این مقاله در صدد تحلیل مبانی انسان شناختی پارادایم های جامعه شناختی سازمان و مدیریت براساس نظریات علامه طباطبایی(ره) و نقش آن در راستای شکل گیری پارادایم مدیریت اسلامی است. داده های این تحقیق با روش کتابخانه ای جمع آوری و با روش تحلیل مضمون بررسی شده اند. پس از ارائه گزاره های انسان شناسانه پارادایم های جامعه شناختی براساس تقسیم بندی بوریل و مورگان، گزاره های استنباط شده از اندیشه های علامه طباطبایی(ره) پیرامون انسان، در قالب دو زاویه تحلیلی "وجودی" و "ماهوی": ارائه شده است. در انتها، گزاره های استنباط شده از اندیشه های علامه طباطبایی(ره) در چهار دسته با گزاره های انسان شناختی پارادایم های جامعه شناختی سازمان و مدیریت نسبت سنجی شده که عبارتنداز:1- گزاره های تأسیسی بدیع 2- گزاره های تأییدکننده 3- گزاره های تأسیسی متضاد4- گزاره های تکمیل کننده. در انتها مبانی انسان شناسی پارادایم های چهارگانه از منظر انسان شناسی حاصل از بررسی های انجام شده از منظر علامه طباطبایی(ره) مورد تحلیل قرار گرفته است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که از منظر انسان شناسی علامه طباطبایی(ره) نگاه پارادایم های جامعه شناختی سازمان و مدیریت اولا از زاویه تحلیل ماهوی بوده و ثانیا از ساحت طبیعت مادی انسان فراتر نرفته است. در نتیجه زاویه تحلیل وجودی و نیز بعد اول و سوم از زاویه تحلیل ماهوی انسان، دارای قابلیت ممتازی برای شکل گیری پارادایم مدیریت اسلامی می باشند.
نوشته
از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی جوامع اسلامی در معرض تهاجم گسترده کشورهای اروپایی قرار گرفته‌اند. این تهاجم با عنوان استعمار (آبادکردن) با حضور مستقیم نظامی و در ادامه با به‌کارگیری مدیران بومی با نام استثمار ادامه یافت. بعد از جنگ جهانی دوم این سلطه عنوان توسعه یافت و به بهانه مدرن‌کردن به تحقیر فرهنگ اسلامی پرداخت و ضمن حفظ وابستگی سیاسی، باارزش تلقی‌کردن سکولاریسم آنها را ازلحاظ اقتصادی و فرهنگی، تحت اقتدار غرب نگه داشت. دو راه حل افراطی و تفریطی ازجانب اندیشمندان کشورهای اسلامی یعنی طرد تمدن مدرن و یا جذب کامل آن شدن، عملا راه به جایی نبرد و این کشورها را در برزخی بین هویت دینی و مدرنیته نگه داشت. در نیمه دوم قرن بیستم انقلاب اسلامی ایران راه حل تازه‌ای را پیش‌ روی این کشورها قرار داد که اداره استقلالی کشور بر‌اساس اصول سیاسی، فرهنگی و اقتصادی منبعث از مکتب اسلام بود.‌ برای این کار نیاز به نظریه‌پردازی و تدوین علوم اجتماعی اسلامی است.‌ در ایران اسلامی تلاش‌ها صورت گرفت و مکاتب مختلفی در این راستا به‌وجود آمد. در این مقاله با استفاده از آثار اسلامی به معرفی رویکردی در زمینه جامعه‌شناسی اسلامی پرداخته‌ایم. از کتاب جامعه و تاریخ شهید مطهری اصالت فرد، جمع و رابطه را در مبحث هستی‌شناسی استناد کرده و با الهام از رویکرد رئالیستی علامه طباطبایی در بحث معرفت‌شناسی در روش‌شناسی از منطق سیستم تکاملی مرحوم آیت الله حسینی الهاشمی و جدول فلسفه چگونگی ایشان در مدل‌سازی بهره برده رویکرد سه‌وجهی در جامعه‌شناسی اسلامی را ارائه می‌کنیم. برای اثبات نظری وجوه مختلف این نظریه را با اندیشه‌های مشابه در بین نظریه‌پردازان غرب مقایسه می‌کنیم و نقاط ضعف آنان و وجوه قوت این نظریه را بیان می‌داریم. برای اثبات عملی نظریه دو تجربه عملی در نظریه‌پردازی در زمینه جنبش‌های اجتماعی و جامعه‌شناسی هنر را ارائه می‌کنیم.
