وجود آیات متعدد پیرامون مساله قضا و قدر الهی و آزادی و اختیار انسان باعث رواج گفتگوها در میان متکلمان، حکما و مفسران اسلامی و ارائه عقاید و آرائ متفاوتی شده است. این امر در تفاسیر کلامی از نمود بیشتری برخوردار است. در این میان فخررازی و علامه طباطبایی به عنوان نمایندگان دو مکتب تفسیری اشاعره و امامیه برداشت های متفاوتی در این باره داشته اند؛ فخررازی با تکیه بر مبانی کلامی اشعری صدور تمامی افعال انسان در زندگی فردی و اجتماعی و وقوع همه حوادث عالم را به دلیل تعلق قضا و قدر الهی امری حتمی و ضروری و تخلف از آن را محال دانسته و طباطبایی با استدلال به آیات و روایات و دلایل عقلی هیچ گونه ملازمه ای میان این دو قائل نیست. افزون بر این، اعتقاد یا عدم اعتقاد به مسائلی چون نقش آیات قرآن در تفسیر یکدیگر، نقش سیاق آیات در فهم صحیح، برخورداری قرآن از زبان خاص، حجیت سخنان اهل بیت^ در تفسیر، حجیت عقل در تفسیر و حسن و قبح عقلی، بخشی از دلایلی است که موجب برداشت های متفاوت فخررازی و طباطبایی از آیات مرتبط با مساله مذکور شده است.
نوشته
موضوع پایان نامه، قضا و قدر است و مسئله‌ی آن، این است که بدانیم از نظر علامه طباطبایی(ره)، چه نسبتی میان قضا و قدر و علم ذاتی خداوند برقرار است؟ پاسخ مکتب های گوناگون فلسفی و کلامی به پرسش از چیستی قضا و قدر و رابطه‌ی آن با علم ذاتی خداوند، موجب بروز نظرات مختلف و بعضاً متعارض شده است. از این رو در ابتدا به بیان مباحث پرداخته، سپس آراء علامه طباطبایی(ره) را در آن خصوص بیان می‌نماییم. یقیناً نظرات علامه طباطبایی(ره) در عرصه‌ی موضوعات دینی با توجه به احاطه‌ی کامل ایشان به مباحث، از جایگاه ویژه‌ای در دنیای اسلام برخوردار است. از نظر علامه طباطبایی(ره) قضا و قدر به دو قسم قضای ذاتی و فعلی می‌شود؛ قضای ذاتی الهی عبارت است از علم الهی در مقام ذات به همه‌ی موجودات امکانی و مقصود از قضای فعلی الهی، علم فعلی الهی است. قدر الهی نیز به قدر عینی و قدر علمی تقسیم می‌شود؛ منظور از قدر عینی ویژگی‌ها وخصوصیاتی است که به اشیا ملحق می‌شود، همانند ویژگی‌های وجودی، مکانی، زمانی، و غیره. قدر علمی به معنای تعیین علمی این خصوصیات برای اشیا می‌باشد. تبیین صحیح این دو حقیقت، نشان دهنده‌ی این است که منافاتی با اصل آزادی انسانها ندارد. چرا که اختیار و اراده، یکی از اسباب و علل جهان است؛ پس انسان و اختیارش، همه فعل اوست. حتمیت بر هستی حاکم است اما با اذعان به علت تامه؛ به این معنی که پدیده‌های جهان به شرط فراهم شدن تمامی شرایط و عدم موانع، تحققشان حتمی است. این قطعیت در افعال اختیاری انسان نیز ساری است با این تفاوت که با انتخابی آزاد و مبتنی بر اراده و عقل حتمیت می‌یابد. کارهای اختیاری انسان، همانگونه که حقیقتاً به خود انسان، به عنوان فاعل مباشر افعال انتساب دارد، به صورت حقیقی به خداوند منسوب است. افعال، منسوب به انسان است چون بر اساس اراده‌ی او و تحت تأثیر تصمیم و انتخاب او انجام می‌گیرد و از طرفی به خداوند انتساب دارد؛ زیرا تمام آثار وجودی و هستی انسان، من جمله افعالش، وابسته به خداوند و معلول اوست. غرض اصلی در این نوشتار، بیان چگونگی نسبت افعال اختیاری انسان به واجب تعالی و نحوه‌ی تعلق اراده‌ی واجب به آن افعال و حل مسئله‌ی جبر و تفویض و امر بین امرین است.
نوشته
علم الهی و سلسله مراتب آن در نظام حکمت صدرایی از اهمیت زیادی برخوردار است، به طوری‌که هم خود ملاصدرا و هم پیروان او، مباحث فراوانی پیرامون آن مطرح کرده‌اند. مساله قضا در این سلسله مراتب بسیار قابل توجه است، زیرا قضای الهی از نظر تطبیقی با عوالم کلی وجود، همان مرتبه صور عقلی محسوب می‌شود که ورای صور طبیعی و نفسانی است، که به صورت دفعی و بلا زمان از واجب تعالی صادر می‌شوند و به عنوان مرتبه‌ای از مراتب علم الهی که همان قضای علمی است، نامیده می‌شود و در مرحله بالاتر به علم ذاتی الهی منتهی می‌شود. از طرف دیگر، نظام علّی و معلولی عالم هستی و انتساب این عالم به علت تامّه و هستی بخش خود که منشا ضرورت و پیدایش عالم هستی است، نیز قضای عینی نامیده می‌شود. بنابراین، قضای الهی مبین انتساب همه عالم هستی در دو مرتبه علمی و عینی به حق تعالی است. تبیین و تحلیل حقیقی مساله قضای الهی باید با توجه به هر دو مساله علم الهی از یک طرف و ضرورت نظام جهان هستی از طرف دیگر صورت بگیرد، زیرا قضای الهی هر دو مساله را تبیین می‌کند و توجه به یکی از این دو و غفلت از دیگری حقیقت مساله قضای الهی را بر ما آشکار نخواهد کرد. این مقاله در صدد است، مساله قضای الهی را به عنوان مرتبه‌ای از علم الهی از منظر بنیانگذار حکمت متعالیه و یکی از شارحان اصلی آن در دوران معاصر- علامه طباطبایی- تبیین و تحلیل و نکات مورد اختلاف و تشابه این دو فیلسوف را در مورد مساله مذکور بررسی نماید.
