علامه طباطبایی عقیده داشت که اگر انسانی به عجز خود واقف شود و از صمیم قلب هدایت خویش را خواستار گردد، بدیهی است خداوند متعال هرگز بندهای را که جویای حق و پویای حقیقت است رها نخواهد نمود، چنانچه در قرآن آمده است "والَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا" سپس این داستان را نقل کرده است:
به یاد دارم هنگامی که در نجف اشرف در تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم حاج میرزاعلی قاضی (رضوان الله علیه) بودیم سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم در این موقع نعاسی (خواب سبک) به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر در مقابل من نشسته اند یکی از آنها حضرت ادریس (علی نبینا واله و علیه السلام) بود و دیگری برادر عزیز و ارجمند خودم آقای حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی که فعلا در تبریز سکونت دارند.
حضرت ادریس (ع) با من به مذاکره و سخن مشغول شدند ولی طوری بود که ایشان القاء کلام می نمودند و تکلم و صحبت می کردند ولی سخنان ایشان به واسطه کلام آقای اخوی استماع می شود.
علامه افزوده اند: در زندگانی من اتفاقات و حوادث هولناکی روی داد و به جریانات عادیه و طبیعیه حل آنها محال به نظر می رسید و از ممتنعات شمرده می شد ولی ناگهان برای من حل شده و روشن شد که دستی مافوق اسباب و مسببات عادیه از عالم غیب حل این عقده ها نمود و رفع این مشکلات فرمود و این اولین انتقالی بود که عالم طبیعت را برای من به جهان ماوراء طبیعت پیوسته و رشته ارتباط ما از اینجا شروع شد.
گلی زواره، غلامرضا. جرعه های جانبخش: فرازهایی از زندگی علامه طباطبایی. موسسه فرهنگی انتشاراتی حضور. ص. 306