یک روز علامه طباطبایی مرا خواستند و وقتی به حضورشان رسیدم، فرمودند: "تمایل دارم تفسیر المیزان ترجمه شود و عقیده دارم برای ترجمه آن شما این کار را بکنید" من قبول کردم و شروع به ترجمه نمودم و جلد اول را در دو مجلد ترجمه نمودم، زیرا مطالب آن فشرده است و الفاظ کوتاه و معانی زیادی دارد و به عللی موفق به ادامه این کار نشدم. یک بار خدمتشان آمدم و عرض کردم: آقا! شما استادید و بزرگوار و صاحب نظرید، ولی من هم آدمی هستم که نمی توانم در همه مسائل تقلید بکنم، در این بحث های شما که ترجمه می کنم، می خواهم استقلال فکری خودم را از دست ندهم. اگر جایی اختلاف نظر داشتم، آیا اجازه میفرمایید در پاورقی نظر خود را بنویسم یا اجازه نمی فرمایید؟ ایشان جمله خیلی پر معنایی فرمودند و در حالی که تبسم بر لبانشان آشکار بود گفتند: "آقای مکارم! اگر ما از خودمان انتقاد بکنیم، بهتر از این است که دیگران از ما ایراد بگیرند. بگذارید ما خودمان بحث هایمان را نقد کنیم، نه آن که بیگانه ها این کار را بکنند" بعد افزودند: "پیشنهادی که دارم، اگر شماجایی ایرادی داشتید، قبلا بیایید با من بحث کنید. اگر من شما را قانع کردم، تمام." گفتم: اگر قانع نشدم، چی؟ فرمودند: "ایرادتان را در پاورقی نوشته، جواب من را هم می نویسید و قضاوت را به خوانندگان وا می گذارید."
یک استاد به شاگردش اینقدر بلند نظری داشته باشد، مهم است. شروع کردیم به ترجمه تفسیر، تا آن که به مباحث جبر و تفویض رسیدیم، که من به فکر خودم در بعضی از نظرات با ایشان هماهنگ نبودم. خدمتشان عرض کردم: آقا! آن محبتی که فرمودید در اول کار و قراری که گذاشتیم، الان من آمده ام وفای به آن عهد را بخواهم. می خواهم در این جا پاورقی نوشته و از بحث شما ایرادی بگیرم. فرمودند: "اشکالی ندارد. بفرمایید ببینم اشکال شما چیست؟"
در یکی از شبها که خدمتشان بودم و اشکال را مطرح کردم، ایشان نظراتشان را فرمودند. من در آخر کار باز سماجت کردم و گفتم: آقا! واقعیت این است که من هنوز قانع نشده ام ولو توضیحات خوبی فرمودید. اجازه بدهید که من بنویسم. فرمودند: "عیبی ندارد." اشکال را خیلی مفصل نوشتم و خدمتشان آوردم. گفتند: "اوه! شما این قدر مفصل می نویسید، من جوابش را چقدر بنویسم؟" گفتم: می فرمایید چه کنم؟ فرمودند: " اشکال خلاصه شده و جواب خلاصه در پاورقی است". ما هم قبول کردیم و در ضمن آوردن خلاصه ایراد، عین جواب ایشان را نوشتیم و این الان به عنوان یک سند در آن پاورقی تفسیری که من ترجمه کردم، ضبط و محفوظ است. این مسئله برای من خیلی آموزنده بود و موثر واقع شد که یک مرد بزرگ نسبت به نظرات شاگرد این قدر احترام بگذارد و کرارا این قضیه را در جلسات به عنوان صفای روح و معنویت مرحوم علامه طباطبایی نقل کرده ایم.
تهیه و نشر موسسه بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم). مرزبان وحی و خرد: یادنامه مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبایی قدس سره. قم: موسسه بوستان کتاب، 1381. ص. 722