استاد سید محمد حسین حسینی تهرانی، خاطره ی آشنایی و درک محضر مبارک او را اینچنین بازگو می کند:
در سنه یکهزار و سیصد و شصت و چهار هجریه قمری، این حقیر برای طلبگی و تحصیل علوم دینی به بلده طیبه قم مشرف شدم، و در مدرسه ی حجتیه معروف شد، حجره ای گرفته، و به درس و بحث و مطالعه ادامه دادم. بنای این مدرسه کوچک بود، و آیت الله حجت چندین هزار متر از زمین مجاور را تهیه و در نظر داشتند مدرسه را توسعه دهند و بنای عظیمی که به سبک همان مدارس اسلامی می باشد، و حاوی حجرات بسیار و مدرس و مسجد و کتابخانه و سرداب و آب انبار و سایر مایحتاج طلاب باشد، به طرز صحیح و بهداشتی و با فضای بزرگ و روح افزا برای طلاب بسازند. هر چه مهندسین از تهران و غیر تهران آمدند و نقشه های متنوع و مختلفی کشیدند، مورد نظر آیت الله واقع نشد، تا بالاخره شنیدیم، سیدی از تبریز آمده و نقش های کشیده است که مورد نظر و تصویب ایشان قرار گرفته است.
ما بسیار مشتاق و مترصد بودیم که این سید را ببینیم، و از طرفی نیز شایق بودیم که درس فلسفه بخوانیم، و در آن اوان، عالم جلیل فخرالحکما و الفلاسفه آیت الله حاج میرزا مهدی آشتیانی (قدسالله نفسه) به قم مشرف شده، و قصد تدریس داشتند و چند ماهی توقف کردند، و به یکی از دوستان عزیز ما قول داده بودند که درس خصوصی فلسفه را از منظومه ی سبزواری برای ما بگویند، و ما در آستانه ی شروع بودیم که ایشان بغتنا از اقامت در قم انصراف حاصل نموده، و به تهران بازگشتند.
در همین احوال شنیدیم، آن سیدی که از تبریز آمده و نقشه ی ساختمانی را کشیده است، به نام قاضی معروف و در ریاضیات و فلسفه زبر دست، و نیز درس فلسفه ای در حوزه شروع کرده است. اشتیاق ما برای دیدار و ملاقات با او زیاد شد، و مترصد بودیم به منزلش برویم و به بهانه ای از او دیدار کنیم، تا آن که یکی از دوستان ما که در مدرسه ما رفت و آمد داشت و فعلا از علمای رشت میباشد یک روز به حجره آمده و گفتند: آقای قاضی از زیارت مهد برگشته، بیا به دیدنش برویم!
چون به منزل ایشان وارد شدیم، دیدیم که این رجل معروف و مشهور همان سیدی است که ما همه روزه در کوچه ها در بین راه او را می دیدیم، و ابدا احتمال نمی دادیم که او از اهل علم باشد، فضلا از تبحر در علوم، با عمامه ی بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ، و دگمه های باز قبا، و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه های قم تردد داشت، خانه نیز بسیار محقر و ساده بود.
ما معانقه کردیم و نشستیم و گفت و گو و سخن از اطراف و جوانب پیش آمد، دیدیم: نه واقعا این مرد جهانی است از علم و درایت ادراک و فهم! و برای ما خوب مشهود شد که:
هر آن کو ز دانش برد توشه ای جهانی است بنشسته در گوشه ای
در همان مجلس، شیفتگی و ارادت به ایشان یکباره اوج گرفت، و تقاضا کردیم یک درس خصوصی فلسفه، برای ما بیان کنند، که آزادانه بتوانیم در بین درس و بحث و گفت و گو پرداخته، و اشکالی در مطلب باقی نماند. ایشان با کمال بزرگواری پذیرفتند.
پس درس فلسفه رابرای ما در مدرسه شروع کردند، و با آن که بنا بود خصوصی باشد، طلاب مطلع شدند، و در روز اول قریب یک صد نفر مدرسه را پر کردند، و ایشان درس را شروع کردند. در عین حالی که در بین درس نیز به قدر کافی بحث و گفت و گو به عمل می آمد، و لیکن به علت تراکم جمعیت صلاح نبود که اشکالات و ایرادات از سطح معمولی درس بالا رود، بنابراین این برای روشن شدن بعضی از مطالب، پیوسته ما پس از خاتمه ی درس تا در منزل به همراه ایشان می رفتیم، و در راه همواره گفت و گو بود.
نظری، مرتضی. آن مرد آسمانی: خاطره های از زندگی فیلسوف بزرگ شرق، آیت الله سیم محمدحسین طباطبایی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382. ص. 29