جهاد اسلامی صرفاً دفاع نیست، بلکه در حقیقت تلاشی است برای از میان برداشتن موانع و آن چه که سد راه پیشرفت تعالیم اسلامی است. بر این اساس جهاد به دو بخش دفاعی و ابتدایی تقسیم می گردد. جهاد ابتدایی برای دعوت به عدل و توحید، یا گسترش حاکمیت اسلام، نه تحمیل دین، و جهاد دفاعی برای مبارزه با ظلم است. جهاد ابتدایی شرایط ویژه دارد، از جمله اینکه منوط ه حضور امام معصوم علیه السلام است. قرن ها این مسألۀ مهم و بحث انگیز مطرح بوده که آیا جهاد اسلامی صرفاً در مرحله تصور و نظر به دو قسم ابتدایی و دفاعی تقسیم می شود ولی در مرحلۀ عمل چیزی به نام جهاد ابتدایی وجود ندارد؛ یا این که علاوه بر تصور، در عالم واقع هم جهاد ابتدایی وجود دارد و آیات قرآن آنرا تأیید می نماید. این ایراد که اسلام دین شمشیر و فرهنگ آن بستر خشونت است، تنها مربوط به جهاد ابتدایی است؛ چرا که دفاع یک حق طبیعی است که هیچ کس به خود حق نمی دهد که دفاع را محکوم نماید. از فرمایشات علامه طباطبایی چنین استفاده می شود که ابتدا مسأله جهاد ابتدایی را تأیید می کنند اما با قیودی که به آن می زنند، معلوم می شود عملاً در اسلام هر چه رخ داده جهاد دفاعی بوده و جهاد ابتدایی به معنای این که خود جنگ و نبرد، فارغ از نتایج و پیامد، یک اصل است و در زمینۀ خاص خود قابل اجرا است، محقق نشده است.
نوشته
در پرتو صلح ، امکانهای لازم برای زندگی مسا لمت آمیز و سعادت انسان فراهم می شود. حق حیات ، مهمترین بخش از حقوق انسان است که در تحقق و حفظ آن ، وجود صلح نقش تعیین کننده ای دارد. بویژه در عصر کنونی، با نظر به مجهز شدن قدرتهای سیاسی دنیا به سلاح های کشتار جمعی ، مساله صلح نسبت به هر زمان دیگری به عنوان یک ضرورت در اولویت قراردارد.عوامل متعددی در ایجاد صلح موثر هستند. اما در این پژوهش، نقش حکمت در صلح مورد بررسی قرار گرفته است. اگرچه مقالات و کتابهای متعددی در خصوص صلح و جنگ نوشته شده است اما به نظر می رسد در خصوص نقش حکمت و حکیم حاکم در ایجاد صلح بویژه از منظر حکیم مسلمان چندان مورد بررسی قرار نگرفته است. در مدنیت حکیمانه خواجه نصیرراهبردهای موثر در باره شرایط حاکم جامعه ، نحوه تعامل حاکمیت با ملت ، حفظ کرامت انسانی ، تعامل با ملل مختلف ، رفع منازعه ادیان و اولویت صلح مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. به نظر می رسد ساختار سیاسی در مدنیت خواجه نصیر می تواند شرایط یک حکمرانی مطلوب و کارآمد را فراهم نموده و استراتژی مناسب برای حل منازعه و ایجاد صلح تلقی شود.از سوی دیگر در مدنیت علامه طباطبایی با رویکرد فلسفی بویژه مبتنی بر نظریه اعتباریات ، انسان ،اجتماع ، دین ، فرهنگ و اخلاق مورد بررسی قرار گرفته است. می توان گفت رابطه حکمت و صلح در مواجه حکیمانه علامه با فلسفه انسان و اجتماع معنادار شده است.علامه طباطبایی بر اساس نظریه اعتباریات رویکرد متفاوتی نسبت به انسان و اجتماع، انسان و اخلاق، انسان ودین ارائه داده است که می تواند منجر به رفع منازعه و بسترسازایجادصلح شود.پرسش اساسی در این پژوهش این است که مبانی فلسفی و سیاسی این دو حکیم چگونه می تواندراه حل رفع منازعه و ایجاد صلح را در اختیار ما قرار دهد؟
نوشته
نوشته
Footer