکی از مهم‌ترین تفاوت این دو روش، واژگانی بودن روش ایزوتسو می‌باشد در حالی‌که در روش علامه به تبیین کل آیه پرداخته ‌شده است. از مقایسه‌ی این دو روش در مقایسه با هم می توان نتیجه گرفت که با استفاده از تفسیر قرآن‌به‌قرآن صِرف و یا تفسیر بر اساس معناشناسی نمی توان به تفسیری جامع از آیات قرآن دست یافت که در این صورت ما در تفسیر به دو روش بررسی‌شده نیازمندیم.
نوشته
بهره‌مندی از قرآن و کاربرد آن در زندگی، مبتنی بر فهم آن است. فرایند فهم قرآن نیز مبتنی بر مقدماتی است که این مقدمات، خود، متوقف بر فهم مبانی تفسیر است. میزان توجّه و تأکید هر مفسّر بر مبنایی خاص، باعث شده، تفاسیر رنگ و بویی متمایز از یکدیگر داشته باشند. در رابطه با مبانی تفسیری ملاصدرا و علامه طباطبایی و روش‌های تفسیری این دو مفسّر، تحقیقاتی صورت گرفته، امّا مقایسه تطبیقی بین مبانی تفسیری این دو مفسر تا کنون انجام نشده است. در این تحقیق مبانی تفسیری؛ چون ظاهر و باطن قرآن، تأویل، تفسیر به رأی، محکم و متشابه، میزان کاربرد روایات در تفسیر و مسئله وحی و تکلیم، برّرسی شده و نظر هر دو مفسّر در این رابطه گاه در قالب مثال‌هایی آورده شده و سپس به برّرسی تطبیقی این مبانی، در فصل آخر پرداخته شده است تا به میزان نزدیکی آراء و نظرات آنان در این تفاسیر پی‌برده ‌شود؛ چرا که این تفاسیر از مهم‌ترین تفاسیری هستند که دو فیلسوف مسلمان نوشته‌اند و نتیجه کلّی که از این برّرسی به دست آمده؛ این است که مبنای «ظاهر و باطن» در تفسیر ملاصدرا، بسیار پر اهمیّت و با سایر مبانی تفسیری او ارتباط نزدیکی دارد، همین مسئله، باعث شده تا علی‌رغم اشتراکات زیادی که در دیدگاه‌ها و افکار این دو مفسّر وجود دارد، تفاسیرآنان، کاملاً متفاوت و گاه مخالف هم باشد؛ چنانکه در مواردی تفسیر ملاصدرا از سطح درک عامه فراتر است؛ ولی در مقابل، تفسیر علامه طباطبایی، تفسیری با مقبولیت بیشتر، کاربردی در مسائل اجتماعی و در جذب افکار و قلوب عامه‌ی مردم، در امر هدایت بشر، موفّق‌تر عمل کرده است.
نوشته
پایان‌نامه حاضر با عنوان «بررسی مبانی صدوری و دلالی تفسیر از منظر علامه طباطبایی و شاگردان ایشان (با تأکید بر آرای آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی)» به مقایسه نظرات این سه مفسر می‌پردازد. مبانی تفسیر، آن اصولی هستند که آگاهی بدان‌ بسیاری از مفسران را از افتادن به دشواری‌هایی همچون تفسیر به رأی نجات می‌دهد که به دو دسته مبانی صدوری و دلالی تقسیم می‌شوند: مبانی صدوری تفسیر به وحیانی بودن الفاظ و معانی قرآن کریم و تحریف ناپذیری و جامعیت قرآن تقسیم می‌شود و مبانی دلالی تفسیر نیز شامل مباحثی چون، عمومیت فهم قرآن، استقلال دلالی قرآن و سطوح معنایی می‌شود. این نوشتار به‌منظور بیان کارآمدی مبانی دلالی تفسیر به شرح و بررسی تطبیقی این مبانی از دیدگاه علامه طباطبایی و دو تن از شاگردان ایشان به روش توصیفی - تحلیلی پرداخته است. برآیندهای پژوهش، نمایان‌گر آن است که شاگردان علامه به جهت تأثیرپذیری از ایشان این مبانی را پذیرفته‌اند و همین امر برجسته‌ترین وجوه اشتراک میان آن‌ها است؛ اما باید گفت که در مبانی صدوری، افتراق مهم در اصل تحریف ناپذیری میان دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی با علامه طباطبایی آن است که این شاگردان، چینش سوره‌ها را توقیفی می‌داند و جمع و تدوین قرآن را نیز به زمان حیات پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) نسبت می‌دهد؛ درحالی‌که مرحوم علامه جمع و تدوین قرآن را در زمان پیامبر نمی‌داند و در بخشی دیگر از این اصل، آیت‌الله جوادی آملی، استدلال علامه را در اثبات تحریف ناپذیری قرآن ناکارآمد و ناکافی می‌داند. در مبانی دلالی تفسیر میان علامه طباطبایی با آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی در عمومیت فهم قرآن، استقلال دلالی قرآن و سطوح معنایی، افتراق‌هایی بازتاب دارد.
