در باب معنای حقیقی واژگانی همچون عرش، کرسی، لوح و.. گروه‌های مختلف متکلمان، مفسران، عرفا و همچنین فیلسوفان اظهار نظر کرده و در پی کشف معنای حقیقی آن برآمده‌اند.علامه طباطبایی مفسر و فیلسوف اسلامی عصر معاصر نیز با عنوان کلی وسائط به بررسی معنای حقیقی این واژگان و سپس تبیین جایگاه ایشان در هستی پرداخته‌ است. ازین روی موضوع اصلی این نوشتار بررسی و تبیین جایگاه وسائط، شامل عرش، کرسی، لوح یا کتاب، قلم و مداد در نظام مراتب هستی از نگاه علامه طباطبایی می‌باشد.در ابتدای مباحث به بررسی معنای حقیقی واژگان عرش، کرسی، لوح یا کتاب، قلم و مداد پرداخته شد و اینطور به دست آمد که از نگاه علامه طباطبایی اولا برای کشف معنای حقیقی این واژگان باید روح معنای هر واژه را کشف نمود. ثانیا این واژگان در عین آنکه دارای معنایی کنایی هستند، به مصداق حقیقی و بیرونی نیز اشاره داشته و تنها با بیان مثل گونه سعی در نزدیک نمودن ذهن انسان با حقایق خارجی دارند. همچنین پس از بررسی آراء و اقوال علامه طباطبایی در کتب تفسیری و فلسفی ایشان این‌طور بدست آمد که ایشان برای کشف معنای حقیقی واژگان وسائط قرآن که جزء کلمات هستی شناسانه و فلسفی قرآن بوده و به مراتب هستی اشاره دارند، به روش تفسیری خویش عمل کرده و برای تبیین بیشتر عرش، کرسی، لوح یا کتاب و قلم از آیات و روایات مربوطه استفاده نموده‌اند و به مباحث و واژگان تخصصی فلسفی جز در مواردی بسیار محدود نپرداخته‌اند.
نوشته
همه‌ی اوامر و احکام الهی براساس مصلحت و مفسده‌ای است که خداوند باری تعالی برای سعادت و رستگاری بشر وضع کرده است و منظور از بررسی فلسفه احکام، یعنی سعی و کوششی عقلانی برای دستیابی و شناخت مصلحت و مفسده نوعیه‌ای که زیربنا و اساس یک حکم شرعی‌است و رسیدن به اهدافی که برای وضع این قوانین در نظر گرفته شده است. چراکه بی‌گمان همچنان که علامه طباطبائی(ره) فرمودند مقام آیات و روایات، تنها مقام بیان حکم نیست، بلکه مقام بیان ملاک تشریع حکم هم است و در وادی علم و اجتهاد همچنان که شاه ولی الله دهلوی فرمودند؛ کسی که نسبت به فلسفه احکام بی‌توجه باشد، در حقیقت جز سر سوزنی از علم بهره‌ای ندارد. از منظر علامه طباطبائی و شاه ولی الله دهلوی احکام جزایی اسلام مجموعه قوانینی است که خداوند باری تعالی در راستای سعادت انسان، حفظ امنیت و آرامش جامعه برای تمامی ادوار زندگی بشر بر مبنای سعادت دنیوی و اخروی انسان وضع کرده است، ازاین‌رو خداوند باری تعالی حکم قصاص را برای حیات بشری وضع کرده است چراکه هر چند عفو تخفیف و رحمتی است نسبت به قاتل، لکن مصلحت عموم تنها با قصاص تأمین می‌شود، و همچنین شارع مقدس احکام حدود را در راستای محافظت از ارکان بنیادین جامعه تشریع کرده است مثلا حدّ زنا، لواط و قذف را برای حفظ بقاء نسل بشری و ادمه حیات او و حدّ شرب خمر را برای حفظ عقل و جلوگیری از ضررهای بدنی و اخلاقی و همچنین حدّ سرقت و محاربه را در راستای حفظ اموال، امنیت و آرامش افراد جامعه تشریع کرده است. در پیشگاه عدل الهی زن و مرد تفاوتی ندارند و مساوی هستند و تنها ملاک برتری هریک از آن‌ها، تقوی و بندگی آن‌ها است، بنابراین تفاوت دیه مرد و زن براساس شرایط و مسئولیت آن‌ها در جامعه است نه آنکه نشان برتری مرد نسبت به زن باشد. در خصوص مجازات تعزیرات نیز می‌توان گفت؛ شارع مقدس باتوجه به طبیعت ذاتی بشر که همواره ثابت است، برخی از احکام ثابت مانند حدود را تشریع کرده است، لکن باتوجه به تغییر و تحول زندگی افراد در عصرهای مختلف، و تغییر نیازهای افراد در جامعه، شارع به حاکم اسلامی اجازه داده است تا در راستای اجرای عدالت براساس نیاز و مصلحت جامعه احکامی را وضع نماید.
