نیاز جامعه به رهبر و اهمیت عملکرد او بر کسی پوشیده نیست. رهبری اثربخش در سازمان، عامل اصلی و اساسی در ایجاد همفکری و همدلی است (ساعتچی و عزیزپور، 1384). تاکنون نظریه های متفاوتی در مورد رهبری مطرح شده است. نظریه رهبری اصیل آخرین نظریه رهبری مطرح شده است که به صورت عملیاتی درآمده است (آوولیو و گاردنر، 2005؛ براون و تروینو، 2006؛ تور و آفوری، 2007 و ... ). این نظریه بر ابعاد روانشناختی رهبر و پیروان و بافتی که در آن فعالیت دارند، تمرکز دارد. اساس این نظریه بر دو بعد روانشناختی خودآگاهی و خود تنظیمی رهبر است که با نام فرآیند توسعۀ فردی رهبر معرفی شده است. بنابر نظر پژوهشگران این حوزه،‌ خودآگاهی پایه رهبری اصیل است و دربرگیرندۀ مؤلفه های1- ارزشها، 2-شناخت در مورد هویت،3 -عواطف و 4-اهداف / انگیزه ها است. همچنین، خود تنظیمی فرآیندی است که از طریق آن رهبران اصیل ارزشهای خود را با اهداف و عملکردهایشان تنظیم می کنند و به منظور هدایت کارکنانشان، استانداردها و اهداف خود را به آنها ارائه می کنند (آوولیو و گاردنر، 2005؛ براون و تروینو، 2006؛ تور و آفوری، 2007 و ... ). پژوهشگران تاکنون سعی داشته اند تا با تعریفی جامع و قابل قبول از این دو بعد به تعریفی قابل قبول و کامل از رهبری اصیل دست یابند. اما به اذعان خود پژوهشگران تعریف کامل و جامع این دو بعد و متعاقب آن عملیاتی شدن جامع و کامل نظریه محقق نشده است. برای شناسایی علت عدم توفیق پژوهشگران در تبیین این دو بعد، در این رساله، مبانی و پایه های فلسفی این نظریه بررسی می شود و چگونگی دستیابی به این دو بعد، از منظر رویکرد رایج در علم یعنی اثبات گرایی تحلیل و نقد می شود. در این راستا، دیدگاههای متفاوتی از فلاسفه اسلامی و غیر اسلامی در مورد خودآگاهی و شیوه های هدایت انسان و در نهایت رهبری وجود دارد (طباطبایی، 1332؛ طباطبایی،1360؛ جعفری، 1360؛ جوادی آملی، 1379؛ حسن زاده آملی، 1362). در این پژوهش از دیدگاه علامه طباطبایی بهره گرفته می شود. علامه طباطبایی از زمره اندیشمندان اسلامی است که مباحث خود را علاوه بر مباحث نقلی با استدلال های قیاسی و منطقی مطرح می کند (طباطبایی، 1332 و ...) و بر جامعه و زندگی اجتماعی و واقعی انسان تأکید به سزایی دارد (طباطبایی، 1382؛ طباطبایی، 1361؛ طباطبایی، 1348؛ طباطبایی، 1332 و ...). در این پژوهش، نخست پژوهشگر با تکیه بر تحلیل انتقادی، نظریه رهبری اصیل را با دیگر نظریه های رهبری مقایسه می کند و اثربخشی این نظریه را در مقایسه با دیگر نظریه های مطرح شده بررسی می کند. در بخش دوم، با تکیه بر مبانی و اصول فلسفی علامه طباطبایی، و با پیروی از رویکرد قیاسی مورد استفادۀ علامه طباطبایی «ره» و با استفاده از رویکرد داده بنیاد متنی، نظریۀ رهبری از دیدگاه علامه طباطبایی احصاء می شود و عنوان می شود توفیق به خود آگاهی و خود تنظیمی نیازمند هر دو حوزۀ علم حضوری (شهودی) و علم حصولی (دربرگیرندۀ علم تجربی) است. همچنین، توفیق به علم نیز نیازمند پشتوانۀ اعتقادات دینی است. در ادامه نیز با بهره گیری از استدلال های منطقی و قیاسی و بررسی آثار علامه طباطبایی «ره» با استفاده از رویکرد کیفی داده بنیاد متنی، مؤلفه های دیگری نیز برای فرآیند رهبری بدست آمد که مهم ترین آنها ولایت است. در نهایت، نظریۀ بدست آمده از دیدگاه علامه طباطبایی با نظریه رهبری اصیل مقایسه و اثربخشی آن بررسی می شود.
نوشته
Footer