نوشته
بنا به تقسیم بندی های ارایه شده در مطالعات روش شناسی تفسیر قرآن، تفسیر قرآن به قرآن به عنوان یکی از روشهای تفسیری معرفی شده است .در میان تفاسیری که به این نام اشتهار یافتهاند، "المیزان فی تفسیر قرآن" یکی از مهمترین تفاسیر دوره معاصر است .علامه طباطبایی در مقدمه المیزان، این روش را روش اصلی ائمه (ع )بیان و ادّعا کرده که به روش ایشان تمسّک جسته است .از سوی دیگر، وی دخالت دادن پیشفرضها و معلومات علمی در تفسیر را صحیح نمیداند .با این حال، نوع مواجهه ایشان به عنوان مفسّر شیعی با آیات ناظر به باورهای شیعی که به نظر میرسد بیشترین استفاده از روایات ائمه (ع ) در تفسیر این آیات باشد، درخور اهمیت است .پژوهش حاضر با روش تحلیلی و توصیفی ضمن بررسی و شناخت عملکرد ایشان در تفسیر این دست از آیات، سعی در کشف میزان پایبندی ایشان به ادّعاهایش دارد و از میان آیات قرآن، به عنوان نمونه، بخشی از آیات ولایت را که در ارتباط با بحث امامت است، مورد بررسی قرار میدهد . صحت اطلاعات این فرم را براساس محتوای پایان نامه/رساله گواهی می نمایم. 96/11/30 نام و نام خانوادگی اکرم بایرامعلی امضاء از بررسی روش علامه در این آیات چنین بدست می آید که ایشان در مواردی، از روایات به خصوص روایات شأن نزول برای تفسیر کمک گرفته است .این امر می تواند نشان از آن داشته باشد که آنچه در مقدمه ادعا شده است در همه آیات قابل تسری نیست .با این حال، به طور عمده تفسیر وی قرآن به قرآن است، یعنی هم در تفسیر ظاهر آیات و هم در گزینش روایات شأن نزول، اصل و مبنا را قرآن قرار داده است .ظاهر آیات را با تعمّق و تدبّر در آنها تفسیر کرده و بدون تعصب مذهبی و پیش فرضهای ذهنی، روایات موافق (یا غیر مخالف )با این تفسیر را برای تأیید تفسیر خود آورده است .فهم روش علامه در تفسیر این آیات، میتواند برای اخذ الگوی روششناختی ایشان کمک کننده باشد
نوشته
قرآن برنامه زندگی و فقه مجموعه قوانینی است که روابط انسانی را در همه ابعادش اعم از رابطه او با پروردگار خویش، نفس خویش در ارتباط با طبیعت و انسان‌های دیگر را تنظیم می‌کند. آیاتی که به احکام فقهی و تکالیف عملی ارتباط دارد در علم فقه تحت عنوان آیات الاحکام نامیده شده‌اند. به عبارتی دیگر به آن دسته از آیات قرآن کریم اطلاق می‌شوند که بیانگر احکام عملی اسلام باشد و تعداد آنها در قرآن مجید طبق قول مشهور به پانصد آیه می‌رسد.