Toggle navigation
کتابخانه
کتاب ها
مقاله ها
بریده متون
پایان نامه ها
گرد همایی ها
منتشر نشده ها
دیداری شنیداری
آلبوم
تصویر
صدا
ویدیو
سلوک شخصی
خانه ها
زندگی نامه و خاطرات
خاندان علامه
نامه ها
خودنوشت
ذوقیات هنری
مدرسه فکری
اساتید-جلسات-شاگردان
هانری کربن
جستجو
پلی میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب (نگاهی به آرا و اندیشه های آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی در حوزه فرهنگی
سنت تفکر عقلی در اسلام و ایران پس از صدرالمتألهین شیرازی از طریق شاگردان مکتب حکمت متعالیه نظیر آخوند نوری و حکیم سبزواری و دیگران ادامه یافت اما این سنت فکری بهرغم پیوند ریشهای که با میراث فلسفه غرب (بهواسطه افلاطون، ارسطو و فلوطین از آنسو و فارابی، ابنسینا و ابنرشد از اینسو) داشت، بهدلیل تحولات بنیادین در نظامهای فلسفی غرب در عصر جدید، پیشرفت علوم طبیعی، ریاضی و اجتماعی در آن سامان، دگرگونیهای اساسی در حیات اجتماعی اروپاییان و. . . امکان همزبانی و گفتوگوی فعال با فلسفه نوین مغربزمین نیافت. مواجهه جامعه ایرانی با فرهنگ و مدرنیت نوین اروپایی خواهناخواه باب گفتوگو میان دو سنت تفکر عقلی را گشود و گرچه کسانی چون علامه سیدکاظم عصار، علامه طباطبایی و شهیدین سعیدین مرتضی مطهری و محمدباقر صدر سعی بلیغ در برقراری این مفاهمه از طریق مباحث فلسفه تطبیقی نمودند، شاید هیچکدام جایگاهی چون مرحوم علامه دکتر مهدی حائری یزدی در این عرصه نیافتند چرا که ایشان علاوه بر دارابودن رتبه استادی و اجتهاد در همه شاخههای علوم و فنون قدیمه از معقول و منقول، از مجاری معتبر و شناختهشده نیز در فلسفههای قدیم و جدید غرب بهویژه فلسفه نقدی و فلسفه تحلیلی تخصص یافته بود. مجموعه آثار برجایمانده از ایشان در حوزههای مهمی چون معرفتشناسی، متافیزیک، فلسفه اخلاق و سیاست، ضمن اینکه مبنایی محکم و ارزشمند در برخی حوزههای فلسفه تطبیقی است، نقطه عزیمتی برای ادامه جریان گفتوگوی دو سنت تفکر عقلی در ایران اسلامی و غرب مسیحی بهشمار میرود.
نوشته
عدالت در حکمت سیاسی متعالیه:امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله جوادی آملی
پژوهش دربارهی عدالت و بهویژه عدالت اجتماعی، همواره به عنوان مهمترین مبحث فلسفهی سیاسی مورد بحث و بررسی بوده است. لکن علیرغم اهمیت محوری آن در تمامی افعال انسانی، عمدتاً ابعاد جزئی، فردی و غیر اجتماعی آن در اندیشهی اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. اهمیت اصل بنیادین عدالت در فلسفهی سیاسی اسلامی به دلیل عدم پردازش دقیق آن از عمق مبانی تا سطوح سیاسی و اجتماعی، ناشناخته مانده است. بهنظر میرسد برای انجام چنین پژوهشی در نقطهی آغازین میبایست به احیای این مفهوم از طریق رجوع به رویکرد اصیل و قدیم فلسفهی سیاسی پرداخت. چراکه فلسفهی سیاسی و مفاهیم وابستهی به آن از جمله عدالت، در حاشیهی فلسفهی مطلق شکل گرفته و محکوم به قواعد فلسفی هستند و تفاوت در احکام و قواعد و اصول فلسفی موجب تفاوت در قواعد ترسیمکننده و صورتدهندهی فلسفهی سیاسی و عدالت است. پس عدالت در فلسفهی سیاسی باتوجه به مبانی فلسفهی مطلق (که در مطالعهی حاضر، حکمت متعالیه است) و صورتبندی این