به حکم این که جامعه به حاکمیت نیاز دارد و هر حاکمیت بر اساس یک مدل فکری و عملی به مدیریت بینش، نگرش، انگیزش، کنش و واکنش های افراد می پردازد، به گونه ای که نپذیرفتن آن به معنای انحراف تلقی می شود می توان نتیجه قطعی گرفت که هر جامعه برای بقای خویش که در گروی رسیدن به اهداف است باید به گونه ای مدلش را طراحی و اجرا کند که اکثریت افراد جامعه آن را بپذیرند تا فرایند جامعه پذیری فرایندی موفق باشد. انسان شناسی، یکی از مولفه های جامعه پذیری است. در این نوشتار سعی شده طبق انسان شناسی علامه طباطبایی، مدل فکری و عملی برای جامعه پذیری استخراج و ساماندهی گردد، و لذا ادبیات جامعه پذیری استخراج گردیده و طبق سوالاتی که متفکران غربی به آن جواب داده اند به آثار علامه طباطبایی مراجعه شده است تا جوابهای علامه به دست آید و تناظری حداقلی فراهم گردد و البته زمینه ساز یک تحقیق تطبیقی و تفصیلی باشد. روش این تحقیق، اسنادی، توصیفی و تحلیلی است. موارد زیر از اهم ابتکارات علامه است: تفکر اجتماعی در اسلام، ناشی از فطرت است: فطرت همان دین اجمالی و دین همان فطرت تفصیلی است. تفکر اجتماعی علاوه بر ماده اش که یقین است، صورت هم دارد و آن کارگروهی و جمعی است. دین نهادی در عرض نهادهای دیگر نیست بلکه دین تنها نهاد اصلی است و نهادهای دیگر نهادهای دینی هستند. در ساز و کارهای جامعه پذیری، اصالت با آموزش است و بقیه در خدمت آموزش هستند. آموزش نیز بر دو قسم فطری و غیر فطری است که آموزش فطری تحت مدیریت عقل است و خیال نیز تحت عقل مدیریت می شود. اعتبارات معتبر، همگی در راستای شکوفایی فطرت هستند.
نوشته
این پژوهش تحت عنوان «ابتکارات و نوآوریهای علامه طباطبایی» برای پاسخگویی به این پرسش که علامه طباطبایی چه ابتکارات و نوآوریهایی در حوزه علوم عقلی و فلسفی داشته است؟ و سئوالات فرعی مترتب بر آن، سامان یافته است. برای رسیدن به اهداف تحقیق و دستیابی به پاسخ درست و صحیح به این پرسشها، با بهره گیری از آثار فلسفی علامه طباطبایی، اعم از آثاری که به صورت کتابهای مستقل نگارش یافته یا به صورت حواشی در ضمن کتاب دیگر به چاپ رسیده و در اختیار دوستداران معارف عقلانی و فلسفی قرار گرفته است، و همچنین با بهره گیری از آثار برخی فیلسوفان بزرگ مسلمان که در پرتو مکاتب فلسفی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه پرورش یافته اند و از عصر ابن سینا و صدرالمتالهین شیرازی تا دوران معاصر، در سپهر علوم عقلی و فلسفی قلم زده اند و آرا و نظریات آنان مورد توجه علامه طباطبایی بوده و یا توسط ایشان به نقد کشیده شده است، پژوهش حاضر را سامان داده و ابتکارات و نوآوریهای فلسفی علامه طباطبایی را در چهار حوزه معرفت شناسی، خداشناسی، جهان شناسی، و انسان شناسی ارزیابی کرده ایم.
