نظریه انسان کامل از دیرباز همواره مورد توجه و علاقه اندیشمندان بزرگ بوده است و این موضوع یکی از مهم‌ترین ارکان عرفان اسلامی است و از میان عرفایی که به این مسأله پرداخته‌اند، ابن عربی بیش از دیگران به آن پرداخته است و به نظر می‌رسد این نظریه اولین‌بار توسط او مطرح شده است. نگارنده در این تحقیق قصد دارد تا به بررسی دیدگاه‌های علامه طباطبایی در مورد انسان کامل بپردازد. پرسش اساسی این پژوهش آن است که ضرورت وجود انسان کامل از دیدگاه علامه طباطبایی چیست؟ شناخت انسان کامل از این جهت اهمیت دارد که با شناخت او، به یک الگوی کاملی از انسان دست پیدا کرده و انسان می‌تواند براساس سیره او رفتار کند. انسان کامل در عالم جایگاه ویژه‌ای دارد و تمام عالم در پناه او حفظ می‌شود، چون هدف از خلقت جهان آفرینش، ظهور انسان کامل است. ضرورت انسان کامل تنها برای عالم انسانی نیست، بلکه ضرورتش برای کل عالم است، یعنی انسان نه تنها برای طی مراتب کمال به انسان کامل نیاز دارد، بلکه کل عالم برای بقا و حفظش نیاز به انسان کامل دارد. در این پژوهش نخست مراتب وجود از دیدگاه علامه مورد بررسی قرار می-گیرد و توجه ویژة ایشان به عالم اسمای الهی تبیین می‌شود. علامه هر یک از موجودات عالم را اسمی از اسمای الهی می‌داند که در میان آن‌ها «انسان» جامع جمیع همه اسمای الهی است. یکی از دستاوردهای این پژوهش آن است که انسان کامل با جواب مثبت به سؤال الهی «ألست بربکم؟ قالوا بلی» (اعراف/ 172) تمام اسماء را از مربی خود آموخته «علّم آدم الأسماء کلها» (بقره/ 30) و با سعی و کوشش «لیس الإنسان إلّا ما سعی» (نجم/ 39) در خود محقق ساخته است و بهترین رنگ را گرفته و صبغه الله شده است. علامه معتقد است برترین مرتبه ولایت از آنِ خداوند است و ولایت حق یعنی خداوند قائم بر هر چیزی از جمله ذات، صفات و افعال است. علامه طباطبایی ولیّ خدا را کسی می‌داند که به مقام ولایت الهی رسیده باشد. دستاورد دیگر پژوهش چگونگی راه‌های رسیدن به مرتبه ولایت است که از طریق سیر در مراتب عالی وجودی امکا‌ن-پذیر است و با فنا و معرفت نفس به دست می‌آید. دستاورد دیگر پژوهش در مورد مراتب و اقسام ولایت است که در کتاب‌های علامه تصریحی در مورد آن‌ها وجود نداشته و نگارنده از میان آیات سوره‌های مختلف آن‌ها را جست‌و‌جو و تبیین کرده است. علامه در تفسیر المیزان از چهار قسم ولایت یاد می‌کند و ولایت تکوینی و تشریعی برای خداوند و هم‌چنین ولایت تشریعی برای پیامبر (ص) قائل است؛ از نوآوری‌های علامه به عقیده نگارنده آن است که ایشان از ولایت تشریعی علوی نام می‌برد. ولایت زمینه‌ساز دستیابی به والاترین درجه انسانی است و «ولی» در نسبت با دیگر ویژگی‌های انسانی، عالی‌ترین خصیصة انسان کامل است. از دیگر دستاوردهای پژوهش آن است که انسان با رنگ و خلق الهی گرفتن، یعنی شباهت در اسماء و صفات از حیث کمی و کیفی، وجه الله می‌گردد. به نظر می‌رسد شیوه تفسیری قرآن به قرآن علامه در المیزان و نگرش خاص او به تفسیر (= قرآن به قرآن) و نگاه‌های فیلسوفانه او دست به دست هم داده تا علامه تا حدودی تصویر متفاوتی از انسان کامل عرضه کند، هرچند پایه‌ها و ارکان انسان کامل او، تفاوت چندانی با انسان کامل ابن عربی ندارد.