مفهوم با مدد از این مبانی میبایست مورد بررسی قرار گیرد. این رساله درصدد است تا از طریق بررسی مبانی حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازی و امتداد آن در اندیشهی فلاسفهی متأخر معتقد به این مکتب و بسطدهندهی مبانی آن مانند امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله جوادی آملی در حیطههای هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی و استخراج دلالتهای مرتبط با فلسفهی سیاسی ـ بهطور اعم ـ و عدالت ـ بهطور اخص ـ به صورتبندی و شکلدهی چیستی، ماهیت، ابعاد و اصول عدالت بپردازد.مبتنیبر دیدگاه به دست آمده از مطالعات در منابع مکتوب فیلسوفان حکمت متعالیه در مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی و انسانشناختی ایشان، و استخراج دلالتهای مرتبط با آن در فلسفهی سیاسی، مفهوم عدالت در حکمت سیاسی متعالیه، میزان تعریف عدالت و درنتیجه تعیین اصول کلی آن است. بهنظر میرسد مفهوم عدالت در حکمت سیاسی متعالیه گرچه امری اعتباری بوده، لکن اصل اولیهای است که تمام اعتباریات دیگر حیات اجتماعی بشر بر آن استوار شده و بهواسطهی آن مشروعیت و اعتبار مییاید. همچنین این مفهوم در «فطرت» و «عقلانیت» و «اعطاء حق به ذیحق» ریشه دارد.وجه عینی و مصداقی عدالت در حکمت سیاسی متعالیه نیز در سه منظر «مدنی»، «جزایی» و «توزیعی» تبیین میشود. این سه وجه درحقیقت ابعاد سهگانهی عدالت را در بُعد اجتماعی و تمدنسازی تبیین میکنند. هریک از این ابعاد نیز بهنوبهی خود براساس مبانی حکمت سیاسی متعالیه دارای اصولی هستند.درمجموع این رساله تلاش کرده است تا باتوجه به مبانی نظری حکمت سیاسی متعالیه، به ارائهی الگوی مطلوب عدالت بپردازد تا با استفاده از الگوی ارائهشده مقدمات لازم درجهت نظامسازی اجتماعی بر محور عدالت در حکمت سیاسی متعالیه فراهم شود.
نوشته
بررسی انتقادی جنس انگاری جوهر در حکمت صدرایی
مقاله حاضر به بررسی این مسأله می پردازد که آیا مفهوم جوهر، جنس و مقوم انواع جوهری است یا آنکه مفهومی انتزاعی و غیر ماهوی است؟ غالب حکیمان مسلمان از جنسیت جوهر دفاع کرده اند و تعداد اندکی که فخر رازی در صدر آنهاست قائلند که جوهر جنس و مقوم انواع جوهری نیست. ملاصدرا مدافع جنس بودن جوهر است و ادله منکرین را به نحو گسترده مورد نقد قرار داده است. در این نوشته نخست اهم ادلة منکرین جنسیت جوهر را گزارش میکنیم. سپس نقدهای صدرا بریکایک آنها را مورد بررسی قرارداده و نشان خواهیم داد که نقدهای حکیم نه تنها از قوت آن ادله نکاسته، بلکه در جای جای، ناخواسته مدعای منکرین را تقویت نموده است. در گام بعد دو دلیل بر اثبات جنسیت جوهر -یکی از صدرا و دیگری از علامه طباطبایی- گزارش شده آنگاه مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته اند، در نهایت بیان شده است که نظریة جنس بودن جوهر هیچ دلیل مستحکمی ندارد. حال آنکه بر نفی جنسیت جوهر ادله قابل اعتنایی وجود دارد. در پایان به این نکته پرداختهایم که نفی جنسیت جوهر پیامد های فلسفی مثبتی خواهد داشت که سه مورد از آنها را مورد بررسی قرار دادهایم: الف- مقوله بندی جدید از جواهر. ب- رفع ابهام از جوهریت نفس وسایر بسائط. ج- رفع ابهام از جوهریت واجب تعالی.
