این پژوهش تحت عنوان «ابتکارات و نوآوریهای علامه طباطبایی» برای پاسخگویی به این پرسش که علامه طباطبایی چه ابتکارات و نوآوریهایی در حوزه علوم عقلی و فلسفی داشته است؟ و سئوالات فرعی مترتب بر آن، سامان یافته است. برای رسیدن به اهداف تحقیق و دستیابی به پاسخ درست و صحیح به این پرسشها، با بهره گیری از آثار فلسفی علامه طباطبایی، اعم از آثاری که به صورت کتابهای مستقل نگارش یافته یا به صورت حواشی در ضمن کتاب دیگر به چاپ رسیده و در اختیار دوستداران معارف عقلانی و فلسفی قرار گرفته است، و همچنین با بهره گیری از آثار برخی فیلسوفان بزرگ مسلمان که در پرتو مکاتب فلسفی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه پرورش یافته اند و از عصر ابن سینا و صدرالمتالهین شیرازی تا دوران معاصر، در سپهر علوم عقلی و فلسفی قلم زده اند و آرا و نظریات آنان مورد توجه علامه طباطبایی بوده و یا توسط ایشان به نقد کشیده شده است، پژوهش حاضر را سامان داده و ابتکارات و نوآوریهای فلسفی علامه طباطبایی را در چهار حوزه معرفت شناسی، خداشناسی، جهان شناسی، و انسان شناسی ارزیابی کرده ایم.
نوشته
بحار الانوار مهم ترین و مفصل ترین تالیف علامه مجلسی و از مهم ترین و گسترده ترین جوامع حدیثی شیعه است. تعلیقات علامه طباطبایی که نماینده تفکر فلسفی حکمت متعالیه در دوره معاصر است، به طور عمده مشتمل بر نقد دیدگاه های علامه مجلسی است. بررسی تحقیقی و تفصیلی تر این تعلیقه ها، ضمن آنکه تلاشی در جهت تقویت و احیای سنت تعلیقه نویسی و نگاه انتقادی به میراث گذشته محسوب می شود، می تواند گامی موثر در شناسایی تفاوت رویکردها و منظومه فکری این دو اندیشمند دینی تاثیرگذار و توجه به نقاط اشتراک و افتراق آنها به حساب آید. این مقاله صرفاً عهده دار تبیین، تشریح، تحلیل، نقد و بررسی دو تعلیقه از تعلیقات علامه طباطبایی که چالش برانگیزتر بوده است، می باشد. تذکر این نکته ضروری است که از آنجا که دیدگاه های علامه مجلسی مورد نقد واقع شده بود، حجم قابل توجهی به بررسی و تبیین آرای ایشان اختصاص یافته است. در این پژوهش، تلاش شده تا تعاریف علامه مجلسی از معانی گوناگون عقل با دو محک لغت و مصطلح اهل بحث در سه مکتب اصلی فلسفی سنجیده شود و علل بدگمانی او به فیلسوفان و آرای فلسفی شناسایی گردد؛ همچنین روش فهم دین و مواجهه او با متون دینی و سرانجام، دغدغه های او در بحث عقول مجرده مورد بررسی قرارگرفته و انتقادات، مدعیات و دلایل علامه طباطبایی در این موارد ارزیابی گردیده است تا نشان داده شود این اظهارنظرها و موضع گیری ها تا چه اندازه مقرون به صواب بوده اند.
نوشته
معرفت‌شناسی در جهان اسلام، دو مقطع را سپری کرده است: مقطع اول از کندی تا علامه طباطبایی را دربرمی‌گیرد که اندیشمندان آن تنها به مسائل و فصول معرفت‌شناسی‌ پرداخته‌اند، و کتاب جامع و کاملی در این حوزه از سوی آنان به نگارش در نیامده است؛ مقطع دوم به عصر علامه طباطبایی و شاگردان ایشان (نوصدرائیان) بازمی‌گردد که برای‌ حوزه معرفت‌شناسی به نوعی استقلال قائلند و آثار مستقل معرفت‌شناسی نگاشته‌اند. اما معرفت‌شناسی در غرب، چهار مقطع را طی کرده است: در مقطع اول تنها به مباحث‌ هستی شناختی و انسان‌شناختی پرداخته می‌شد و پیش فرض‌های ناگفته معرفت‌شناختی‌ مدنظر قرار می‌گرفت؛ در مقطع دوم-یعنی از ظهور سقراط تا رنسانس-به مسایل‌ معرفت‌شناختی به صورت پراکنده پرداخته شده است؛ در مقطع سوم-یعنی از عصر رنسانس تا دوره جدید-تکا نگاره‌هایی به فصول این دانش اختصاص یافت؛ و در مقطع‌ چهارم-یعنی در قرن نوزدهم و بیستم-نگاه استقلال‌گرایانه به دانش معرفت‌شناختی‌ صورت گرفت.
نوشته
Footer