نوشته
در این مقاله با رویکردی تحلیلی نشان داده می‌شود که اساساً هر معرفتی از جمله علوم انسانی تابع پیش‌فرض‌های پارادایمی در ابعاد هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی است، اما در علوم انسانی مفروضات انسان‌شناختی نیز تأثیر اساسی دارد؛ به‌گونه‌ای‌که حتی می‌تواند ابعاد دیگری را نیز تحت تأثیر قرار دهد. در این حالت ذیل تحولات پارادایمی در علوم انسانی و اهمیت انسان‌شناسی فلسفی، به‌نوعی عرصه‌های دیگر معرفت انسانی در پرتو مفروضات آن معنادار شده و این امر توانسته است از سطح پیش‌فرض‌ها و انگاره‌های ساده مربوط به انسان گذر کند و ضمن مفهوم‌سازی و نظریه‌سازی در باب انسان، نوعی انسان‌شناسی اخلاقی و تجویزی را نیز پدید آورد. در این حالت، کلیه مفاهیم و ضرورت وجودی آنها در علوم انسانی در پرتو این انسان‌شناسی معنادار می‌شوند. این مواجهه خود کلید خلق علم بومی، یعنی علم انسانی اسلامی‌خواهد بود، زیرا بر حسب شناخت و مفهوم‌پردازی انسان‌شناسی مبتنی بر منابع اسلامی می‌توان به ساخت نظریه و معرفت اجتماعی اسلامی دست یافت. در این راستا، ضمن بازخوانی نظریه اعتباریات اجتماعی علامه طباطبایی در قالب یک انسان‌شناسی فلسفی و استخراج لایه‌های مختلف آن، می‌توان به ضرورت وجودی عدالت به‌عنوان عنصر مرکزی هر علم انسانی و اجتماعی در وجوه فلسفه علوم اجتماعی در سنت اسلامی دست یافت.
نوشته
ازخودبیگانگی یکی از مهمترین مسائل انسان‌شناختی است که پژوهش حاضر به نقد و بررسی آراء اگزیستانسیالیستی یاسپرس از منظر اسلامی با تاکید بر آراء علامه طباطبائی پرداخته و به روش مطالعه کتابخانه-ای ملاحظاتی را بر اقسام و علل ازخودبیگانگی از منظر یاسپرس تقدیم کرده و به‌طور اجمال پی‌آمدها و راه‌های برون‌رفت این مساله را مورد توجه قرار داده است. علامه ازخودبیگانگی را به‌معنای استقلال از علت وجودی معنا کرده و در مقابل یاسپرس ازخودبیگانگی را به‌معنای غیر مستقل بودن انسان دانسته و به خاطر شناور بودن وجودش،‌ مسائلِ اصالتِ وجود را برای «انسان موجود» مطرح کرده و به او اصالت داده است، اما علامه اصالت را به وجود بماهو وجود داده و انسان را چه در وجود و چه در بقای وجودش وابسته به علت وجودی خود دانسته و به-خاطر شناور بودن مرتبه عقلانی او، ازخودبیگانگی را متوجه ساحت‌های عقلانی او دانسته است. لذا رساله حاضر پس از ملاحظه و بررسی اقسام و علل ازخودبیگانگی، نتایج قابل توجه‌ای را به‌دست آورده و پیشنهادهایی را در انتهای رساله تقدیم کرده است. اگر چه فلسفه یاسپرس نزدیک‌ترین تلاش فلسفی به حکمت متعالیه در مورد انسان است، اما به‌خاطر یافته‌های نادرست مسیحی و رنسانسی، به جای خالق بشر برای او نسخه نجات ارائه کرده و ازخودبیگانگی بیشتری را برای مخاطبانش فراهم آورده است. او بسیاری از مسائل انسان‌شناسی فلسفی خود را با ایمان فلسفی تبیین و توجیه کرده که قابل دفاع در کرسی‌های علمی نمی‌باشد، اما علامه تمام یافته‌های قرآنی خود را مستدل نموده که قابل دفاع در مجامع اکادمیک است. مهمترین دلیل این شیوه در مبانی معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی و انسان‌شناختی علامه است که به روش تحلیلی و فلسفی بنا نهاده شده است، امّا یاسپرس علاوه بر شیوه الهیاتی مذکور از روش پدیدارشناسانه در ترسیم مبانی خود بهره برده که در ارائه راهبردها و راهکارهای خروج ازخودبیگانگی وی تأثیر مستقیم داشته است. لذا رساله حاضر پس از معرفی این مبانی، به نقد و بررسی اقسام و علل ازخودبیگانگی پرداخته تا ملاحظات قابل توجه‌ای را در اختیار پژوهش‌گران محترم قرار دهد.
