با توجه به اینکه قرآن کریم بیش از هزار سال پیش در شبه جزیره عربستان نازل شده، مفسران و کارشناسان علوم قرآنی به مسئله فرهنگ عصر نزول پرداخته و گاهی آن را با توجه به اعتقاد به جاودانگی قرآن مورد بررسی و تحلیل قرار داده اند. از آن جا که سخن بلیغ به معنای سخن گفتن موافق حال مخاطب است، مسئله بلاغت نیز به عنوان یکی از مهمترین وجوه اعجاز، بستری مناسب برای طرح این مسئله بوده است. بعضی از متفکران مانند علامه طباطبایی بر مبنای نظریه فطرت و دارای عرف خاص بودن قرآن کریم و انسجام در سیاق درونی قرآن کریم کمتر فضای فرهنگی عربستان را دخیل در فهم قرآن دانسته و بعضی دیگر از متفکران مانند جابری که غالبا از نومعتزلیان هستند بر این باورند که اساسا فهم قرآن کریم در پرتو شناخت فضای عربستان و در زمان و مکان نزول قرآن میسر است لذا به سیاق بیرونی نیز توجه بیشتری کرده اند. آنچه نگارنده در این پژوهش به دنبال آن است، با طرح فرضیه هایی ابتدا به دنبال آن است که تفاوت اصلی این دو نظریه در مورد فرهنگ عربی مشخص شود و سپس تحلیل شود که هر کدام از این نظریات با تمرکز بر چه مولفه ای نظریه پردازی کرده و به تفسیر قرآن پرداخته اند. طرح دو نظریه رقیب لزوما همیشه به معنای تعارض و ضدیت نیست؛ گاه دو نگاه مختلف از دو منظر متفاوت است که رقابت نظری ایجاد می کند. نسبت بین فرهنگ عربستان و متن قرآن باید روشن شود و باید دید به چه میزانی متن قرآن فرهنگی است و به چه مقدار فرهنگی نیست. این قطعا مبنایی است که در فهم ما از قرآن و بخصوص استفاده امروز ما از قرآن و پاسخگویی به نیازهای روز اثرگذار است. حل مسئله ی تاثیر فرهنگ عربی در فهم قرآن و تبیین درست جایگاه بلاغت قرآن و مسئله جاودانگی مبنایی برای استباط مفاهیم قرآن کریم و همچنین عرضه کردن سوالات و نیازهای جامعه امروز به قرآن می باشد.
نوشته
قرآن کتاب هدایت و برنامه‌ی زندگی انسان است. فهم صحیح و معتبر آیات قرآن لازم و ضروری است. مقاله‌ی حاضر با رویکرد توصیفی تحلیلی به بررسی مبانی نظریه‌ی تفسیری علامه طباطبایی درخصوص فهم و تفسیر قرآن می‌پردازد تا مبانی نظریه‌ی تفسیری ایشان را آشکار نموده و آن را با آرای برخی هرمنوتیست‌های کلاسیک مقایسه نماید. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد کهعلامه باتوجه‌ به مبانی فهم خود که از بینش قرآنی او ناشی می‌گردد، هرمنوتیک خاصی برای قرآن دارد. ازسوی‌دیگر، هرمنوتیک کلاسیک به‌‌رغم تفاوت با نظریه‌ی تفسیری علامه، شباهت‌هایی هم با آن دارد. دانشمندانی چون کلادنیوس، شلایرماخر و هیرش، همگی بر نیت و قصد مؤلف در کشف مراد متن اعتقاد داشته‌اند که این امر، نظریات این دانشمندان را به دیدگاه علامه در مقوله‌ی فهم قرآن نزدیک می‌گرداند. ازنظر نگارنده، نظریه‌ی «تفسیر قرآن با قرآن» علامه، به‌‌رغم برخی تفاوت‌ها، با آرای هرمنوتیک کلاسیک شباهت زیادی دارد.
نوشته
عقل یکی از مهم‌ترین ابزارها و منابع کسب معرفت انسان است. مسئله نقش عقل در فهم متن دینی از منظر علامه‌ طباطبایی محور پژوهش این نوشتار است و مقصود از آن بررسی چگونگی نقش عقل به عنوان قوه درک حقایق و همچنین مدرکات این قوه در فرایند فهم متن، اعم از کتاب و سنت، می‌باشد که مستلزم تحلیل و بررسی معنی، اقسام و جایگاه عقل و متن در اندیشه ایشان و کاوش در انواع کارکردهای عقل، در فهم ابعاد مختلف متن می‌باشد. این پژوهش با هدف دستیابی به روش صحیح استفاده از عقل در فهم هر چه بهتر متون دینی، جهت جلوگیری از انحراف در فهم از آیات و روایات صورت می‌گیرد. برای رسیدن به این هدف، با انتخاب وجوه مختلف فهم متن از جمله ظاهر و باطن، محکم و متشابه، حل تعارض بین مدلول‌های مختلف به کاوش نقش عقل در فهم آن‌ها از منظر علامه طباطبایی پرداخته شده است. نوع پژوهش، بنیادی و روش تحقیق در مقام مطالعه و گردآوری اطلاعات، کتابخانه‌ای و در بررسی و حل مسئله، توصیفی است. با پژهشی که در آثار علامه طباطبایی صورت گرفت، این نتیجه حاصل شد که عقل دو کارکرد عمده در فهم متن دارد: ابزاری و استقلالی. مهم‌ترین کارکرد ابزاری عقل که ایشان در فهم ابعاد مختلف متن از آن بهره برده است، عبارتند از: تعمیم و تجرید، مقایسه، استنطاق، توجه به ذو مراتب بودن معانی برخی الفاظ، جلوگیری از خلط معنا و مصداق الفاظ؛ همچنین مهم ترین کارکرد عقل استقلالی عبارتند از: اثبات حجیت ظاهر قرآن و سنت، قرینه لبی قرار گرفتن پیش دانسته های عقلی.
نوشته
Footer