قرائن مقامی در تفسیر قرآن کریم عبارت است از فرهنگ، آداب، رسوم، عقاید و سنت‌های رایج و شناخته شده در میان مردم عرب عصر نزول قرآن و حوادث، رخدادها و زمینه‌های موجبه نزول بخشی از آیات قرآن کریم که از طریق نقل به ما رسیده‌اند و شماری از آیات قرآن و روایات منقول از پیامبر اکرم (ص)، صحابه، تابعان و امامان شیعه (ع) بر این قرینه‌ها دلالت دارند. قرینه‌های مقامی از آنجا که روشن‌کننده فرهنگ زمانه و نیز اسباب نزول بخشی از آیات قرآن کریم هستند، به قرینه عقل روشن کننده معنای مقصود خداوند از بیان شمار زیادی از آیات قرآن کریم هستند و بدون شناخت این قرینه‌ها، مقاصد بخشی از آیات در ابهام باقی خواهد ماند.المیزان فی تفسیر القرآن تالیف علامه سید محمد حسین طباطبایی (ره) به لحاظ توجه به جنبه‌های گوناگون در تفسیر آیات قرآن کریم یکی از تفاسیر مورد توجه در دوره کنونی است. علامه طباطبایی در این تفسیر تاکید کرده است که قرآن به چیزی خارج از خود در فهم و تفسیر نیاز ندارد. این دیدگاه را می‌توان در نقد روایات اسباب نزول از سوی وی به صراحت دریافت نمود. چرا که علامه طباطبایی در جایی از نوشته‌های خود ادعا کرده است که بعضی از روایات اسباب نزول، چیزی نیست جز برداشت و استنباط راوی که با مطالعه حوادث و وقایع تاریخی، کوشیده تا آنها را با آیاتی که با آن پیشامدها همسوست، مرتبط سازد. علامه در این باره توضیح می‌دهد که "آنچه به عنوان اسباب نزول طرح شده، همه یا بیشتر آن استنباط است." بدین معنی که ایشان عموماً حوادث تاریخی را گزارش می‌کند، سپس آن را با آیاتی که قابل انطباق با آن حادثه است، قرین می‌سازد و اسباب نزول آیه محسوب می‌دارد. به علاوه علامه طباطبایی گاه به جای رد روایات اسباب نزول حکم به تطبیق آنها با آیات می‌دهد. او در معارضه بیش از یک سبب نزول ترجیح می‌دهد که سیاق آیات را معیار قضاوت خود درباره صحت یکی از آنها قرار دهد. موضوع دیگر از نظر او در این است که بعضی از سوره‌ها، یکجا نازل شده و تک تک آیات آنها نمی‌تواند سبب نزولی داشته باشد، چنان که علامه هم خود به همین نکته در مواردی چند در نقد روایات سبب نزول، تمسک جسته است. درباره قرینه‌های مقامی مربوط به فرهنگ زمانه هم علامه طباطبایی برخوردی منتقدانه داشته و پذیرش آنها برای او دشوار بوده است. علیرغم این مواضع، به نظر می‌رسد از نظر ایشان قرینه‌های مقامی تاثیر بسزایی در تفسیر آیات نداشته است. چنین روشی در تفسیر قرآن موجب کاستی‌ها و نواقص فراوان خواهد بود، زیرا قرآن به لسان عربی نازل شده و علاوه بر آنکه فرهنگ زمانه بستر و ظرف نزول قرآن است، زبان عربی نیز به صراحت مجرای انتقال معانی و مفاهیم مورد نظر خداوند متعال در قرآن است و با نادیده گرفتن قرینه‌های مقامی مربوط به فرهنگ زمانه، زوایای پنهان برخی از معانی آیات در تفسیر پنهان می‌ماند. چنان که وجود الفاظی چون یسئلونک، یستفتونک و... که دلالت بر نزول شماری از آیات در پی اسباب خاص دارند، چشم پوشی از روایات اسباب نزول را با اشکال مواجه می‌کند.
نوشته
Footer