اخلاق مبتنی بر طبیعت، روش فهم سعادت بر اساس ظرفیت‌ها و قوای طبیعی انسان است که در سنت یونانی و به‌ویژه در ارسطو وجود داشته و بعدها در نگرش آکوییناس و سنت آکویینی دنبال شده است. جان ‌فینیس، که از جمله اندیشمندان معاصر و از پیروان این سنت اخلاقی بوده، کوشیده است به پیروی از آکوییناس مسیر فهم و تحقق سعادت آدمی را بر اخلاق مبتنی بر طبیعت ترسیم کند. علامه طباطبایی نیز دیدگاه‌های اخلاقی خود را بر سرشت طبیعی انسان و ظرفیت‌های طبیعی او مبتنی کرده و تقریری از نظریهٔ اخلاقی قانون طبیعی را در سنت اسلامی به تصویر کشیده است. بررسی دیدگاه این دو اندیشمند در بعد هستی‌شناسی ارزش‌ها، نشان می‌دهد که علی‌رغم وجود شباهت‌های چشمگیر، این دو دیدگاه، در نوع رهیافت واقع‌گرایانه و وجودشناسانه و نیز در تعداد، نحوهٔ هستی، و نوع رابطهٔ بین خیرات پایه با یکدیگر متفاوت‌اند. با تحلیل این تفاوت‌ها، به نظر می‌رسد رهیافت علامه در بعد وجودشناختی نظریهٔ اخلاقی قانون طبیعی، از توجیه معقول‌تر و قابل دفاع‌تری نسبت به فینیس برخوردار است. این مقاله می‌کوشد در بعد وجودشناختی مسائل مربوط به نظریهٔ قانون طبیعی، دیدگاه این دو اندیشمند را درباره اخلاق مبتنی بر طبیعت تحلیل و بررسی کند.
نوشته
البته اینها که فرموده‌اند یک روی قضیه است،بشر از آنچه که‌ خوانندهء محترم گفته‌اند ممکن است بدتر باشد اما بشر اشرف مخلوقات و غایت‌ آفرینش است: پیر گل رنگ من اندر حق ازرق پوشان‌ رخصت خبث ندارد ارنه حکایت‌ها بود آقای طباطبایی این نکته را خوب‌ می‌دانسته‌اند و به این‌جهت قول ایشان‌ نسبت به سخنان بدبینانهء خوانندهء گرامی‌ معتدل و موجه است ولی ظاهرا ایشان‌ نوشتهء شخص دیگری را به‌جای سخن‌ سردبیر مجله گرفته‌اند زیرا سردبیر این نامه‌ هرگز در نظر آقای طباطبایی چنین مشکل‌ نیافته است و اگر بعضی اشارات موجب‌ سوءتفاهم شده است،از آن روست که‌ بعضی کسان از ظاهر سخن آقای طباطبایی‌ گمان کرده‌اند که قول ایشان نزدیک به اقوال‌ و آراء امثال هابز است. البته آقای‌ طباطبایی گفته‌اند که آدمی موجود تسخیرگرست اما وجود او در تسخیرگری‌ منحل نمی‌شود و اگر چنین بود می‌بایست‌ مثل هابز دولت را به‌صورت یک هیولای‌ وحشتناک بی‌رحم(لویاتان)تصویر کند که‌ می‌دانیم این طرح تا چه اندازه از عالم روح‌ و فکر آقای طباطبایی دور بود.
نوشته
علامه محمدحسین طباطبایی از فیلسوفان الهی است که از سویی به ماوراء طبیعت باور دارد و از سوی دیگر قائل به رابطۀ علی بین ماوراء طبیعت و طبیعت است. او در دورۀ جدید زندگی می‌کند که علم تجربی حرمت فراوان دارد. یکی از مبانی علم جدید، طبق تلقی کواین، فیزیکالیسم (خودبسنده بودن طبیعت) است. بین این دو تلقی در نگاه ابتدایی تعارض وجود دارد. طباطبایی مستقیماً به بررسی این موضوع نپرداخته است که آیا فیزیکالیسم با اصول فلسفی رایج در فلسفۀ اسلامی هماهنگ است یا خیر. اما در نوشته‌های فلسفی ایشان، در باب نحوۀ ارتباط طبیعت و ماوراء طبیعت دو نظر دیده می‌شود که از آنها می‌توان برای حل این مسئله مدد گرفت. اول آن که بر اساس عوالم متعدد و رابطۀ علی بین این عوالم، تغییرات عالم طبیعت معلول عوالم بالاتر است، اما علت قریبِ افعال طبیعی به صور نوعیه برمی‌گردد. این راه‌حل راه را برای امکان همنشینی علم جدید و فلسفۀ اسلامی هموار می‌کند، اما مشکلاتی دارد. نگاه دیگر ایشان آن است که نه تک‌تک وقایع طبیعت بلکه کلیت عالم طبیعت به جعل بسیط معلول ماوراء طبیعت است. این نگاه دوم زمینۀ هماهنگی مبنای فیزیکالیستی علم جدید و اصل ارتباط طبیعت و ماوراء طبیعت را بیشتر فراهم می‌کند، اما هنوز نیاز به ترمیم دارد تا با مدعیات دیگر فلسفی هماهنگ شود.
نوشته
Footer