از جمله مباحث کلامی در میان مفسران، تفسیر آیاتی از قرآن کریم است که از طریق بیان اسماء و صفات الهی به معرفی خداوند می‌پردازد. قرآن‌کریم از یک‌سو با بی‌مانند دانستن خداوند، او را برتر از وهم و گمان دانسته و از سوی دیگر برخی از آیات موهم صفات انسان گونه برای خداوند است. در سالهای اخیر الهیات سلبی با تکیه بر ناتوانی عقل در شناخت خداوند، و همچنین عدم امکان سخن گفتن توجه متالهین بسیاری را جلب نموده است. در حالیکه رسالت اصلی انبیاء الهی معرفی پروردگار به افراد بشر است و این معرفی باید از طریق ساز و کارهای متداول ذهن بشری و تکلم او صورت گیرد. مرحوم علامه طباطبایی با اتخاذ دیدگاه سلب در عین ایجاب، که دربرگیرنده راه اعتدال میان ایجاب محض و غلتیدن در ورطه شرک و تشبیه، سلب محض، تعطیل عقل از شناخت خداوند، و لاادری‌گری است به تفسیر آیاتی پرداخته که در برگیرنده اسماء و صفات الهی است. این دیدگاه تطابق زیادی با استعاره مفهومی دارد که در دو دهه گذشته اقبال زیادی در میان زبانشناسان شناختی پیدا کرده است. این مقاله پس از تبیین استعاره در دیدگاه ادبی و دیدگاه زبان شناختی به بررسی نظر علامه طباطبایی، مفسر بزرگ معاصر امامیه در خصوص تنزیه خداوند از صفات انسان گونه پرداخته و آن را با دیدگاه معاصر استعاره مفهومی مقایسه نموده و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در پرتو این دیدگاه قائل به شناخت نسبی نسبت به پروردگار بود.
نوشته
استعاره به عنوان مهمترین نوع مجاز، از زیباترین و بلیغ ترین شیوه های بیانی قرآن کریم می باشد و به مثابه ی ابزاری برای تفکر، تصویرآفرینی و شناخت مفاهیم انتزاعی است. از طرفی، یکی از مهمترین شاخصه های اعجاز قرآن کریم، وجود استعاره ها در قرآن کریم می باشد که این امر صرفاً برای آرایش و تزیین کلام نمی باشد بلکه در راستای هدف و اندیشه دینی صورت گرفته است. از آن جا که تفسیر المیزان به عنوان یکی از تفسیرهای بلاغی به شمار می آورد، علامه طباطبایی نیز در تفسیر خود به نحو گسترده ای به بررسی دانش بلاغت در قرآن کریم پرداخته است. وی در این تفسیر به بیان استعاره های اصلیه، تبعیه، بالکنایه(مکنیه)، تخییلیه و تمثیلیه پرداخته است که براین اساس استعاره های اصلیه، تبعیه، و بالکنایه هر کدام به ترتیب بیشترین بسامد را در میان سایر انواع استعاره ها دارند. پژوهش حاضر به ما کمک می کند تا با استعانت از کتاب المیزان، به بررسی بلاغت استعاره به عنوان یکی از خیال انگیزترین آرایه های بلاغی می پردازد تا علاوه بر اینکه آمار دقیقی از استعاره و انواع آن را بر ما روشن سازد، بیش از پیش زیبایی و تأثیر بلاغت استعاره در کلام خداوند را نیز، بر ما آشکار سازد.
نوشته
درک الفاظ و واژگان قرآن کریم یکی از معیارهای فهم این کتاب آسمانی است و هر مفسری برای ارائه نظر خویش و بیان تفسیر خود نسبت به آیه باید متکی به معانی الفاظ باشد و روابط معنایی واژگان را مورد توجه قرار دهد. اما آیا معنای ظاهری واژگان یا معانی‌ای که در معنای استعمالی واژگان دیده شده، می‌تواند مدار فهم قرار گیرد یا آن معانی می‌تواند اعم از آن معنای مستعمل قرار گیرد؟ این پرسش را بدین‌سان در تفسیر المیزان مورد بررسی قرار می‌دهیم که علامه طباطبایی معتقد است واژگان قرآن کریم گنگ نیستند زیرا قرآن کریم کتاب هدایت است و برای اینکه مخاطب را به هدف متعالی برساند، معانی را آشکارا و بدون هیچ‌گونه پیچیدگی بیان می‌نماید. در این مقاله سعی شده است سیر تحول معنایی واژه از منظر علامهمورد بررسی قرار گیرد و این مطلب اثبات شود که هرچند تحول معنایی واژه بیش از یک معنا را برای آن بیان می‌دارد؛ اما در حقیقت، معنای تحول یافته دارای ارتباط تنگاتنگ با معنای اصلی است و به عبارت دیگر با روش‌ها و فرآیندهایی چون استعاره، در برگرفتن معنای مجرد به‌جای محسوس، توسیع و تنزیل معنایی واژگان، دلالتی جدید در برگرفته که مبتنی بر همان معنای قدیمی و اصلی خود است. بررسی جایگاه تحول معنایی واژگان در تفسیر المیزان با هدف توجه به این جنبه‌ی مهم تفسیری برای تبیین جایگاه ارزشمند این تفسیر شیعی هدفی است که این تحقیق می‌کوشد با روش توصیفی- تحلیلی و ذکر نمونه‌هایی چند از آیات قرآن کریم به آن بپردازد. واژگانی چون: «اجل، السحت، اخبات، ریح و ...» نمونه­هایی است که در این نوشتار و در روند تحول معنایی خویش از معنایی متفاوت ولی مرتبط با معنای اصلی خویش برخوردار شده‌اند که علامه طباطبایی (ره) با بیان شیوا و عالمانه‌ی خود در ضمن تفسیر خویش از آیات، به این مهم پرداخته است.توجه به تحول دلالت‌های واژگان به دنبال بیان این مطلب است که الفاظ قرآن کریم، تنها محدود به معانی ظاهری آن نیست بلکه مشتمل بر روح معناست.
نوشته
Footer