قرآن پژوهان درباره معناشناسی امامت حضرت ابراهیم در آیه 124 سوره بقره اختلاف نظر دارند. در این میان علامه طباطبائی نظریه بدیعی را ارایه کرده، امامت را به «هدایت به امر» معنا می کند چون در برخی از آیات (مانند السجده، 24؛ الانبیا، 72) هدایت به امر وصف امام قرار گرفته چنان که گویی در صدد بیان معنای آن است. هدایت به امر از نظر علامه همان هدایت باطنی تکوینی است که در آیات دیگر قرآن از آن یاد شده است (مانند آیه 81 سوره یس). اساس این نظریه بر ادعای اشتراک معنایی در کلمه «امر» در دو دسته از آیات قرآن است. لیکن دلیلی این اشتراک را تایید نمی کند بلکه می توان بر نفی آن ادله ای را اقامه کرد. به نظر می‌‌رسد حاصل دیدگاه علامه را می‌توان در «تفسیر تسنیم» یافت که همین نظریه را پذیرفته و در آن دیدگاه علامه را با عبارات کوتاه به طور کامل منعکس کرده است؛ ایشان می‌گوید: «برجسته‌ترین معنایی که امامت مذکور در این آیه بر آن قابل تطبیق است، هدایت باطنی و ملکوتی و هدایت به معنای ایصال به مطلوب است؛ زیرا قرآن یکی از ویژگی‌های ائمه را هدایت به امرالله بیان می‌‌کند؛ «امرالله» که امام، مردم را با آن هدایت می‌کند، چهره ثابت و ملکوتی جهان طبیعت است، امام براساس پیوند با مقام «کن فیکون» و ارواح انسان‌ها و به عنوان مظهر مقلب‌القلوب، هر چیز را براساس ملکوت آن و با تصرف در قلب آن، هدایت می‌کند. بند پنجم، اساس ابهام‌ها را در این نظریه فراهم می‌آورد؛ چون دلیلی بر این‌که «هدایت به امر» همان هدایت باطنی تکوینی است، در دست نیست، جز ادعای اشتراک در لفظ و معنای کلمه «امر» در تعبیر «یهدون بأمرنا» با تعبیر «أمر» در آیات نظیر «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول کن فیکون» (یس،81) با آن‌که تنها اشتراک در لفظ در آن‌ها به چشم می‌خورد و این پرسش اساسی را پدید می‌آورد که به چه دلیل باید واژه «امر» در «یهدون بأمرنا» را که وصف امام است به عالم امر معنا کنیم و در تفسیر آن از امثال آیه شریفه «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول کن فیکون» (یس،81) بهره گیریم؟ طرفداران این نظریه برای اثبات این ادعا از دو دسته دلیل درون متن با تحلیل عبارت «یهدون بأمرنا» و برون متن از برخی روایات در این زمینه مدد گرفته‌اند.
نوشته
در این رساله، هدایت تکوینی موجودات از منظر ملاصدرا و علّامه طباطبایی مورد مُداقه و بررسی قرار گرفته است. بعد از اثبات مبدء هستی، پرسش از هدف آفرینش و چگونگی رسیدن به آن است. در افعال خداوند، علت غایی همان علم ذاتی اوست. از طرفی، غایت و هدف نداشتن با حکمت او سازگار نیست. بنابراین، برای رسیدن به هدف، هدایت و راهبری بسوی آن هدف مطرح است و از سویی دیگر، تغایر علت غایی و علت فاعلی در خداوند به اعتبار است و او خالق و فیّاض علی الاطلاق و از سویی بی نیازمطلق است و از جهتی دیگر، ولّی مطلق اوست و هدایت تکوینی از شُعَب ولایت الهی است. پس، «خلق» همان اعطاءِ کمال اول و «هدایت»، اعطاءِ کمال ثانی است؛ زیرا خداوند خالق است، پس هادی بالذات اوست و هدایت، سنّت عام الهی است. بنابراین در تمام مراتب هستی جاری است؛ چون هدایت نکردن، با رحمانیّت و فیّاضیّت و مبدئیّت او سازگار نیست. از منظر ملاصدرا، سرچشمه ی کمال اول و دوم دراسم مرکب«حیّ قیّوم» است که همان واجب الوجود است. او منشاء صفت هدایت را صفت«قیّوم» دانسته و «حیّ» را منشاء صفات ذاتی می شمارد و چون حیّ قیّوم است، پس هادی بالذات است. بنابراین درقیام موجودات به خداوند، هدایت هم نهفته است. علامه طباطبایی نیز، قلمرو هدایت را تمام هستی می داند با این تفاوت که وی تأکیدی بر رحمانیّت، حکمت و عدالت الهی می نماید. رحمت را ایصال به مطلوب دانسته و مساوی با هدایت تکوینی است و عالم را که فعل خداوند است، عین حکمت و حق می داند. ویژگی بارز تفکرات علّامه طباطبایی، توجّه وی به فرضیّات علوم تجربی است، مانند فرضیه داروین. با اصول ملاصدرا و نظام فکری علامه طباطبایی، می توان چالش های علوم زیستی و اخترشناسی در باب پیدایش حیات، جهان و نوع انسان را هم پاسخ داد و هم آنان را به پاسخ گویی در برابر چالش های فلسفی برآمده از مبانی محکم این دو حیکم واداشت. نظریه «انفجار بزرگ»، شبهه ی بی نیازی عالم ماده در پیدایش به خداوند را کرده که با نظریه ی اصالت وجود و فقر وجودی تمام موجودات به خداوند(درحدوث و بقاء) منتفی خواهد بود و ثابت می گردد هستی بر اساس طرح و هدایت از سوی خالق، رو بسوی کمال نهایی دارد که غایت نهایی(خداوند) است. آشکار می گردد که مشکل اساسی نظریات مطرح شده، گرفتن نتایج متافیزیکی و فلسفی از برخی نتایج ناقص علوم تجربی است. همچنین ثابت می گردد که مبانی آنها با اصول ملاصدرا و نظام فکری علّامه مردود است.