نوشته
رابطه دین با فلسفه بر پایه مبانی حکمت صدرالمتألهین و علامه طباطبایی
رابطه دین و فلسفه به عنوان دو منظومه معرفتی و بررسی تعاملات آن دو، پیوسته از مسائل بسیار مهم اندیشه دینی و فلسفی بوده است که نتایج آن در تبیین معنای فلسفه دینی نقش شگرفی دارد. فیلسوفان اسلامی جملگی بر اهمیت این مسأله واقف بوده و درباره نقش آموزههای دینی در بالندگی اندیشه فلسفی نظریهپردازی کردهاند. دیدگاه فیلسوفان اسلامی در این مسأله در الگویی واحد قابل بررسی است که بر اساس آن هر فیلسوفی مبتنی بر دیدگاه خود درباره نسبت دین و فلسفه در مقام پدیداری، به کیفیت انتقال آموزههای دینی به فلسفه به عنوان دانشی با قواعد خاص میپردازد. صدرالمتألهین و علامه طباطبایی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. دیدگاه صدرالمتألهین درباره پیوند دین و فلسفه در دو مقام پدیداری و مقام فهم قابل رهگیری میباشد. نسبت دین و فلسفه در مقام تنزیل و پدیداری از حیثیات مختلفی نظیر منشأ، فاعلشناسا، روش، مسائل، زبان و زمان مورد بررسی قرار میگیرد. در این نظریه دین و فلسفه در اصل روش و مسائل متحد هستند لکن از جهت مرتبه نسبت به یکدیگر تفاضل دارند. نتیجه این تفاضل، در نسبت زبانی و زمانی دین و فلسفه نمایان میشود؛ به طوری که زبان دین علاوه بر اشتمال زبان حکمی، از زبانی تنزیلی بهره میبرد که رقیقهای از زیان حکمت محسوب میشود؛ همچنین با عنایت به تفاضل معرفتی دین نسبت به فلسفه، فیلسوفان برای نیل به حقیقت باید از آموزههای انبیاء اقتباس نمایند و لذا فلسفه زماناً از دین متأخر است. مناسبات دین و فلسفه در مقام فهم نیز عبارت است از روشهایی زبانی و باطنی برای نیل به معنای معتبری که الفاظ متون دینی از آنها حکایت میکنند. بهرهگیری از این روشها، فلسفه را در جایگاهی قرار میدهد که با اقتباسی روشمند از آموزههای دینی، در عین حفظ گوهر تفلسف میتوان آن را به دینی بودن متصف نمود. دیدگاه علامه طباطبایی نیز همانند ملاصدرا در همین الگو مورد بررسی قرار میگیرد. در این نظریه به جهت مرموز و مجهول دانستن روش وحیانی امکان تبیین نسبت روشی دین و فلسفه وجود ندارد. متون دینی در تبیین معارف عالی خود از همان زبان مرسوم میان انسانها بهره میبرد که از جمله اعتباریات محسوب میشود و نسبت آن با حقایق محاکی از آن نسبت مثل به ممثل است. همچنین اوج دین از دیدگاه علامه طباطبایی زماناً متأخر از اوج فلسفه حادث شده است. مناسبات دین و فلسفه در مقام فهم نیز عبارت است از روشهایی زبانی مبتنی بر تفسیر قرآن به قرآن که دانش فلسفه را با فهم صحیح از متون دینی به جایگاهی میرساند که کمال آن در فلسفهای دینی متجلی میشود که در آن همه قضایای نظری و عملی بالتحلیل به اصل توحید بازگشت داشته باشد.
نوشته
شناخت حضوری در مادیات از منظر حکمت متعالیه (با تأکید بر آرای صدر المتألهین و علامه طباطبایی)
مسئله شناخت و به دنبال آن شناخت حضوری، از اهم مسائلی است که اساسا در دو حوزه هستیشناختی و معرفتشناختی از آن سخن به میان رفته است. پیگیری شناخت حضوری در امور مادی به تبع آموزههای دینی مرتبط با این موضوع، انگیزه حکمای اسلامی را در پرداخت به این مسئله افزونتر نموده است؛ چه اینکه شناخت حضوری به امور مادی علیرغم پراکندگی و غیبت اجزای آن، به دقت و اهمیت این مسئله افزوده است. تحلیل شناخت حضوری در مادیات در دو ساحت «شناخت حضوری مادیات» و «شناخت حضوری به مادیات» و به دنبال آن، حل تعارض جمع میان علم و ماده، با بهدستدادن نسبیبودن اوصاف تجرد و مادیت، دستاوردهایی است که نگارنده آنها را در این پژوهش از مرئای حکمت متعالیه به بررسی نشسته است. علامه طباطبایی با تاکید بر اصل این چارهجویی، لکن با رهیافتی دیگر به حل این تعارض دامن زده است.