نوشته
نظریۀ انسان کامل از دیرباز همواره مورد توجه و علاقۀ اندیشمندان بزرگ بوده است و این موضوع یکی از مهم­ترین ارکان عرفان اسلامی است. انسان کامل،ویژگی‌های متعددی دارد واز مهم‌ترین ویژگی­ها،خصیصۀ ولایت است. دراین جستاردرصددیم تا ولایت انسان کامل راازدیدگاه علامه طباطبایی بررسی کنیم و پرسش اساسی این پژوهش آن است که معناشناسی، وجودشناسی و کارکردهای ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی چیست؟ از دیدگاه علامه فقط خدا ولایت دارد و تنها ولی، خداوند است و به این دلیل به نظر او ولیّ خدا به کسی گفته می­شودک به مقام ولایت الهی رسیده باشد. ضرورت انسان کامل تنها برای عالم انسانی نیست، بلکه ضرورتش برای کل عالم است، یعنی انسان نه تنها برای طی مراتب کمال به انسان کامل نیاز دارد، بلکه کل عالم برای بقا و حفظش نیاز به انسان کامل دارد. علامه هر یک از موجودات عالم را اسمی از اسمای الهی می­داند که در میان آن­ ها «انسان» جامع جمیع همۀ اسمای الهی است. دستاوردهای این پژوهش عبارت است از: 1. نگارندگان علاوه برضرورت وجودی انسان کامل که غالباً محو مباحث ضرورت وجود انسان کامل درعالم پیرامون این موضوع بحث می­شود، به ضرورت سلوکی وضرورت معرفتی انسان کامل نیز پرداخته‌اند وهریک ازضرورت­های سه­ گانه دلایلی جهت اثبات ضرورت وجود انسان کامل درعالم هستند. 2. علامه طباطبایی درکتاب‌المیزان به تبیین چهارقسم ازاقسام ولایت پرداخته است که عبارتنداز: ولایت تکوینی خداوند، ولایت تشریعی خداوند،ولایت تشریعی پیامبر(ص) و ولایت تشریعی علوی. 3. نگارندگان دو کارکرد کلامی و معرفتی ولایت را از آثار علامه طباطبایی استنباط نموده ­اند.
نوشته
از مهمترین محورهای اندیشه کاستاندا به عنوان یکی از بنیانگذاران معنویت‌های نوپدید (شمن یا عرفان ساحری) نظریه او راجع به انسان کامل است. کاستاندا با تصویری که از ماهیت انسان مطلوب و ایده آل ارایه می دهد، مدل خاصی از نهایت فرجام بشر در عرفان خودساخته خویش ترسیم می کند. هدف از این تحقیق¬، نقد و بررسی مهمترین شاخصه‌هایی که کاستاندا برای انسان کامل معرفی می کند و تطبیق آن با نظریات علامه طباطبایی(ره) در عرفان اسلامی می‌باشد. کاستاندا می کوشد تا با استفاده از اصلاحات مثبت و ارزشی، معنا و مفهومی کاملا غیر ارزشی و انسان محور ارایه دهد. او شاخصه انسان کامل را در عقل ستیزی، جنگجویی و استفاده از مواد روانگردان و بی اهمیت دانستن همه چیز می¬داند؛ که نتیجه آن انسانی بی بند و بار و در پی شهوت و بدون تعبد از فرامین خدا و رسولان الهی است؛ و در مقابل علامه طباطبایی با در نظر گرفتن عقل و سنت و تبعیت از فرامین الهی، انسان کامل عرفانی الهی ارایه نماید که دستمایه آن آیات و روایات و تعقل بشری می‌باشد.
