یکی از بحث‌های فلسفی درباره عمل، بررسی انواع تشکیک در عمل است. از نظر علامه طباطبایی عمل انسانی مصداق بسیاری از موارد تشکیک است. تقدم و تاخر بالزمان، تقدم و تاخر بالشرف، تقدم و تاخر بالرتبه، تقدم و تاخر بالطبع، تفاوت در بیشتری و کمی، تفاوت در زیادت و نقصان و تفاوت شدت و ضعف از جمله اوصاف تشکیکی عمل می‌باشند. علامه طباطبایی فقط به تبیین شدت و ضعف عمل پرداخته است و درباره سایر موارد تشکیک در عمل سخن نگفته است، اما با توجه به دیدگاه ایشان درباره عمل و اقسام تشکیک، می‌توان تبیینی از سایر موارد تشکیک نیز ارائه کرد. مقارنت عمل با زمان، شرافت اغراض عمل، ترتیب بین اعمال، علیت عمل برای آثار خود، معلولیت عمل برای انسان، معدود واقع شدن عمل، و شدت و ضعف مبادی فاعلی عمل، تبیین کننده اقسام تشکیک مذکور می‌باشد. مبادی فاعلی عمل که سبب شدت و ضعف عمل هستند عبارت‌اند از: قیود اذعان وجوبی، شدت و ضعف اراده، شدت و ضعف علم و شدت و ضعف آلات بدنی. از نظر علامه همه این امور به شدت و ضعف توجه بازگشت دارند.
نوشته
شکاکیت که اعتقاد به عدم امکان معرفت داشته­ است، در مقاطع مختلف تاریخ فلسفه­ با چهره­های متنوع و گوناگونی بروز یافته­ است. اگرچه شکاکیت همراه خود آثار مخرب فراوانی به بار آورده­ و در برخی برهه­های تاریخ ضربه­های سنگینی بر فلسفه و اندیشه وارد کرده است، اما باید اذعان نمود که شکاکان، ما را در نیل به فهم و تحلیل دقیق مباحث معرفت­شناسی یاری نموده­اند. یکی از شبهه­هایی که شکاکان یونان باستان بر استواری شکاکیت و عدم امکان معرفت مطرح نموده­اند، «ناتوانی حس و عقل از ادراک» است. صدرالمتألهین این شبهة شکاکان یونان باستان را پاسخ داده است؛ او شکستن خطای حواس را به حس مشترک و حل خطای خیال را به عقل ارجاع داده است. همچنین خطای عقل را با ارجاع به «اصل استحالة اجتماع نقیضین» و بازگشت علوم حصولی به حضوری، حل کرده است. نگارندگان در گام بعدی به تبیین دیدگاه علامه طباطبائیŠ از چیستی و نشان‌دادن مقام وقوع خطا و «اصل اجتماع و ارتفاع نقیضین»، پرداخته و در پایان پاسخ­های ملاصدرا و علامه را مورد تحلیل و بررسی قرار داده‌اند.