نوشته
ظرفیت معرفت شناسی حکمی و علمی سیاسی حکمت متعالی محض و اجتماعی علامه طباطبایی
ظرفیت معرفت شناسی حکمی و علمی سیاسی حکمت متعالی محض و اجتماعی علامه معحلامض ه طوبااحطتبامیایعی طباطبایی بر این پیش فرض استوار است که ایشان حکیم متعالی محض و مدنی ـ اعم از (٧ تا ٢٢) اجتماعی و حتی سیاسی اجتماعی ـ است ؛ ولو بسان امام خمینی وارد گفتمان انقلاب سیاسی ، جابه جایی قدرت و دولت سازی نشده باشد. پرسمان حکمت محض و مدنی متعالی فراهم آمده معرفت شناسی ، روش شناسی و پدیده شناسی اعم از هستی شناسی ، چیستی شناسی و چگونگی شناسی می باشد که مبین و مستلزم ظرفیت تداوم و کاربست در حکمت و علم مدنی ، اجتماعی و سیاسی به روش دلالت تضمنی ، مطابقت و به ویژه التزامی است . کتاب "اصول فلسفه و روش رئالیسم " علامه عموما، و به ویژه در مبحث اعتباریات ، متعرض معرفت شناسی محض و تا حدودی اجتماعی شده که هم در معرفت شناسی سیاسی و هم در روش شناسی به منظور پدیده شناسی مدنی و سیاسی قابل توجه و کاربست است . فرضیه ی این مقاله ، ظرفیت معرفت شناسی حکمی و علمی سیاسی حکمت متعالی محض و اجتماعی علامه طباطبایی است . روش بررسی ، تحلیل متن و محتوای آثار و آرای علامه به ویژه در اصول فلسفه و روش رئالیسم است ؛ تاجایی که می توان این را شرح و کاربست فلسفی سیاسی آن دانست . این روشی برای بازیابی سایر آثار و آرای علامه و سایرین و روزآمدسازی و کاربری علمی آن هاست .
نوشته
فلسفه نیایش در حکمت متعالیه با تاکید بر آراء علامه طباطبایی
خداشناسی فطری است و ایمان به حقیقت و مبدأ هستی در نهاد انسانها ریشه دارد ولی شکل بروز و ظهور آن مختلف است و «نیایش» یکی از زیباترین و معمولترین نوع اذعان به خداوند و پرستش است. منظور از نیایش، رابطه خاضعانه و خاشعانه بنده در پیشگاه معبود است که اغلب با حالت تضرع و اظهار ذلت همراه است و این حالت ناشی از شناخت عمیق بنده از فقر وجودی خود نسبت به قدرت و علم و کمال و غنای وجودی خالق است. این تحقیق با تبیین مبانی فلسفی حکمت متعالیه با تأکید بر آراء علامه طباطبایی(ره) از اصالت وجود، امکان فقری، تشکیک وجود و حرکت جوهری کوشیده است تا یک تحلیل فلسفی از مسئله نیایش ارائه دهد. زیرا در هستیشناسی و انسان شناسی صدرایی موجود فقیر بطور ذاتی نسبت به موجود غنی وابسته و وجود و بقای خود را مدیون اوست. و به عبارتی، رابطه وجود بنده نسبت به خداوند همان نسبت وجود رابط به مستقل و فقیر به غنی است و هرگونه اظهار انسان به این حقیقت وجودی، پرستش و در حالت کمال یافته آن «نیایش» نامیده میشود. چنین حالتی که همراه با اظهار عجز و ذلت و تضرع است موجب خودساختگی و کمال انسان میگردد و آثار تربیتی و اخلاقی مانند صفت عزت نفس، استغنا از خلق، آرامش، شکر و تسلیم در شخص میشود.