نوشته
ولایت یکی از شئون والای ائمه معصومین جایگاه ویژه ای در قرآن و روایات دارد. نزد شیعه عالی‌ترین مرتبه ولایت در مسأله امامت، ولایت تکوینی است که از طریق پیمودن صراط بندگی حق، برای امام حاصل می‌شود. در نگاه فلاسفه و متکلمان و عارفان مسلمان شخصیت امام و ولی قدرت تصرف در هستی دارد و به جز دریافت وحی همه مقامات نبی و رسول را دارا است؛ لذا همواره سعی نموده‌اند این اقتدار باطنی ناشی از ولایت را با براهین عقلی و نقلی تبیین نمایند. در دیدگاه علامه طباطبایی امامت مقامی برتر از نبوت و پس از طی ابتلائات سخت و رسیدن به قابلیت، به وجود می‌آید. از مهم‌ترین شئون ولایت تکوینی امام، هدایت باطنی است که با اشراف و ولایتی که امام نسبت به قلوب و باطن دارد، افراد مستعد را به کمالات والا هدایت کرده و اعمال آن‌ها را رشد می‌دهد و به مطلوب هدایت می‌کند. لذا سوال اصلی این نوشتار این است که با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی، ولایت تکوینی امامان معصوم و نقش آن در هدایت باطنی چگونه تبیین شده است؟ این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و به شیوه کتابخانه ای، ولایت تکوینی امامان معصوم را با مبانی عقلی و نقلی مستدل ساخته که از این نظر به برخی مبانی تصرف امام از جمله، مرتبه والای وجودی و برخورداری از علم و عبودیت محض و بُعد خلافت الهی می‌توان اشاره نمود؛ سپس درادامه به نقش ولایی ائمه و ابعاد آن در هدایت باطنی با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی به عنوان شیوه ای عالی و ممتاز در هدایت پرداخته می‌شود. نقش تکوینی ائمه در این زمینه این است که با علم و قدرتی که در اختیار دارند، یا در باطن افراد مستعد تصرف کرده و آنان را به کمالات اعلی سوق می‌دهند و یا مسیر هدایت را برای فرد هموار می‌سازند.