نوشته
یکی از مسائل ناظر به افعال الهی، مسأله قضا و قدر و بداء و ارتباط بین آنهاست که آیات و روایات به این مسأله تأکید زیادی دارد. نوشتار حاضر این مسأله را در اندیشه علامه طباطبایی با عرضه آن بر کتاب و سنت مورد بررسی قرار داده است. علامه قضا و قدر را بر اساس نظام علیت و معلولیت تفسیر می کند و قضا را نسبت شیء به علت تامه اش و قدر را نسبت شیء به علل ناقضه می داند. در عالَم، قانون اسباب و مسببات حاکم است و این قانون تبدیل و تبدل نمی پذیرد. از طرفی، این قانون حاکم در جهان، نیز محکوم یک قانون فوقش است که آیات و روایات این مطلب را برای خدا ثابت کردند و برای خداست که امور را تقدیم یا به تأخیر بیندازد. در سایه این دو حقیقت، یک صبغه توحیدی در روح و جان انسان پیدا می شود. حقیقت اول، انسان را به تمسک به اسباب و سنت های حاکم در جهان می کشاند؛ البته با اذن خدا. حقیقت دوم نیز انسان را به قدرت خدا که قاهر و غالب بر همه این نظام اسباب و مسببات عالم است، توجه می دهد. بله، این سبب قاهر، گاه یک سبب طبیعی نامعلوم و گاه یک سبب غیر طبیعی است. این سبب و اسباب با اختیار و عمل انسان منافاتی ندارد، بلکه تقدیر و عمل انسان به منزله روح و جسد است. در برخی از تقدیرات الهی بداء رخ می دهد و تقدیری بر تقدیر دیگر واقع می شود همچون دعا. این مسأله در آیات و روایات با تمایز بین لوح محفوظ و لوح محو و اثبات مورد تأکید قرار گرفته است که منافاتی با یکدیگر ندارد. بنابر بررسی دیدگاه علامه با توجه به آیات و روایات، بر خلاف رویکرد فلسفی رایج، قضا منحصر در عالم مجردات نیست و در عالم ماده نیز حاکم است و از‌ این‌ منظر گام جدیدی در این زمینه‌ برداشته‌ و میان دیدگاه فلسفی رایج و دیدگاه قرآن و روایات، سازگاری بیشتری ایجاد نموده‌است‌، امّا در مسأله قدر از این‌ عمومیت دست کشیده و مرتبه‌ قدر‌ را تنها به عالم ماده‌ نسبت‌ داده است و حال آنکه بر اساس آیات و روایات، قدر نیز مانند قضا‌ به‌ مرتبه خاصی از جهان‌ هستی‌ اختصاص ندارد، بلکه در تمام آن جاری است. البته در این پایان نامه، توجیهی برای این مورد افتراق نیز ارائه شده است. بنابراین، مطالبی که علامه در تبیین قضا و قدر، و به خصوص در تبیین رابطه آن با بداء مطرح نموده اند حداکثر سازگاری با آیات و روایات را دارند که توجه به این دو نظام حاکم و محکوم، انسان را در حالت بین خوف و رجاء قرار می دهد؛ و خداوند می خواهد مؤمن در این حالت زندگی کند تا به مراحل عالیه کمال و قرب به او برسد.
نوشته
ملاصدرا در عبارتی از اسفار می‌گوید که قضا صورت‌هایی علمی است که (1) لازم ذات واجب‌الوجود، (2) نامجعول، (3) بیرون از عالم، (4) عاری از امکان واقعی، (5) قدیم بالذات، و (6) باقی به بقای خداوندند. علامه طباطبایی در نهایةالحکمة بر آن است که «لازم» در (1) نمی‌تواند به معنای «بیرون از ذات» باشد وگرنه (1) با (2) تا (6) در تناقض خواهد افتاد. افزون بر این، اگر آن صورت‌های علمی بیرون از ذات خدا باشند، آن‌گاه اگر معلوم حضوری او باشند نظریۀ مثل، و اگر معلوم حصولی او باشند نظریۀ صور مرتسمه صادق خواهد بود؛ درحالی‌که ملاصدرا هر دو را کاذب می‌داند. پس این صورت‌های علمی عین ذات واجب‌الوجودند و قضا نزد صدرا همان علم ذاتی خدا به تفاصیل خلقت است. به رای ما، اما، هم این مدعا ناروا است و هم آن دلایل نارسا. زیرا در فلسفۀ صدرا صورت‌های علمی یادشده با عقول مجرد این‌همانی دارند و عقول مجرد به هر شش صفت یادشده موصوف‌اند بی‌آن‌که تناقضی پدید آید. هم‌چنین ملاصدرا، برخلاف ادعای عجیب علامه، وجود مثل را به عنوان محل قضای الهی می‌پذیرد.
نوشته
Footer