نوشته
مراتب وجود در آثار ملاصدرا و علامه طباطبایی
در این مقاله مراتب هستی و خصوصیات آنها بر اساس مکتوبات ملاصدرا و علامه طباطبایی مقایسه شده و این مراتب به اعتبارات مختلف و با رویکرد فلسفی و عرفانی از طرف هردو اندیشمند مورد بررسی قرارگرفته است . اگرچه طرح بعضی مطالب ابتکار ایشان نبوده و در عرف عرفا مطرح شده است ؛ اما هدف در این نوشتار طرح مطالبی است که در مورد مراتب وجود در آثار صدرا و علامه یافت شده است. بر اساس حکمت متعالیه که کمال خود را در جمع بین عرفان، برهان و قرآن می یابد، ممکنات در سه مرتبة عقل، مثال و طبیعت (بنابر اصل تطابق انسان و جهان) محصور و همگی حقیقت واحد، لیکن دارای تکثر رتبی اند. در مجموع در بحث مذکور اختلاف قابل ملاحظه ای بین این دو اندیشمند ملاحظه نشد، هر چند صدرا تحت تاثیر عارفان بزرگی چون ابن عربی ، با در نظر گرفت اعتبارات متنوع تری وجود را به مراتب مختلفی تقسیم کرده است.
نوشته
میراث شرایع پیشین و حکیمان متأله در معنای توحید در اندیشه ی فلسفی علامه ی طباطبایی
اصلیترین مسئله در کل هستی، توحید است که نخست انبیا و اوصیا علیهم السلام و در درجات بعدی، عالمان و عارفان و حکیمان متأله، منادی آن بودهاند. به نظر علامه طباطبایی، میراث شرایع پیشین و سخنان حکیمان متأله در معنای توحید، مقام واحدیت است و اینکه حقیقت وجود، واجبالوجود بالذات و من جمیع الجهات و واحد به وحدت حقۀ حقیقیه بوده و مستجمع جمیع صفات کمال و منزه از جمیع صفات نقص و عدمیات است. این نوشتار به تبیین و تحلیل علمی و فلسفی دیدگاه ایشان در این زمینه پرداخته است.
نوشته
وحدت وجود در حکمت متعالیه (بررسی تاریخی و معنا شناختی)
وحدت وجود یکی از مهمترین باورهای عرفانی است که همواره چالشهای فراوانی را هم در عرصه دینداری و هم در عرصه تفکر فلسفی موجب شده است و ملاصدرا هم به عنوان مبدع یک نظام فلسفی به نام حکمت متعالیه، مدعی است که توانسته است این نظریه عرفانی را تبیین فلسفی نماید. اما بعدها در شرح مراد ملاصدرا اختلافاتی پدید آمد؛ برخی از پیروان این نظام فلسفی نظریه وحدت تشکیکی وجود را تنها تبیین معقول از نظریه وحدت وجود عرفا دانستند و اما برخی دیگر براین باور بودند که سخن عرفا چیزی بیش از این است، یعنی نفی هرگونه کثرت از وجود، که از آن به وحدت شخصی وجود تعبیر کرده اند، و قائل شده اند که ملاصدرا نیز در نظام فلسفی خود توانسته از وحدت تشکیکی وجود گذر کند و به وحدت شخصی وجود برسد. برای داوری بین این دو دیدگاه، در این مقاله، پس از اشاره مختصری به تاریخچه پیدایش نظریه وحدت وجود، تاریخ تحولاتی را که در تفسیر رای ملاصدرا در این باب وجود دارد، مورد بررسی قرار می دهیم و سپس به سراغ معیارهایی که برای تفکیک فلسفی این دو دیدگاه ارائه شده، می رویم تا نشان دهیم که آیا به لحاظ معنا شناختی، در فضای حکمت متعالیه، واقعا سخن از وحدت شخصی وجود به عنوان امری متمایز از وحدت تشکیکی وجود، قابل دفاع است یا خیر. برای اینکه این داوری کامل شود باید علاوه براین بحث معناشناختی، ادله فلسفی قائلان به تفکیک این دو مطلب در حکمت متعالیه و لوازم پذیرش چنین تفکیکی را نیز مورد بررسی فلسفی قرار داد که به علت ضیق مجال در این مقاله به همان بررسی تاریخی و معناشناختی بسنده شد و ان شاء الله در مقاله دیگری بررسی ادله و لوازم این سخن مورد بررسی قرار خوهد گرفت.
نوشته
درباره ما
عضویت
تماس با ما
جهت عضویت در خبرنامه،اطلاع از تازه ترین جلسات، گرد همایی ها و کتاب های چاپ شده ایمیل خود را وارد کنید.
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید!
آدرس وارد شده معتبر نمی باشد!
.با ما همراه باشید
.حقوق مربوط به این سایت متعلق به "سایت علامه طباطبایی" بوده و هرگونه کپی اطلاعات با ذکر منبع مجاز می باشد