پیشنهء گرایش به معرفت دین با خود دین برابر است،اما بررسی روشمند و علمی آن در دورهء معاصر شکل گرفته است.علامه محمد حسین طباطبایی از معدود افرادی است که‌ در دورهء معاصر،در جهان اسلام،به بررسی روشمند و علمی دین پرداخته است.وی در عرصه‌های گوناگون معرفت دینی کنکاش و نوآوری‌هایی در تعریف،ضرورت،خاستگاه‌ دین و نقش آن در زندگی انسان ارائه نموده است.او در تبیین مسائل مربوط به دین،با بهره‌گیری از روش«تفسیر قرآن با قرآن»و دلایل عقلی و براهین منطقی،تحلیل‌هایی را ارائه می‌دهد که مطالعات نظام‌مند بعدی در گسترهء رهیافت‌های مطالعات دینی صدق‌ ادعای ایشان را اثبات می‌کند.علامه طباطباییمعتقد است که مفاهیم خدا و دین با طبیعت عقلانی و منطقی بشر و همچنین با تمایلات فطری و ذاتی او ارتباط دارد و نیازی‌ به جستجوی علل خاص روانی و یا اجتماعی برای آن نیست و در عین حال که دلیل‌ پیدایش دین را وحی الهی،و عقل و وجدان(فطرت)انسان را منشأ دینداری و توجه‌ انسان به خدا می‌داند،نقش جامعه را در ظهور دین نیز ضروری می‌داند.
نوشته
تعریفی همه جانبه از دین و ریشه یابی خاستگاه آن همواره از دغدغه های فکری اندیشمندان بوده است که هر یک مطابق با نوع جهان بینی خود ریشه ی دین را الهی یا ایجادی انسانی خوانده اند. از جامعه شناسان مشهوری که در این زمینه نظریه پردازی نموده دورکهیم فرانسوی است که دیدگاهش در کتاب صور ابتدایی حیات دینی نمودار است. مسأله ی محوری در نوشتار حاضر مقایسه ی دیدگاه دورکهیم و علامه طباطبایی در دین و خاستگاه آن است. نگارنده با روش تحلیل محتوا وجوه تشابه و تفاوت این دو اندیشه را آشکار نموده است. علامه با ارائه ی دو نوع تعریف از دین، اسلام را کامل ترین دین معرفی می نماید و بر آن است که دین الهی همان راه هدایت و سعادت انسان است که بر اساس فطرت بنا شده است. او خاستگاه دین را فطرت انسانی می داند. به بیانی خدا جویی و خداگرایی ذاتاً در سرشت انسان قرار دارد و به واسطه ی دین به کمال می رسد. ادله ی علامه بر فطری بودن دین آیات قرآن و برهان هدایت عام است. از سوی دیگر دورکهیم با تبیینی اثبات گرا به دین و خاستگاه آن پرداخته است. از نگاه او جامعه منشأ دین و توتم نمادی از پرستش جامعه است. دورکهیم در اثبات اجتماعی بودن خاستگاه دین تقسیم کار و وجدان جمعی را دخیل می داند. از پیامدهای دیدگاه دورکهیم در دین و خاستگاه آن یکی شدن خدا و جامعه است که ناشی از عدم اعتقاد او به مبادی وحی و فطرت است. علاوه بر آن علی رغم معرفی دورکهیم به عنوان جامعه گرای افراطی بر اساس ادعای این نوشتار فرد نیز در تفکر او از جایگاه ارزشمندی برخوردار است. نگاه کارکردگرایانه و عنایت به بعد اجتماعی دین از وجوه تشابه دیدگاه دورکهیم و علامه طباطبایی است. نگارنده در این پایان نامه نگاهی نقادانه به مباحث داشته و در بیشینه ی مباحث دیدگاه دورکهیم را نقد نموده است که از جمله می توان به خلط مفهوم دین و دین داری، تعریف به دور، تداعی نوعی بت پرستی، پرستش خدایی انتزاعی و به طور کلی مبهم ماندن خاستگاه دین در اظهارات دورکهیم اشاره نمود.