نوشته
تشکیک در لغت به معنی شک و تردید و در اصطلاح به این معنی است که یک لفظ دارای مفهوم واحدی باشد ولی اموری که آن مفهوم شامل آنها می شود به تقدم و تاُخر متفاوت می باشند.کتابهای منطق در بحث از کلی و جزئی و تقسیمات آن به مشکک و متواطی به بحث درباره تشکیک نیز پرداخته اند و کتابهای فلسفی در مباحث امور عامه و وجود شناسی و عرفانی ضمن بحث از "وحدت وجود"به مطالعه "تشکیک"نیز پرداخته اند.هر چند اصطلاح تشکیک ،بیشترین نقش خود را در نظریه وحدت تشکیکی وجود صدرایی می نمایاند ،اما این اصطلاحنیز مانند بسیاری از اصطلاحات تخصصی فلسفی در عرصه تحول و تطور،سرگذشت تاریخی قابل توجهی داشته است و معنای آن در نزد اندیشمندان مسلمان یکسان نبوده است.تشکیک نظریه مهمی است که درباره وجود بعنوان موضوع اصلی فلسفه اطلاق شده است .این که این اطلاق درباره مفهوم وجود است یا حقیقت وجود،مهم ترین تفکیکی است که معمولا به آن توجه نمی شود. ابن سینا نخستین حکیمی بوده است که به مساُله تشکیک در وجود (نه صرفا تشکیک)پرداخته است .وی در الهیات شفا می گوید:((وجود بما هو وجود با شدت و ضعف مختلف نمی شود و کمتر و ناقص تر را نمی پذیردو تنها تفاوت در سه حکم می پذیردکه عبارتند از:تقدَم و تاًخر، بی نیازی و نیاز و وجوب و امکان.حکمای مشاء تشکیک را مربوط به نحوه صدق مفهوم وجود بر مصادیقش می دانند که بعدها بعنوان تشکیک عامی نامیده شد و بعد آن عناوین دیگری چون تشکیک خاصی نیز به کار گرفته شد.پرداختن به نظریه ای که در حکمت متعالیه به منظور توجیه کثرت موجودات مطرح شده در حل بسیاری از مسائل فلسفی تاثیر بسزایی داشته است.نظریه تشکیک می تواند نقش مبنایی و بنیادی در تبیین و تفسیر مباحث اعتقادی و توحیدی مهمی چون معاد جسمانی،حقیقت نفس ناطقه،مباحث هستی شناسی مانندرابطه علت و معلول و قبول وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت و ...داشته باشد.سهروردی فیلسوف نامدار قبل از ملاصدرا،مساله تشکیک را عنوان نموده و آن را از مسائل مهم و اساسی فلسفه به شمار آورده است و تشکیک را از باورهای حکمای ایران باستان می داند.علامه طباطبایی بعنوان یکی از حکمای نوصدرایی در برخی مسائل با ملاصدرا هم عقیده است ولی این تحقیق بر آن است که دیدگاه ایشان را در باره تشکیک و اقسام و کارکردهای آن تبیین کند.سوال این است که تشکیک در فلسفه سهروردی چه اقسامی دارد؟ملاک تشخیص تشکیک چه می باشد؟آیا تشکیک می تواند در حیطه هستی شناسی و معرفت شناسی،انسان شناسی،روانشناسیو حیطه توحیدی کارکرد داشته باشد؟آیا تشکیک یک اختلاف طولی است یا عرضی؟و فیلسوفان در چه مسائلی توانسته اند از تشکیک بهره ببرند؟اینها سوالاتی است که نگارنده در این تحقیق در پی پاسگویی به آنها از دیدگاه سهروردی و علامه طباطبایی می باشد.
نوشته
در این مقاله به مهم‌ترین و معروف‌ترین نظریات در مورد تردید پیرامون ارتباط معرفتی انسان با واقعیات توجه شده و در خلال آن تلاش شده است دیدگاه فیلسوفان مسلمان با اندیشمندان غربی به نحوی بررسی شود که خواننده بتواند تفاوتهای میان آراء و دیدگاهها را دریابد. در این مقاله نشان داده شده که مهم‌ترین و معروف‌ترین چالش فلسفه و شکاکیت به همة جریانهایی که عنوان شکاکیت بر آنها اطلاق شده است (شکاکیت باستانی و شکاکیت نوین مشتمل بر شکاکیت مدرن و معاصر) مربوط نمی‌شود؛ چرا که برخی از این جریانات بیشتر از آنکه منکر واقع و معرفت نسبت به آن باشند، اهداف و اغراض اخلاقی و رفتاری را پیگیری کرده‌اند. نیز نشان داده شده که مهم‌ترین ویژگی فلسفة حکیمان مسلمان مباحث وجودشناختی ایشان و تأثیر فراوان آن در مباحث معرفت و تحلیل آن است. این مبانی نظریة احساس حقیقت را در اندیشة اسلامی چنان پرقوت ساخته است که جزو پیش‌فرضهای مسلم در ورود به هر بحث فلسفی و غیرفلسفی است. در میان اندیشه‌های غربی نیز پاسخهایی که به شکاکیت داده شده و مبتنی بر همین دیدگاه است، موفق‌تر از سایر پاسخها به نظر می‌رسد