نوشته
علامه طباطبایی رحمه الله علیه کمال انسان را در التزام عملی می دانند و امام خمینی رحمه الله علیه تقویت عمل را مقدمه ای برای نظر بیان می فرمایند. البته متفکرین پیش از ایشان چون: ملاصدرا که کمال انسان را در قوت علم و ابن عربی در شهود می دانند. از التزام به اعمال انسانی و تأثیر آن بر نظر غافل نبودند، اما علامه و امام نظریه دیگری را در باب کمال انسان ارائه می دهند. تمایز نظریه علامه با جمعی از فلاسفه پیش از خودشان، برگرفته از مبانی فلسفی خاص ایشان، مانند: اصالت واقعیت، تغایر علم و اراده، وحدت نظر و عمل، سنخیت ایمان و عمل، اصل استخدام و غیره می باشد. علامه نظریه خود را اینگونه تبیین می کنند که انسان برای دستیابی به کمال، باید نظر و عمل خود را توأمان، قوت دهد. زیرا انسان بر اساس"عمل به شریعت"و"تخلق به اخلاق فاضله"است که به مرتبه کمال نائل می آید و همچنین علامه ایمان را از سنخ عمل می‌دانند نه از سنخ علم و امام نیز، همانند علامه قائل به سنخیت ایمان و عمل است زیرا از منظر دو فیلسوف بزرگوار، ممکن است انسان برهان داشته باشد ولی در مرتبه کفر و شرک باقی بماند. لکن ایشان مانند علامه دارای مبانی فلسفی مدوّنی نیستند و مبانی ایشان مانند: اصالت وجود، ماهیت ثانیا و بالعرض، یکی بودن علم و اراده و غیره، متأثر از مبانی فلسفی ملاصدرا بوده، اما امام کمال انسان را در عقل عملی می دانند نه عقل نظری. و عمل صالح انسان را مقدمه ای برای نظر می دانند و معتقدند انسان تا عمل به دستورات الهیه نکند، نمی تواند دارای کمال در علم و نظر باشد. علامه و امام برخلاف نظریه کمال انسان برخی از فلاسفه پیش از خودشان که فقط "ارائه طریق" می نمودند، نظریه ایشان دارای چنین امتیازی نیز می باشد که علاوه بر ارائه طریق، "ایصال الی المطلوب" می کند. زیرا وصول به کمال را برای تمامی انسانها دانسته، نه برخی از آنها، چراکه نهایت کمال انسان را در"ولایت مطلقه" به صورت مدوّن و مدلّل تبیین می فرمایند و این نوآوری علامه و امام در باب نظریه کمال انسان می باشد.
نوشته
در این مقاله بر آن شده ایم تا «ولایت» را که نقطه اوج تکامل انسان در عالَم عرفان و سیر و سلوک، و فصل ممیز حقیقت انسانی و انسان حقیقی، کمال انسانی و انسان کامل از ماسوای خویش در عالم و آدم است و علامت سفرای الاهی و سالکان کوی دوست به شمار می رود از افق اندیشه های قرآنی و عرفانی و عقلانی استاد، علامه، آیت ا سیدمحمدحسین طباطبایی با رویکردی به تفسیرالمیزان و رساله الولایه آن حکیم و عارف و مفسر الاهی به تحلیل و تفسیر بکشانیم که ماحصل آن چنین شده است: ولایت، یعنی قرب و اتصال و لقای الاهی که در اثر معرفت، محبت، عبودیت و اخلاص حاصل می شود و سالک را به مقام فنای ذاتی، اسمائی و صفاتی می رساند؛ یعنی ولی خدا، عالم و آدم را تحت تدبیر و ولایت مطلقه الاهیه مشاهده می کند و به مقام توحید ناب که توحید معرفتی و صمدی است، راه می یابد. راه ولایت که به نبوت تعریفی و مقامی و اِنبائی و استعدادی در مقابل نبوت تشریعی تفسیر شده، راهی گشوده است و همه مستعد ان و اهل معنا و کمال در اثر شریعت محوری و عبودیت مداری، توان نیل به آن را دارند؛ اگر چه میان اولیای خدا، مراتب و درجات فراوانی وجود دارد؛ پس راه ولایت، راه باز است، نه بسته. راه شناسی به مقام ولایت از معرفت نفس (خودشناسی) و مراقبت نفس (خودنگه داری) و انقطاع از دنیا و عبور از عالم ماده و طبیعت و اتصال به جهان ملکوت و عالم معنا، البته در پرتو هدایت وحیانی و حمایت باطنی اولیای دین یعنی پیامبر اکرم6 و امامان معصوم: ممکن و میسور است. رویکرد و روش علامه در تفسیرالمیزان و رساله الولایه به مقوله ولایت، روش و رویکردی ترکیبی و تلفیقی از عقل، نقل و کشف است؛ چه این که علامه، برهان و عرفان و قرآن را در عرض هم نمی داند؛ بلکه در طول هم و افزون بر آن، قرآن کریم را حاوی بهترین، ناب ترین و کامل ترین معرفت های برهانی و عرفانی و مافوق بشری می داند؛ بدین سبب در تفسیرالمیزان، به تصریح و تلویح و بازتاب عبارت و اشارت و در رساله الولایه، فصل اول و دوم با روش عقلانی و فلسفی، و فصل سوم و چهارم، با روشی برهانی و عرفانی و قرآنی و روایی و در فصل پنجم، با روش محض قرآنی و روایی به ولایت شناسی پرداخته است.
نوشته
Footer