آموزه گناه نخستین یکی از اصول اعتقادی مسیحیان است؛ بر اساس این آموزه، طبیعت بشری به علت گناه آدم، گناه آلود شده است، لذا برای نجات، لازم است عیسی قربانی شود. آگوستین این موضوع را به شکل مفصلی مطرح می کند. به نظر او، آدم برای زندگی بهشتی خلق شده بود و هویتی خداگونه داشت، اما بر اثر نافرمانی، آن را از دست داد و بر زمین هبوط کرد و با مرگ مواجه شد. گناه آدم دامن تمام انسان های بعدی را گرفت و عیسی با مرگش، خود را فدیه گناهان بشر کرد. دین اسلام اعتقادی به این آموزه ندارد. به اعتقاد علامه طباطبایی، آدم (ع) از ابتدا برای زندگی زمینی خلق شده بود و سکونتش در بهشت، مقدمه ای برای آن بوده است. آدم مخالف امر الهی عمل نکرد، زیرا مخالفت وی با نهی ارشادی بوده است. و عمل او ترک اولی محسوب می شود. با توبه آدم و قبولی آن در نزد خداوند، مقام آدم تغییری نکرد، بلکه مکان و کیفیت زندگی وی تغییر کرد. این تحقیق درصدد است که ضمن بررسی پیشینه گناه نخستین، نظر خاص آگوستین در مسیحیت و علامه طباطبایی در اسلام، و مبانی اعتقادی آن ها را در مورد این آموزه ارائه دهد.
نوشته
نوشتار حاضر به بررسی یکی از عقاید مهم در آیین مسیحیت می‌پردازد. بدین منظور، ابتدا نظریه گناه نخستین را مورد کاوش قرار داده، آن‌گاه از منظر علامه طباطیائی رحمه‌الله به نقد و بررسی آن می‌پردازد. اعتقاد به گناه اولیه و ذاتی، از اعتقادات مهم و اساسی مسیحیان به شمار می‌آید. مطابق این اعتقاد، نژاد انسانی وارث گناه آدم است و انسان‌ها نه به خاطر بدی اعمال خودشان، بلکه تنها بدین دلیل که از تبار آدم‌اند، ذاتا گناه‌کار به دنیا می‌آیند. اهمیت این آموزه تا آن‌جا است که بدون آن، کفاره بودن مسیح و این تصور که او «آدم بعدی» است، نامعقول جلوه می‌کند. مقصود از گناه ذاتی آن است که انسان‌ها «بدون ترس از خدا، بدون تکیه بر او و با میل شهوانی متولد می‌شوند. » (3) از این‌رو، ما انسان‌ها «در شهوات پست غرق شده‌ایم، از نیکی و صلاح متنفریم، متمایل به شرارت‌ها هستیم و هیچ عمل صالحی را در خودمان نمی‌توانیم انجام دهیم یا درباره آن فکر کنیم. ما با گذر عمر، پندار، گفتار و رفتار پلید به وجود می‌آوریم، همان‌طور که درخت فاسد میوه فاسد می‌آورد. بنابراین، ما با طبیعت خود تحت غضب خدا و در معرض مجازات عادلانه قرار داریم
نوشته
فداء را یکی از تعالیم اساسی پولس می‌دانند که بیشتر در رساله‌های غلاطیان و رومیان به طورگسترده‌ای طرح و بسط یافته است. این تعلیم بنیادین به مرور زمان در اندیشه‌های آنسلم و آکویناس به شکل آموزه‌ای منسجم در کنار دیگر آموزه‌های اصلی قرار گرفت. در دورة حاضر و با توجه به چرخش‌های الهیاتی، و این که سخن از الهیات پولسی در مقام مفسر و بنیانگذار دوم مسیحیت مطرح شده است، متفکران معاصر به تبیین این آموزه پرداخته‌اند. در واقع پس از شکل‌گیری روش نقد تاریخی و اسطوره‌زدایی، فداء به مثابة یکی از اساسی‌ترین آموزه‌ها نزد متفکران مسیحی مورد بازخوانی قرار گرفت. این نوشتار می‌کوشد به شرح آرای آن دسته متألهانی بپردازد که در زمان معاصر با روش نقد تاریخی آرای خود را شرح داده‌اند. افزون برمتفکران مسیحی، متفکران مسلمان نیز در شرح و نقد این آموزه کوشیده‌اند. در این پژوهش بررسی فداء در الهیات پولسی، و نیز آرای توماس میشل، فیلیپ کویین و مایکل گولدر در جهان مسیحی به دلیل کاربرد روش نقد تاریخی، وعلامه طباطبایی و رشیدرضا دو متفکر معاصر مسلمان به سبب رجوع مستقیم به متون مسیحی، از موضوعات اساسی است.
نوشته
Footer