یکی از مباحث مهم در تاریخ قرآن، مسأله نظم آیه‌های قرآنی و کیفیت ترتیب آنها است. این موضوع از همان سدة نخستین تاریخ اسلام، همواره مورد بحث و بررسی مفسران و دانشمندان علوم قرآنی بوده است. شمار بسیاری از این قرآن پژوهان به توقیفی بودن نظم آیه‌های قرآن معتقد شدند و برخی دیگر عقیدة اجتهادی بودن را پذیرفتند. در این بین، گروه اندکی قائل به تفصیل شده، رأی سومی را برگزیدند. آنچه در مجال کنونی مورد پژوهش و ارزیابی است، بحث و بررسی دیدگاه مرحوم طباطبایی در این زمینه و نقد و بررسی آن است. حال باید پرسید: وقتی تا این اندازه به نقد حدیث به طور جدی پرداخته می‌شود، چرا در بحث کنونی بیش از مقداری که ضروری است به اقوال صحابه استناد می‌شود و سخن افرادی چون عمر به عنوان یک اصل مسلم و پذیرفته شده تلقی می‌گردد؟ آیا به صرف این که از عمر نقل شده که گفت «پیامبر (ص) از دنیا رفت در حالی که هنوز آیات ربا را بر ما بیان نکرده بود …» و موارد مشابه آن، می‌توان به اجتهادی بودن نظم آیه‌ها قایل شد؟ آیا ضروری نیست که در این موارد هم با دلایل متقن عقلی و نقلی به نقد حدیث پرداخت و در صورت مخالفت حدیث با قرآن یا روایتهای دیگر، آن را دور افکند؟ اگر بناست سخن عمر پذیرفته شود، چرا نباید سخن زید بن ثابت پذیرفته شود که به عقیدة خود مرحوم علامه، به خاطر لیاقت و شایستگی بسیاری که در زمینة قرآن داشته، هم از سوی ابوبکر و هم از طرف عمر مأمور تدوین قرآن گردید؟ چرا که از وی نقل شده که گفت: «کنا عند رسول الله نؤلف القرآن من الرقاع. با فرض این که مطالب دیگری هم در این زمینه وجود داشته باشد، باز هم نمی‌توان با تکیه بر آنها اجتهادی بودن نظم آیه‌ها را اثبات نمود؛ زیرا به مصداق عبارت مشهور «اثبات شیء، نفی ماعدا نمی‌کند» می‌توان در پاسخ گفت: حضرت در وهلة اول به منظور حفظ قرآن، و در وهلة دوم به خاطر بهره‌مندی بیشتر امت از قرآن، درصدد تهیة چنین قرآنی برآمد و علاوه بر این مورد، شأن نزول آیه‌ها و برخی مصادیق آن را هم در حواشی مصحف یادداشت نمود تا موجب استفادة بیشتر آیندگان از قرآن شود و اگر غیر از این بود، معنا نداشت که پس از نپذیرفتن قرآن حضرت، ایشان جمع دورة ابوبکر و عثمان را که تقریبا مورد پذیرش همة اصحاب بود مورد تأیید قرار دهد، و حتی پس از رسیدن به مقام خلافت، سخنی از مصحف خود و بر خلاف مصحف موجود بر زبان نیاورد.
نوشته
Footer