نوشته
فطرت از مسائل مطرح در هستی شناسی فلسفی و مبنای جهت گیری انسان در ادراک و گرایش اوست که اثبات یا انکار آن آثار و لوازم وجودی و معرفتی زیادی در پی دارد. در تبیین ادراکات فطری، گستره و آثار آن، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است، عده ای ادراکات و گرایشات فطری را بطور کلی انکار کرده و عده ای آنرا پذیرفته اند. در میان معتقدان نیز تبیین یکسانی از فطرت موجود نیست، در این مقاله دیدگاه خاص علامه طباطبایی در وجود شناسی ادراک فطری، مبانی فلسفی و آثار آن را از دیدگاه ایشان تبیین کرده و نشان داده ایم که علامه بر اساس مبانی و نگرش خاص فلسفی خود، دیدگاهی نو در این مساله ارائه کرده و ادراک فطری را به نحو وجودی محض، متفاوت با سایر سیستم های رایج فلسفی، و بدون نیاز به مبانی آنها، تبیین می کند، در جانب سلبی معنای فطرت نه عقلگرایی مطلق به معنای ادارکات ذاتی فطری (که در فلسفه امثال دکارت آمده) و نه اومانیسم مطلق به معنای خالی بودن ذات انسان از هر گونه جهت گیری گرایشی و ادراکی می باشد. و از حیث اثباتی ادراک وجود مقید خود است که عین تعلق و ربط و وابستگی به وجود مطلق است و انسان به محض ادراک وجود مقید خود، به تقدم وجود مطلق در دار هستی و آثار گسترده و البته دارای مراتب این ادراک اذعان و اعتراف می نماید.
نوشته
مبحث ادراک کلیات همواره مورد توجه فیلسوفان بوده است. نظریه مطرح تا قبل از جناب صدرا، نظریه تجرید بود؛ اما این نظریه با دیدگاه های فلسفی ملاصدرا تعارضات اساسی داشت؛ چراکه او علم و درنتیجه تمام صور ادراکی را مجرد می دانست و در پرتو نظریه حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول، معتقد به تکامل نفس در طی فرآیند ادراک بود، دیدگاه هایی که علامه طباطبایی نیز به آن ها قائلند. باید توجه داشت که ملاصدرا درباره چگونگی این ادراک، نظریات متفاوتی ارائه کرده است؛ گاهی از اتحاد با مثل سخن می گوید و گاهی از اتحاد با عقل فعال، گاهی نیز معتقد است که نفس، فانی در ذات حق شده و به ادراک حقیقی کلیات نائل می شود؛ در وجه جمع این نظریات (همانگونه که خودش گفته) می توان گفت که دو رویکرد اول را مقدمه ای برای رویکرد سوم می دانسته است. اما علامه طباطبایی اتحاد با مثل را برنمی تابد و ادراک کلیات را فقط در اثر اتحاد نفس با عقل فعال می داند. در این پژوهش سعی شده تا با بررسی دیدگاه های ملاصدرا و علامه طباطبایی در باب ادراک کلیات، موضع دقیق هریک و چگونگی استکمال نفس در پرتو این ادراک، تبیین شود.
