علامه طباطبایی در کشاکش زندگی پربار و توام با رنجش عجایبی بس آموزنده و سودمند داشت، می فرمود در ایام تحصیلاتم که در نجف بودم، در یکی از سالها ارتباط ما در عراق با ایران بسیار با دشواری انجام میگرفت که خود موجب تنگناهای مالی و فقدان امکانات اولیه زندگی می گردید.
اضافه بر مشکل اقتصادی خشنونت هوا و گرمای زایدالوصف نجف در آن تابستان های طولانی ما را در سختی و فشار قرار می داد. یک روز که حسابی از چنین شرایط ناگوار و ناراحت کنندهای خسته شده بودم و ابرهای یاس و اندوه آسمان ذهن و اندیشه ام را مشوش ساخته بود به خدمت استاد حضرت آیه الله العظمی سید علی آقا قاضی رفته و قصه دل با او گفتم و زخم های زندگی را برایش تشریح کردم، استاد با ملاحت خاصی مرا موعظه نمود و به دلداریم پرداخت و آنچنان بیانات شگفت انگیز و موثر او بر صحنه دلم نقش بسته بود که تمامی آن را زدوده و آرامش خاصی را برایم به ارمغان آورد و آنگاه که از خدمت آن استاد معظم مراجعت می کردم گویی آن چنان سبکبارم که در زندگی هیچ گونه ملالی ندارم.
پیر خرد پیشه نورانیم برد زدل زنگ پریشانیم
گفت که در زندگی آزاد باش هان، گذران است جهان، شاد باش
گلی زواره، غلامرضا. جرعههای جانبخش: فرازهایی از زندگی علامه طباطبایی. موسسه فرهنگی انتشاراتی حضور. ص. 61