نوشته
مسائل هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، مفاهیم و روان‌شناسی ازجمله مباحثی است که در باب رابطه بین اخلاق و دین از دیدگاه علامه طباطبایی قابل تحلیل و بررسی است.علامه به استقلال اخلاق در سه زمینه مفاهیم، ثبوت و روان‌شناسی معتقد است و در مرحله اثبات به شرعی و عقلی بودن گزاره‌های اخلاقی معتقد است.ایشان با طرح دیدگاه‌های خود در این حوزه بین اخلاق، دین و فطرت پیوند معناداری برقرار کرده و دو اصل مبدأ و معاد را ضامن افعال اخلاقی می‌دانند.اخلاق و فقه دو علم مشهور از علوم اسلامی است. دانشورانی به بیان وجوه اشتراک و افتراق اخلاق و فقه پرداخته‌اند؛ اما به‌نظر می‌رسد مهم‌ترین تفاوت، موضوع نیت و انگیزه باشد که در اخلاق، پایه و اساس است و در فقه، تنها در ابواب عبادات مطرح است؛ البته آنجا نیز، انگیزه اخلاقی متعالی‌تر از نیت فقهی است.اصولا فقه شرایط صحت عمل و اخلاق شرایط قبول عمل را بیان می‌کند. اولی ظاهر عمل را می‌بیند و به صحت یا بطلان حکم می‌کند و دومی باطن عمل را می‌نگرد که معیار سنجش آن میزان اخلاص در نیت و انگیزه است.تجری و قصد گناه در ترک محرمات و قتل کسی با انگیزه خصومت شخصی، درحالی‌که آن فرد، مهدورالدم باشد، از مصادیق این تفاوت است. هدایت فطری انسان از این‌حیث که برخوردار از قوه عقل، اختیار و انتخاب است، با بقیه موجودات متفاوت‌است؛ چراکه فطرت براساس موازین خود و در جهت رسیدن به هدف مطلوب، افعال را به درست و نادرست و خوب و بد تقسیم می‌کند ـ هرچند مفاهیم اخلاقی اعم از درست و نادرست و حسن و قبح، مفاهیمی اعتباری به اعتبار عقل هستند ـ و فطرت انسان را به کار درست و منطبق با هدف دعوت می‌کند و از مخالف آن نهی‌می‌کند؛ به‌این‌ترتیب از نظر علامه اخلاق با فطرت رابطه تنگاتنگی پیدامی‌کند و هدایت فطری، هدایت اخلاقی را نیز دربرمی‌گیرد: کارهای خوب و بد به الهام فطرت از طرف پروردگار برای انسان معلوم شده؛ یعنی انسانی که دارای فطرت سلیم باشد، می‌فهمد که چه‌کاری را باید بکند و چه‌کاری را نباید انجام‌دهد. مفاهیم اخلاقی و نسبت آنها با دین نتیجه‌ای که در این زمینه به‌دست‌می‌آید در بحث اعتباریات و فطرت، واحد است و آن اینکه علامه مفاهیم اخلاقی، از قبیل باید و نباید و حسن و قبح را مفاهیم اعتباری معرفی‌می‌کند که عقل انسان به اعتبار آنها می‌پردازد؛ به‌این‌ترتیب این امر فهمیده‌می‌شود که از نظر علامه این مفاهیم فی‌نفسه عقلی هستند و فارغ از شرع، عقل خود قادر به انتزاع آنها با توجه به ادراکات حقیقی است؛ بنابراین در این قسمت اخلاق به عقل متکی است. گزاره‌های اخلاقی و نسبت آنها در مقام ثبوت با دین با توجه به بحث اعتباریات، اشاره به این نکته قابل ذکر است که علامه مباحث اعتباری را وارد ساختار نظام مرتبه‌ای عالم هستی می‌کند و اعتباریات و در ضمن آن اخلاق را در نهایت به مراتب عالی هستی متصل می‌نماید؛ به‌این‌صورت‌که او هستی را دارای مراتب طولی معرفی‌می‌کند که در بین مراتب آن رابطه علی و معلولی برقرار است؛ بنابراین هر آنچه در مرتبه مادون است در مرتبه مافوق، به‌صورت کامل‌تر وجود دارد
نوشته
از آنجایی که کاربرد به جا و صحیح مواد و ابزار و روش ها و از جمله لغات یک زبان و مفاهیم یک فرهنگ (به نحوی که بهترین نتیجه در جهت نیل به هدف حاصل شود) را می توان یکی از جنبه های عدل که یکی از اصلی بنیادین حاکم بر عالم هستی است قلمداد نمود و از آنجایی که در صورت مسخ مفاهیم و واژه ها و به ویژه آنها که محمل بار فرهنگی سترگ و با ارزشی هستند؛ امکان برقراری ارتباط مناسب و مفاهمه بین آحاد و گروه های جامعه و از جمله هنرمندان و فرهیختگان با مردم تضعیف می گردد، مقاله حاضر بر آن خواهد بود تا معنا و باطن مفاهیمی همچون «سنت» و «نوگرایی» را که در فرهنگ و هنر ایرانی از اهمیتی خاص برخوردار می باشند مورد مداقه قرار دهد. در این راه منابع اصلی عبارت از زبان فارسی و فرهنگ اسلامی – ایرانی خواهد بود علاوه بر آن به جهت آن که در کاربرد برخی مفاهیم بیگانه همچون «مدرنیسم» دقت لازم مبذول نمی شود، سعی بر آن خواهد بود تا نسبت این مفهوم با مفاهیم فوق الاشاره نیز تبیین شود.
نوشته
در نوشتار حاضر، تلاش شده تا نیاز جامعه مدرن به دین، اثبات و بطلان دیدگاه بی- نیازی بشر از دین، روشن گردد. این بحث از ابعاد وسیع و عمیق فراوان برخوردار است و پرداختن به تمام آن در یک مقاله امکان‌پذیر نیست. در نتیجه، تنها به بررسی نیاز جامعه‌ مدرن در حوزه حقوق و اخلاق به دین پرداخته شده است. همان‌گونه که در جامعه سنتی، حقوق، مبتنی بر دین بوده، در جامعه مدرن نیز حقوق در وضع و حفاظت از خود، شدیدا نیازمند به دین است و علی‌رغم ادعا، عقلانیت، کافی نیست. اخلاق نیز به عنوان یکی از نیازهای اساسی جهان معاصر به دین نیازمند است. دین در عقلانیت و معنا بخشی به‌ اصول اخلاقی، شناسایی برخی اصول اخلاقی و حمایت و پشتیبانی از آنها نقش مهمی را ایفا می‌نماید. تأثیرپذیری عقل عملی از امیال و خواست‌های انسان، روشن شدن پی- آمدهای مخرب سلطه عقلانیت ابزاری، مجهول بودن انسان و حیات اجتماعی او، نادیده‌ انگاشتن اثرات مستقیم و غیرمستقیم دین در شکل دادن به ابعاد مثبت تمدن مدرن و نادیده‌ انگاشتن حیات واقعی انسان و تقلیل زندگی به حیات مادی، برخی از دلایل است که‌ ضعف عقلانیت مدرن را در سامان دادن زندگی انسان در عرصه‌های مختلف از جمله‌ حقوق و اخلاق، احراز می‌نماید.
نوشته
Footer