نوشته
در این مقاله درصدد هستیم تا ضمن نگاهی به خاستگاه بحث از علوم انسانی اسامی و بومی در غرب و جهان اسام، بر کارنامه تاش های صورت گرفته در ایران معاصر (با تاکید بر سه دهه پس از پیروزی انقاب اسامی) مروری داشته باشیم. با توجه به اینکه معضل اصلی در وضع کنونی را تنقیح نکردن مبانی نظری بحث تحول در علوم انسانی از افق سنت فکری اسامی تشخیص داده ایم، در بخش دوم با مطالعه ای تطبیقی ضمن بازخوانی طرح فکری موسس علوم انسانی مدرن غربی (ویلهلم دیلتای آلمانی)، به تامل در باب امکانات و محدودیت های سنت فکری اسامی با تاکید بر بحث حکمت عملی و سیر تاریخی آن تا عامه طباطبایی(رحمته اللّه علیه) و نظریه ادراکات اعتباری ایشان می پردازیم. در گام نهایی تفاوت های پارادایمیک این دو طرح بیان خواهد شد؛ تفاوت هایی که تامل در باب آن، راه برون رفت از وضع کنونی علوم انسانی در ایران معاصر را هموارتر خواهد کرد.
نوشته
در این مقاله درصدد هستیم تا ضمن نگاهی به خاستگاه بحث از علوم انسانی اسلامی و بومی در غرب و جهان اسلام، بر کارنامه تلاش‌های صورت‌گرفته در ایران معاصر (با تاکید بر سه دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی) مروری داشته باشیم. با توجه به اینکه معصل اصلی در وضع کنونی را تنقیح‌نکردن مبانی نظری بحث تحول در علوم انسانی از افق سنت فکری اسلامی تشخیص داده‌ایم، در بخش دوم با مطالعه‌ای تطبیقی ضمن بازخوانی طرح فکری موسس علوم انسانی مدرن غربی (ویلهلم دیلتای1 آلمانی)، به تامل در باب امکانات و محدودیت‌های سنت فکری اسلامی با تاکید بر بحث حکمت عملی وسیر تاریخی آن تاعلامه طباطبایی (ره) و نظریه ادراکات اعتباری ایشان می‌پردازیم. در گام نهایی تفاوت‌های پارادایمیک این دو طرح بیان خواهد شد؛ تفاوت‌هایی که تامل در باب آن، راه برون‌رفت از وضع کنونی علوم انسانی در ایران معاصر را هموارتر خواهد کرد.
نوشته
یکی از مشکلات عمده و سنتی ادراک که گاهی در فلسفه معاصر «مسئله ادراک حسی» خوانده میشود، از پدیده خطای حسی ناشی شده است: اگر این نوع خطاها ممکن باشند، در این صورت ادراک حسی چگونه میتواند مطابق تصور متعارف ما از این ادراک باشد؟ تصوری که میتوان آن را متضمن «بازبودن» و «آگاهی» ذهن نسبت به عالم دانست. مهمترین نظریه مقابل تصور متعارف از ادراک حسی، ایدئالیسم است. علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم برای اجتناب از شبهات ایدئالیسم، به یک معلوم فطری ـ به معنای متعارف ـ در باب علم اجمالی ما به عالم توسل جسته است؛ اما با رد تصور متعارف از ادراک حسی توسط ایدئالیست، پاسخی تفصیلی در قالب تحلیل خطای حسی ارائه میدهد. علامه خطای حسی را نه در مراحل احساس، بلکه در تطبیق حکم قوه خیال به حکم حس یا بهعبارتی «تداخل قوا» میداند؛ از‌این‌رو ظاهرا از نظر علامه ویژگی تجربه حسی، به‌واسطه حضور خود متعلقات متعارف ادراک حسی تبیین میشود. اگرچه علامه در نهایة الحکمة پاسخ تفصیلی به تقریر جدید اشکال خطای حسی نداده است، از مجموع سخنان ایشان در باب ادراک حسی نیز پاسخی متفاوت از نظریههای رایج ادراک حسی، از جمله تبیین ویژگی پدیداری تجربه حسی، می‌توان استنتاج نمود. در این مقاله نخست پس از تشریح مولفههای تصور متعارف از ادراک حسی، به این موضوع میپردازیم که چگونه امکان خطاهای حسی این تصور را به چالش میکشند؟ درنهایت دیدگاه علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم و سایر آثار ایشان در باب امکان تصور متعارف از ادراک حسی مورد بررسی و تحلیل میگیرد
نوشته
 «  1  2  » 
Footer