نوشته
مکتب کنش متقابل نمادین از جمله رویکردهای تفسیری است که با نگاهی خردبینانه به بررسی کنش انسانی پرداخته است. در این مکتب بر اهمیت ارتباطات نمادین و چگونگی یادگیری نمادها و معانی توسط مردم در جریان کنش متقابل تأکید می‌کنند. همچنین کنش فراگردی پویاست که انسان در آن حضوری فعال داشته و با درک موقعیت و تفسیر آن، کنش مناسب را برمی‌گزیند. رهیافت سنتی مکتب شیکاگو و رهیافت علمی مکتب آیوا دو رویکرد اصلی این مکتب به شمار می‌آیند. فلسفه عمل‌گرایی و پراگماتیسم، مبانی معرفتی این مکتب را شکل می‌دهند که گونه‌ای خاص از انسان‌شناسی را به دنبال داشته است. غفلت از لوازم معرفتی این مبانی، این مکتب را با انتقادهای زیادی روبه‌رو ساخته است. بدین منظور در این پژوهش با استفاده از روش‌شناسی بنیادین، به تحلیل این مبانی و سپس با رویکردی انتقادی، بر مبنای حکمت صدرایی و از منظر علامه طباطبایی به نقد آن‌ها می‌پردازیم. در این مکتب سودمندی و فایده‌مند بودن، معیار و ملاک صدق بوده و یقین منطقی به یقین روان‌شناختی تقلیل پیدا کرده است. نتیجه این نگرش، نسبیت در فهم و عدم دست‌یابی به معرفت است. نظریه‌پردازان کنش متقابل نمادین، با قطع ارتباط انسان با عالم ماوراء طبیعت، با نگاهی اومانیستی به انسان می‌نگرند. آن‌ها با سلب اختیار از فرد و تأثیرپذیری از دیگران در جریان کنش متقابل، چهره‌ای منفعل از انسان را نشان داده و با فرو کاستن آگاهی به روابط میان فردی، هرگونه حقیقتی ورای فهم انسان را نفی می‌کنند. از اینرو به دلیل بی‌توجهی نسبت به سایر ابعاد وجودی انسان و ضعف در انسان‌شناسی، توان تحلیل و تفهیم کامل و دقیق کنش انسانی را از دست داده و تفسیری ناقص از کنش انسانی ارائه نموده‌اند. همچنین معیار صحیحی برای سنجش و گزینش رفتار در موقعیت‌های مختلف توسط افراد ارائه نمی‌دهند و امکان پیش‌بینی کنش و ارائه الگوهای رفتاری مناسب را فراهم نمی‌کنند.
نوشته
این پایان نامه به دنبال بررسی تطبیقی مبانی انسان شناسی از دیدگاه سهروردی و علامه طباطبایی و دلالت های تربیتی آن می باشد و دارای ویژگی دو وجهی توصیفی، تحلیلی مفهومی است که در زمره پژوهش های کیفی قرار می گیرد تا بر اساس مفاهیم اصلی تشریح شده در نظریه های سهروردی وعلامه طباطبایی، به تبیین مبانی تربیت بپردازد. همچنین برای تبیین ، مقایسه و استخراج نقاط مشابه و متمایزمبانی انسان شناسی از دیدگاه ایشان و دلالت های تربیتی آن ،از روش جرج بردی ، استفاده گردیده است.در این مطالعه ضمن بررسی ویژگی های انسان از منظر سهروردی و علامه طباطبایی به ارائه دلالت های تربیتی ناشی از آن شامل اهداف ، اصول و روش های تربیتی پرداخته شده است و در پایان با مقایسه این نتایج نکات مشابه و متفاوت بیان گردیده است .از نظر ایشان آفرینش انسان توسط خداوند می باشد. انسان موجودی مشتمل بر بدن و نفس و حاکم بر سرنوشت خویش است . او می تواند با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند . راه نیل به کمال زدودن شهوات و تعلقات و شواغل مادی است. انسان در اجتماع می تواند استعدادهایش را بروز دهد و نیاز به یاری دیگران دارد. انسان زندگانی جاویدانی دارد که پایانی برای آن نیست و مرگ که جدایی روح از بدن می باشد. هردو به اصل تفاوت های فردی باور دارند. شیخ اشراق نفس ناطقه را حادث به حدوث بدن می داند اما به بیان علامه طباطبایی انسان قبل از زندگی دنیا زندگی دیگری داشته.