نوشته
در پاسخ به این پرسش مهم که آیا می‌توان با زبانی محدود و بشری، از خدایی نامحدود و متعالی سخن گفت؟ دیدگاهها و نظریات گوناگونی مطرح‌شده است. بنابر دیدگاهی که با نظر به‌ مبانی حکمت متعالیۀ ملا صدرا، می‌توان آن را نظریه‌ی «اشتراک معنوی و تشکیک وجودی» نامید، باتوجه به اینکه خدا کامل مطلق و قائم بالذات است، اولا معنای اتصاف او به صفات کمال‌ این است که خداوند تمامی کمالات وجودی را به کاملترین نحو داراست و صفات سلبیه نیز چیزی جز سلب نقص، یا همان اثبات مال، نیست و ثانیا این صفات کمالیه عین یکدیگر و عین‌ ذات الهی دانسته می‌شود و باتوجه به «وحدت تشکیکی حقیقت وجود» ، اشتراک معنوی صفات‌ الهی با صفات انسانی مستلزم اشتراک مصداقی خدا و انسان و افتادن در ورطۀ تشبیه نیست. علامه طباطبایی نخست باتوجه به تلقی انسان وارانگارانۀ انسان از خدا، مفاهیم دینی را جامع میان‌ نفی و اثبات دانسته و با تکیه بر روایات، بر دیدگاه اثبات بلاتشبیه، تأکید نموده است. آنگاه به‌ عنوان یک فیلسوف پیرو مکتب حکمت متعالیه و به تبع صدر المتألهین، با تکیه بر «اشتراک معنوی‌ مفهوم وجود» و «تشکیک حقیقت اصیل وجود» و «تفکیک مقام معنا از مقام مصداق» و باتوجه به‌ مراتب معنا و کاربرد الفاظ، بر اشتراک اصل معنای صفاتی همچون علم و قدرت و حیات و. . . در انسان و خدا تأکید کرده و انحصار معنا در مرتبۀ مادی و جسمانی را نادرست دانسته است. هرچند درنظریۀ علامه نیز نوعی تمایل به روش سلبی دیده می‌شود و معنای ایجابی مشترک‌ میان صفات خدا و صفات انسان، به روشنی بیان نشده است.
نوشته
وحدت وجود یکی از مهمترین باورهای عرفانی است که همواره چالشهای فراوانی را هم در عرصه دینداری و هم در عرصه تفکر فلسفی موجب شده است و ملاصدرا هم به عنوان مبدع یک نظام فلسفی به نام حکمت متعالیه، مدعی است که توانسته است این نظریه عرفانی را تبیین فلسفی نماید. اما بعدها در شرح مراد ملاصدرا اختلافاتی پدید آمد؛ برخی از پیروان این نظام فلسفی نظریه وحدت تشکیکی وجود را تنها تبیین معقول از نظریه وحدت وجود عرفا دانستند و اما برخی دیگر براین باور بودند که سخن عرفا چیزی بیش از این است، یعنی نفی هرگونه کثرت از وجود، که از آن به وحدت شخصی وجود تعبیر کرده اند، و قائل شده اند که ملاصدرا نیز در نظام فلسفی خود توانسته از وحدت تشکیکی وجود گذر کند و به وحدت شخصی وجود برسد. برای داوری بین این دو دیدگاه، در این مقاله، پس از اشاره مختصری به تاریخچه پیدایش نظریه وحدت وجود، تاریخ تحولاتی را که در تفسیر رای ملاصدرا در این باب وجود دارد، مورد بررسی قرار می دهیم و سپس به سراغ معیارهایی که برای تفکیک فلسفی این دو دیدگاه ارائه شده، می رویم تا نشان دهیم که آیا به لحاظ معنا شناختی، در فضای حکمت متعالیه، واقعا سخن از وحدت شخصی وجود به عنوان امری متمایز از وحدت تشکیکی وجود، قابل دفاع است یا خیر. برای اینکه این داوری کامل شود باید علاوه براین بحث معناشناختی، ادله فلسفی قائلان به تفکیک این دو مطلب در حکمت متعالیه و لوازم پذیرش چنین تفکیکی را نیز مورد بررسی فلسفی قرار داد که به علت ضیق مجال در این مقاله به همان بررسی تاریخی و معناشناختی بسنده شد و ان شاء الله در مقاله دیگری بررسی ادله و لوازم این سخن مورد بررسی قرار خوهد گرفت.
نوشته
Footer