نوشته
در این جستار ابعاد جامعه چهاربعدی (خداوند، انسان، زمین، و پیوند) مدنظر قرار گرفته است. در درجه اول، خداوند سبحان است که دارای اثرگذاری حتمی و قطعی در همه حوزه‌های معرفت است. درباره اعمال اختیاری انسان، البته اراده تکوینی الهی، از مسیر اراده انسان می‌گذرد. در درجه دوم اثرگذاری، انسان قرار دارد که اراده انسانی در این میان شاخص است. در درجه سوم، باید از موجودات غیبی همچون فرشتگان یاد کرد که مأموران خدای سبحان‌اند. شیطان (و اعوان و انصارش) نیز در همه اوقاتی که درباره خدا، خود، طبیعت، و دیگران می‌اندیشیم می‌کوشند تا گونه‌ای انحراف در آن ایجاد کنند. در مرتبه چهارم، اثرگذاری عوامل طبیعی و نیز اجتماعی (مبتنی بر پیوندهای انسان) قرار دارند. همه اثرگذاری‌های مزبور در سایه احاطه و حضور باری‌تعالی صورت می‌گیرد و همه عوامل یادشده پرتوی از وجود حضرت حق هستند: «والله من ورائهم محیط» (بروج: ۲۰)؛ و خدا از هر سو برایشان محیط است‌.
نوشته
جامعه ی اسلامی، جامعه ای است ارزشمند که در آن سعادت فرد با سعادت اجتماع پیوند خورده و میان مسوولیت های اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و ناگسستنی به وجود آمده است و اخلاق اجتماعی و جامعه ی مطلوب اخلاقی با مبانی مستحکم و ایده آل، عامل حقیقی این ارتباط می باشد؛ زیرا اخلاق با ملکات نفسانی و تزکیه ی نفس، اعمال فردی و روابط اجتماعی انسان ارتباط عمیق داشته، مستلزم همزیستی مسالمت آمیز و تعاملات پایدار عملی و درونی است. علامه ی طباطبایی از جمله اندیشمندانی است که در تفسیرالمیزان و اندیشه های فلسفی خویش بدین موضوع در ترسیم جامعه ی مطلوب اخلاقی توجه نموده و معتقد است: «جامعه ای که در آن مبانی ارزشی و پایدار اخلاقی، که شکل دهنده حُسن خلق و رفتارهای صحیح در رابطه و تعامل با دیگران است، به عنوان یک اصل جدایی ناپذیر ایمانی و اعتقادی مورد توجه قرار نگیرد، عواطف انسانی اعضای آن رو به انحطاط رفته، در نتیجه منجر به عدم اعتقادشان به مبدا هستی و توحید الهی و نیز گسترش روز افزون فساد می گردد». سعی نگارنده در این مقاله آن است که به مهم ترین مبانی ارزشی اخلاق در جامعه ی مطلوب انسانی به مثابه ویژگی های اصیل در استحکام و پایداری آن در اندیشه علامه ی طباطبایی اشاره نماید.
نوشته
این مقاله با به‌کارگیری نوعی روش تحلیل محتوای کیفی، به بازخوانی آرای اندیشمند بزرگ جهان اسلام، علامه طباطبائی دربارة مسئلة عرفی ‌شدن پرداخته و با تنسیق دوبارة آنها و افزودن نکات تکمیلی به آنها، کوشیده است یک مدل نظری منطبق بر معیارهای علمی که قابلیت تبیین عرفی‌ شدن در ایران معاصر را دارا باشد، ارائه دهد. این مدل دربردارندة 58 عامل مؤثر بر عرفی‌ شدن است که 30 عامل از سخنان علامه استخراج و 28 عامل از طریق تأمل در آیات و روایات به آنها افزوده شده است. مدل مزبور با در پیش گرفتن رویکرد انسان‌شناسانه، به‌ویژه با تأکید بر فطرت دین‌گرایی، طبیعت ثانوی دین‌گریزی و گرایش درونی انسان‌ها به جاذبه‌های دنیوی، بر لایه‌های بنیادی‌تر عرفی‌ شدن متمرکز شده است. در عین حال، جامع‌نگری این مدل به آن این قابلیت را می‌دهد که بخش مهمی از عوامل مورد تأکید در نظریه‌های عرفی‌ شدن، به‌ویژه رشد تفکر علمی، عناصری از مدرنیزاسیون و افزایش ثروت، رفاه و امنیت را نیز در خود جای دهد.
نوشته
Footer