نوشته
چیستی «صراط» و ربط آن با «هدایت» و «نجات» انسان، از مسائل مهم دین‌پژوهی معاصر است. هر نوع تفسیر از صراط در شبکه معارف دین تأثیرگذار است. بدون فهم حقیقت صراط، بحث پیرامون هدایت و نجات، ناقص و نتایج ابهام‌آفرین مانند تعدّد صراط را در پی خواهد داشت، زیرا هدایت الهی دارای مبدأ (منه)، مقصد (الیه)، وسیله (به)، طریق (فیه/ صراط) و نتیجه (حتی/ نجات) است. در این رساله حقیقت قرآنی و روایی صراط در سه حوزه تکوین، تشریع و جزا، از منظر ملاصدرا و علامه طباطبایی تبیین و سپس نسبت آن با انواع هدایت و رابطه و اثر صراط در امر نجات تبیین گردیده است. ملاصدرا، صراط تکوینی را هدایت عامه الهی می‌داند، اما صراط تشریعی را صراطی یگانه دانسته که در دنیا، از حیث مفهوم سیر الی الله بوده، و از حیث مصداق«قرآن»، «دین» و «پیامبر و ائمه معصومین علیهم‌السلام» می‌باشد؛ این مفهوم دنیایی حرکت و سیر ارادی و دینی است که در قالب شرع محقق می‌شود، یعنی صیرورت وجودی و نفسانی انسان در دو بُعد علمی و عملی است که با تبعیّت از مصادیق صراط حاصل می‌گردد؛ صراط در آخرت را، نمود صراط دنیایی و صورت نهایی نفس، که به‌صورت محسوس بر روی جهنم کشیده شده است می‌داند.علامه طباطبایی با دو تحلیل فلسفی و دو تحلیل کلامی، به نظام‌های چهارگانه؛ 1- علّی- معلولی؛ 2- حرکت؛ 3- مولویّت و عبودیّت؛ 4- ربوبی، قائل‌ و قوانین علّی معلولی، حرکت طبیعی اشیاء و ربوبیت تکوینی را صراط تکوین و حرکت نفسانی ارادی، اصلاح رابطه مولی و عبد و ربوبیت تشریعی را صراط تشریعی دانسته و در حوزه جزا، تعریفی معطوف به تعریف صراط تشریعی ارائه می‌دهد.از نظر هر دو حکیم صراط تکوین دارای سیاق واحد و صراط تشریعی دارای وحدت انبساطی است. صراط تکوینی عین هدایت تکوینی و صراط تشریعی نیز عین هدایت تشریعی است. نسبت صراط تشریعی با نجات نسبت وسیله و هدف است.
نوشته
از مراتب عالی ولایت در مسألة امامت، ولایت معنوی است که با اشراف و تصرف معنوی امام به اذن الهی در نفوس آماده تحقق می‌یابد. مراد از ولایت معنوی نوعی اقتدار و تسلط معنوی است که با پیمودن صراط عبودیت و رسیدن به مقام قرب برای امام به اذن الهی حاصل می‌شود. در دیدگاه علامه طباطبائی، ولایت به این معنا غیر از نبوت، خلافت، وصایت و نیز غیر از امامت به معنی مرجعیت دینی و یا حتی زعامت سیاسی است. انسان افزون بر حیات ظاهری، دارای حیات معنوی و باطنی است و برای رسیدن به مراتب عالی در آن نیاز به راهنما و امام و دستورهای خاص دارد. علامه طباطبائی امامت را مقامی‌برتر از نبوت می‌داند که پس از پیمودن مراحل مختلف و آزمایش‌های سخت صلاحیت آن برای بعضی از انبیاء و افراد خاص به وجود می‌آید و دارندة آن به امر الهی به هدایت باطنی مردم می‌پردازد و با تصرف ولایی، انسان‌های آماده را به مقصود و مطلوب حقیقی و الهی رهبری می‌کند. علامه این نوع هدایت را هدایت به امر می‌نامد. این پژوهش با روش توصیفی و تحلیل متن و به شیوة کتابخانه‌ای درصدد واکاوی هدایت باطنی و ولایت معنوی امام و زوایای آن از منظر علامه طباطبائی(ره)و به صورت خاص، در تفسیر المیزان است.
نوشته
در این مقاله، بحث «هدایت به امر» که در چند موضع از کتاب‌های بینش اسلامی دوره متوسطه مطرح شده است، بحث و بررسی می‌شود. ابتدا معنای لغوی واژه «هدایت» را از نظر لغویون و سپس «هدایت به امر» را که در دو آیه از آیات قرآن کریم به کار رفته است، از نظر مفسران گرانقدر بررسی می‌کنیم. بسیاری از مفسران از جمله مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» ، و نویسندگان محترم «تفسیر نمونه» ، هدایت به امر را از نوع هدایت تشریعی می‌دانند. صاحب «مفردات» و صاحب «مجمع البحرین» نیز با ذکر آیات 73 از سوره انبیاء و 24 از سوره سجده، هدایت به امر را از نوع هدایت تشریعی دانسته‌اند. ولی مرحوم علامه طباطبایی «ره» در تفسیر قیم «المیزان» و مرحوم آیت الله حسینی همدانی در تفسیر «انوار درخشان» ، آن را از نوع هدایت تکوینی و به معنای ایصال به مطلوب می‌دانند. اینان با ذکر مقدماتی چند و برقراری ارتباط بین آیات 124 سوره بقره، 72 و 73 سوره انبیاء و 24 سوره سجده، هدایت به امر را از صفات ائمه و به معنی ایصال به مطلوب می‌دانند. در تفسیر «احسن الحدیث» نیز جناب آقای سیدعلی‌اکبر قرشی، نظر خاص علامه طباطبایی «ره» را ترجیح می‌دهند.
نوشته
Footer