نوشته
بحث فطرت و گرایش درونی انسان به خدا و دین از دیر باز موردتوجه متفکران قرار گرفته است. افلاطون به کاوش در درون انسان پرداخت تا دریابد که آیا گرایش به نیروی متعالی از بدو تولد در روح او وجود داشته است یا نه . کلمه فطرت در رابطه با انسان و دین، نخستین بار در قرآن مطرح شده و در هیچ جای دیگری سابقه ندارد، همچنین آیات فراوانی از قرآن به صورت پراکنده در رابطه با این موضوع نازل شده است. فخر رازی مخالف نظریه فطرت است و معتقد است که انسانها فطرت مختلف دارند و براین باور است که نفس انسان همه علوم را از راه حواس ادراک می کند. علامه طباطبایی نیز فطرت را به معنای نوعی آفرینش خاص در انسانها،که بصورت یکسان ومشترک است می داند و بر این باور است که فطرت بصورت خداداده و خدانهاده و غیر قابل تغییر و تبدیل در نهان آدمیان است. ما در این نوشتار برآینم که: اولاً، حقیقت فطرت وجایگاه آن را نزد فخررازی و علامه طباطبایی بیان کنیم. ثانیاً، جایگاه فطرت را در خداشناسی و انسان شناسی نزد فخر رازی و علامه طباطبایی بررسی کنیم . ثالثاً، به تطبیق دیدگاه هر دو اندیشمند بپردازیم.
نوشته
اهمیت نوع نگرش به انسان و ویژگی های او(انسان شناسی) در مطالعات علوم انسانی و اجتماعی تاحدی است که به عنوان مبنایی در کنار سایر مبانی چون هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی، ارکان نظریات آن حوزه، خصوصا علم مدیریت و بالاخص مدیریت منابع انسانی را شکل داده است. هدف این پژوهش تبیین نگاه علامه طباطبایی(ره) به انسان و دستاوردهای آن نگاه برای ارتقای مدیریت منابع انسانی رایج در راستای شکل گیری مدیریت منابع انسانی اسلامی است. داده های این تحقیق با روش کتابخانه ای جمع آوری و با روش تحلیل مضمون بررسی شده اند. پس از ارائه گزاره های انسان شناسانه استنباط شده از متون مدیریت منابع انسانی، گزاره های استنباط شده از اندیشه های علامه طباطبایی(ره) پیرامون انسان، در قالب دو زاویه تحلیلی "وجودی" و "ماهوی: شامل سه بُعد «ویژگی های فی نفسه نوع انسان»، «ویژگی های نوع انسان با لحاظ حرکت استکمالی در سه ساحت نگرش، گرایش و رفتار» و «ویژگی های نوع انسان با لحاظ اثر حرکت استکمالی بر نفس»" ارائه شده است. در انتها با ترسیم شبکه مضامین حاصله، گزاره های استنباط شده از اندیشه های علامه طباطبایی(ره) در چهار دسته با گزاره های استنباط شده از متون مدیریت منابع انسانی نسبت سنجی شده که عبارتنداز:1- گزاره های تأسیسی بدیع 2- گزاره های تأییدکننده 3- گزاره های تأسیسی متضاد4- گزاره های تکمیل کننده. یافته های این پژوهش نشان می دهد که از منظر انسان شناسی علامه طباطبایی(ره) نگاه مکاتب مدیریت منابع انسانی به انسان اعم از هزینه ای، منبعی و سرمایه ای، اولا در بعد دوم از زاویه تحلیل ماهوی بوده و ثانیا در همین بعد نیز از ساحت طبیعت مادی انسان فراتر نرفته است. در نتیجه زاویه تحلیل وجودی و نیز بعد اول و سوم از زاویه تحلیل ماهوی انسان، دارای قابلیت ممتازی جهت ارتقای نظام های مدیریت منابع انسانی رایج می باشند.
