عنوان
کلید واژه
عنوان : احتیاج دارم! احتیاج دارم!

توضیحات :

یکی از فضلای قم می­ گفت: من در روزهای آخر عمر علامه، عصرها به منزل ایشان می­ رفتم تا اگر چیزی احتیاج داشته باشند تهیه کنم و قدری هم استاد را در صحن منزل راه ببرم. روزی به ایشان گفتم چیزی احتیاج دارید؟ چند مرتبه فرمودند: احتیاج دارم! احتیاج دارم! ... من متوجه شدم که گویا منظور علامه مطلب دیگری است و ایشان در افق دیگری سیر می­ کنند. سپس به درون اتاقی راهنمایی شدم. علامه هم وارد همان اتاق شدند و در حالی که دایم چشم­ شان بسته بود و باز نمی­ کردند به اذکاری مشغول بودند که من نتوانستم بفهمم چه ذکری است. موقع نماز مغرب فرا رسید. دیدم علامه در همان حالی که چشمان­ شان بسته بود، بدون این که به آسمان نظر کنند مشغول گفتن اذان شدند و سپس شروع به خواندن نماز مغرب کردند. از کنار اتاق دستمال کاغذی برداشتم تا روی آن سجده کنند. ایشان کناری زدند. مهری از اتاق دیگری آوردم و بر محل بلندی گذاردم، سجده کردند. روزها می­ گذشت و حال ایشان سخت و سخت­ تر می­ شد تا این که استاد را در قم به بیمارستان انتقال دادند. به هنگام خروج از منزل به زوجه مکرمه خود می­ گویند: "من دیگر بر نمی­ گردم"!

لقمانی، احمد. علامه طباطبایی میزان معرفت. تهران: موسسه انتشارات امیر کبیر، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، 1380 ، 1382. ص. 91

اشخاص مرتبط
درج نظر
نام و نام خانوادگی :
ایمیل :
متن نظر :
تصویر امنیتی :
Footer