نوشته
این پژوهش در صدد تبیین نگاه اسلامی به انسان براساس نظریات علامه طباطبایی(ره) و نقش آن در راستای شکل گیری مدیریت منابع انسانی اسلامی است. داده های این تحقیق که با روش کتابخانه ای جمع آوری شده با روش تحلیل مضمون، بررسی شده و شبکه مضامین در دو حوزه انسان شناسی مدیریت منابع انسانی رایج و انسان شناسی علامه طباطبایی(ره) ترسیم گردیده است. سپس با روش تحلیلی استدلالی، مضامین استنباط شده از اندیشه های علامه طباطبایی(ره) در چهار دسته با گزاره های استنباط شده از متون مدیریت منابع انسانی نسبت سنجی شده که عبارتنداز:1- گزاره های تأسیسی بدیع 2- گزاره های تأییدکننده 3- گزاره های تأسیسی متضاد4- گزاره های تکمیل کننده. یافته های این پژوهش نشان می دهد که از منظر انسان شناسی علامه طباطبایی(ره) نگاه مکاتب مدیریت منابع انسانی به انسان اعم از هزینه ای، منبعی و سرمایه ای، اولا در بعد دوم از زاویه تحلیل ماهوی بوده و ثانیا در همین بعد نیز از ساحت طبیعت مادی انسان فراتر نرفته است. در نتیجه زاویه تحلیل وجودی و نیز بعد اول و سوم از زاویه تحلیل ماهوی انسان، دارای قابلیت ممتازی جهت ارتقای نظام های مدیریت منابع انسانی رایج می باشند.
نوشته
اگرچه پوزیتیویسم در عرصه روش‌شناختی تنها روش رایج نیست، اما هنوز هم می‌توان آن را مسلط‌ترین روش در حوزه علوم اجتماعی و از جمله حقوق کیفری و جرم‌شناسی دانست. نظریات پوزیتیویستی در تبیین چیستی بزهکاری، خود را در قالب دو ملاک صوری «نقض قواعد مورد پذیرش در جامعه» و «نقض موارد جرم‌انگاری شده در قانون» و ملاک ماهوی «اصل ضرر» نشان داده است. همچنین نظریات پوزیتیویستی در تبیین چرایی ارتکاب بزهکاری خود را در قالب چهار دسته نظریات «پوزیتیویسم زیستی»، «پوزیتیویسم روانی»، «پوزیتیویسم جامعه‌شناختی» و «نظریات تلفیقی» نشان داده است. نظریات پوزیتیویستی در تبیین بزهکاری دارای مبانی، اصول و شاخصه‌هایی است که کاملاً از آن‌ها متأثر بوده است. این نظریه‌ها بر اساس آن مبانی و اصول زاده شده‌اند، اما گاه سیر منطقی از آن مبانی و اصول به سمت این نظریه‌ها طی نشده و لذا سازگاری لازم در این نظریه‌ها وجود ندارد. از سوی دیگر، این مبانی و اصول، علیرغم داشتن پاره‌ای شباهت‌ها با حکمت اسلامی، دارای تفاوت‌های اساسی با آن هستند. بر این اساس، در این رساله ابتدا به بررسی و نقد سیر طی شده از آن مبانی و اصول به سمت نظریه‌ها و همچنین میزان سازگاری نظریه‌ها با آن مبانی و اصول پرداخته شده و سپس به نقد و بررسی آن مبانی و اصول بر اساس حکمت اسلامی با تأکید بر اندیشه علامه طباطبایی همت گماشته شده است. این مبانی و اصول شامل مبانی و اصول معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی، انسان‌شناختی و روش‌شناختی است. شناخت این مبانی و اصول و نقد آن‌ها، امکان شناخت محاسن و معایب تبیین‌های پوزیتیویستی از بزهکاری نسبت به سایر تبیین‌ها را به ما می‌دهد و از طرف دیگر، در راستای بومی‌سازی علوم داعیه‌دار مطالعه بزهکاری، زمینه را برای ترسیم و ارائه یک منظومه فکری جدید برای شناخت دقیق و همه‌جانبه بزهکاری و سامان‌دهی رویارویی با آن در پژوهش‌های بعدی فراهم خواهد کرد.
نوشته
Footer